آذربایجاناجتماعیایرانسیاست

واقعیت های تلخ انسانی که سرزمینش را دوست دارد-رنج‌نامه بابک اسدی

بابک اسدی (داغداغان)، استاد اخراج شده زبان انگلیسی و فعال مدنی آذربایجانی با انتشار رنج‌نامه‌ای از فشارهای عوامل امنیتی، قضایی و اطلاعاتی ایران بر علیه خانواده و خود خبر داد.

هر روزه در اخبار شاهد بازداشت چندین آذربایجانی هستیم. با این حال نیروهای امنیتی دولت تهران آسوده نمی نشینند و سعی می کنند هر آزربایجانی را که عاشق وطن خود است از طرق مختلف آزار و اذیت کنند. به آنها فرصت کار کردن نمی دهد و عرصه‌های فعالیت اقتصادی را به بهانه های مختلف برای آنها می بندد. بله، ما فقط تهدید به بازداشت و شکنجه نیستیم. از زندگی شخصی تا کارهای ما هیچ امنیتی ندارد. امروز ما سعی خواهیم کرد داستان یک شهروند را برای شما تعریف کنیم که گوشه ای از زندگی خود را برای ما تعریف کرده است.
پدر من اسدالله اسدی در سال تحصیلی ۱۳۵۹-۶۰ به استخدام آموزش و پرورش در آمد. وی سپس تحصیلات خود را ادامه داد و در سال ۱۳۷۳ مدرک خود را به عنوان پزشک آموزش و پرورش به اداره داد. با این حال ، علیرغم اینکه در آن اداره مشغول بود، از او خواستند تا دوباره گزینش شود. بنابراین در سال ۱۳۷۳ حقوق پدرم را کاهش دادند. پس از مدتها اعتراض و کشمکش، یک قاضی به اسم صلواتی پدرم را به اتهامات امنیتی سیاسی به ۱۰ سال زندان محکوم کرد. این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال و ۶ ماه کاهش یافت. پدر من بعد از ۵ سال و ۶ ماه تحمل زندان زندان آزاد شد و پیگیر حقوق پایمال شده خود شد. به دنبال شکایت پدرم آموزش و پرورش در دیوان عدالت اداری محکوم شد. با این حال، این محکومیت چندان مؤثر نبود. به این ترتیب که، پولی که در سال ۱۳۹۳ پرداخت شد، با توجه به تورم و ارزش پولی حدود ۲۰ سال پیش پرداخت شد و در نتیجه آن تورم، ۱۰۰ برابر ارزش خود را از دست داد و هر چقدر اعتراض کردیم فایده ای نداشت. و بعد از آن به پدرم اجازه انجام هیچ کاری را ندادند.

اخیراً پدرم ناگهان ناپدید شد. بعد از ۳-۴ روز جستجو، فهمیدیم که پدرم در زندان مراغه نگهداری می شود. مأمورین امنیتی با گذاشتن مواد مخدر در ماشین پدرم و با تهمت زنی برای او پرونده تشکیل دادند. آنها همچنین فکر جنبه‌های دیگر این کار را کرده و این کار را در شهری دور از ما انجام دادند. در حالی که پدر من پزشک بود، نه فروشنده مواد مخدر. در نتیجه این تهمت زنی وی به ۳ سال و ۶ ماه زندان محكوم شد. هم اکنون نه فرصتی به ما می دهند تا او را ملاقات کنیم و نه اینکه وی را به آزمایش بفرستیم.
علاوه بر این، آنها اخیراً موانعی نیز برای کار من ایجاد کرده اند. چون یک فعال آذربایجانی هستم، از کار در دانشگاه که به زبان انگلیسی تدریس می‌کنم، منع شدم. با اینکه من حق‌التدریس بودم، اما اداره اطلاعات اهر به من اجازه تدریس نداد. بعد از آن پرورش ماهی را شروع کردم. با وجود اینکه اداره راه ۵ سال پیش حریم املاک من را تعیین کرده بود،۳ ماه پیش بعد از مراجعه به اداره راه، دوباره آمدند و برای املاک من تعیین حدود کردند. همچنین، با وجود اینکه پیش‌تر حریم ۱۷ متر تنظیم شده بود، من ۱۷ متر و نیم عقب کشیدم و در و دیوار خود را بر اساس این حریم ساختم. سه ماه بعد، من به اداره راه برای ساختن یک سالن در آن ملک مراجعت کردم و به آنها اطلاع دادم که آیا موانعی وجود دارد یا نه. پاسخ آنها این بود که شما می توانید پس از ۱۷ متر عقب نشینی هر کاری را که می خواهید انجام دهید.

حدود دو ماه پیش، در مورد ساخت و سازی که در حریم خود انجام می‌دادم به من رسید. بعد از آن نقشه ای از آن مکان را ترسیم کرده و ویدیوی آن را ضبط کرده و به اداره راه آذربایجان شرقی بردم. پلیس راهنمایی و رانندگی پس از بررسی اسناد گفت: هیچ مانعی وجود ندارد، شما کارتان را انجام دهید. اما علیرغم این، چند بار تاکید کردم که آیا مانعی وجود دارد یا نه و حتی توضیح دادم که با قرض و بدهی این کار را شروع کرده‌ام. آنها گفتند که چون پاسخ این سؤال خیلی طول خواهد کشیدُ بعداً پاسخ خواهند داد.
اما امروز، در تاریخ ۷ مرداد ماه، ۲۰-۳۰ مأمور آمدند و شروع به تخریب سالن من با بولدوزر کردند. وقتی به پلیس راهنمایی و رانندگی گفتم که با اجازه شما سالن را ساخته‌ام، پاسخ دادند که این هیچ ربطی به ما ندارد. سفارش از جای دیگری می آید و شما باید با نماینده دادستان صحبت کنید. نماینده دادستان پاسخ داد: اجازه نخواهم داد یک آجر سالم در اینجا باقی بماند. پس از آن، با وجود خواهش‌های فراوان من، آنها حتی به من اجازه ندادند که آهن‌های خود را بردارم. همه افراد حاضر در صحنه را تهدید کردند که نباید فیلمبرداری و گزارش تهیه کنند. من را بازداشت و به یک خودرو بردند و انبار خوراک ماهی من را به کلی نابود کردند. حتی اجازه نداشتم هنگام تخریب بسیاری از وسایل شخصی‌ام را از داخل ساختمان بردارم. همه چیزم نابود شد. این اقدام در حالی صورت گرفت که دادگاه حكمی و یا اخطاری درباره این موضوع صادر نكرده است. با وجود همه اینها، آنچه را که اتفاق افتاده را یک اقدام از پیش تعیین شده توسط نیروهای امنیتی می دانم. این کار کاملاً غیرقانونی است.
در حال حاضر، هنگامی که من به مقامات اداره راه در مورد این رخداد می گویم که من با اجازه شما همه کارها را انجام داده ام، آنها می گویند که ما کاری نمی توانیم انجام دهیم. این مسئله متفاوت است.
خلاصه، فکر می کنم آنها می خواهند مرا از وطن خود بیرون کنند. اما مهم نیست که چه اتفاقی بیفتد، من این کشور را ترک نخواهم کرد. جد ما ستارخان گفت که ما زمین می خوریم اما زمین نمی فروشیم. در اینجا چشمهایم را به جهان باز کردم و در اینجا نیز خواهم مرد. آنها می خواهند هر نقطه از آذربایجان را مانند قره باغ سیاه‌بخت کنند. اما ما با کل زندگی خود در مقابل آنها خواهیم ایستاد. اینجا متعلق به ملت آذربایجان است و ما در مقابل فروش آن به هر ملت دیگری تا زمانی که نفس می‌کشیم، ایستادگی خواهیم کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا