سیاستورزش

محمدرضا انتظاری: تبعیض در فوتبال از سوی ایرانی ها

دوست عزیزی دارم برخی از بازیهای چند نفره مثل منچ و دوز و حتی شطرنج را تنهایی با خودش بازی میکند به اینصورت که مثلا دست راستش مهره های سفید و دست چپش مهره‌های سیاه میشوند. آنقدر این دو دست با هم جدی بازی میکنند که حتی دعوا و جرزنی بین آنها هم کاملا طبیعی به نظر می رسد. حتی بعد از بازی، برنده خوشحال و بازنده بی نهایت ناراحت میشود. تا خودتان نبینید باور نخواهید کرد.

ورزش و بخصوص فوتبال در ایران بدلیل دولتی بودن، فاقد حس رقابت و فاکتورهای ترقی است. اصولا بدلیل همین دولتی بودن ورزش، نگاه به این مقوله ابزاری است نه کاربردی. ابزاری برای کنترل.

در این میان فوتبال در ایران بدلیل همان نگاه ابزاری، پدیده ای کاملا فرمایشی است. سرخابی های پایتخت با استفاده از تمامی ابزارها و امکانات و حربه های مادی و معنوی، بعنوان سوپاپی در جامعه در راس این فوتبال قرار داده میشوند و برای مشروعیت بخشیدن به این دو تیم بدلیل نیاز به مسابقه و لیگ، سایر تیمها بعنوان سیاهی لشگر استفاده میشوند. یک رقابت کاذب با هیجانهایی فاقد ریشه و البته گذرا.

برخورد دولت در قبال سرخابی ها مانند همان بازی تک نفره‌ای است که اول بحث اشاره شد. این دو تیم را این دست و آن دست میکند و آنقدر طبیعی بین دو دست رقابت کاذب راه می اندازد که سالهاست همه باور میکنند قرار است اتفاقی بیافتد.

دو سه هفته قبل برای جلوگیری از حذف این دو تیم از لیگ آسیا، دوباره همه ‌ی امکانات دولت و ورزش بسیج شد و در نهایت، وزارت ورزش همان بازی همیشگی را اجرا کرد غافل از آنکه این کلاه متناسب با سر خارجی ها نیست و آنها فریب نخورده این دو تیم را در نهایت حذف کردند.

اینبار بازی وزارت ورزش چنین رقم خورد. یک شبه حدود ششصد میلیارد بدهی مالیاتی این دو تیم بخشیده شد(پول ملت). و علاوه بر آن، هر کدام از این دو تیم به یک وزارتخانه سپرده شدند(برای ارتزاق بی دردسر از پول ملت) که البته همه‌ی این اقدامات بدون اجازه از مردم صورت گرفت. انتظار میرفت برخورد رسانه ها، خبرنگاران، اقتصاددانان، فعالان مدنی و اقتصادی، رسانه‌ی ملی و مردم مخالفت با این تصمیم باشد. اما خط دهی همین رسانه ها برعکس، در جهت بال و پر دادن به این دو تیم بود. حتی رسانه های فارسی  لندن نشین هم همان حرفهایی را زدن که همکارانشان در تهران زده بودند. یک اتحاد جمعی در برخورد با سرخابی ها به چشم میخورد.

اما حدود یک هفته قبل اتفاقی تقریبا مشابه برای تراکتور رقم خورد یعنی تغییر مالکیت از زنوزی به مس سونگون. این اقدام هم در جهت سامان دهی تراکتور صورت گرفت به مانند سرخابی ها.

اما نکته‌ی قابل تامل ماجرا در این بود که همان رسانه های داخلی و خارجی اینبار تا توانستند به این انتقال ایرادات بنی اسرائیلی آوردند و سعی در نشان دادن غیر قانونی این انتقال. از نمایندگان کرمان گرفته تا دلقکهایی با عنوان مجری ورزش در رسانه ملی و حتی رسانه های لندن. تا دیروز که زنوزی مورد هجمه بود اینبار مالکیت دولتی مورد ایراد آقایان قرار گرفت و البته دلایل خلاف واقع از قبیل بزرگنمایی بدهی های تراکتور تا نادیده گرفتن ارزش معنوی تراکتور و مهمتر از همه نفی امتیاز آذربایجان از مس سونگون.

اما تراکتور که برای ما ترکان همیشه مایه‌ی خیر و برکت بوده حتی امروز نتایج ضعیف و بحرانش نیز با خودش همین خیر و برکت را به همراه دارد. علاوه بر اینکه اتحاد ترک ستیزی آذربایجان ستیزی تمرکزگرایان برای ما عیان تر شد همچنین مطالبه گری از بابت حق و حقوق مردم آذربایجان از مس سونگون مسئله‌ی روز شد و حقوق پایمال شده ‌ی سی ساله‌ی آذربایجان که آنقدر مسکوت مانده و مشمول زمان شده بود به برکت تراکتور تبدیل به خواست عمومی و مطالبه روز شد که انگیزه‌ای مضاعف را در مسئولین استانی ایجاد کرده و به امید خدا با تلاش آنان به نتیجه خواهد رسید. و همچنان پدرانمان نقشه راه را چه خوب نشانمان داده اند که «بولانماسا دورالماز».

و همچنان تراکتور به حیات پربرکت خود ادامه داده خاری خواهد بود بر چشم بدخواهان.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا