
احساس همدردی با فعالیت و اعتراض خیابانی فرق اساسی دارد و فرق آن تاوانی به نام دستگیری، پرونده سازی، جراحت و حتی مرگ است. از سال ۸۸ به بعد آزربایجان با اعتراضات مرکزی با محوریت جامعه فارس و کرد فاصله گرفته زیرا دغدغههای آزربایجان همچون زبان مادری، توهین به تورکها در رسانه ملی، موضوع خشکانیدن دریاچه اورمیه و موضوع قاراباغ و تصرف ۳۰ ساله آن توسط ارامنه و جان باختن فرزندان آزربایجان توسط تروریستهای پژاک و حتی موضوعات مربوط به زنان همچون زهرا نویدپور و الناز بابایی به هیچ وجه از طرف جریانات و مدیای مرکز و حتی کردها حمایت نشده بلکه بعضا همنوا با حاکمیت سعی در لوث کردن قضیه و فرونشاندن اعتراضات داشتهاند.
یک قیاس سادهتر در قضیه حمله تورکیه به گروههای کردی در شمال سوریه را بیاد بیارید و حملات رسانهای جامعه فارس به تورکهای تورکیه و ایران در همونایی با کردها را ببینید و مقایسه کنید با موضوع قاراباغ که بازهم همان حملات رسانهای جامعه فارس و مرکز به تورکها و آزربایجان و حتی تهدید به حمله نظامی این بار در همنوایی با ارامنه.
تمام اتفاقات گذشته در اذهان تورکها هک شده و فعالان سیاسی آزربایجان که رویکرد مدنی و غیر تروریستی به وقایع دارند تمام این اتفاقات و شکاف ایجاد شده را تحلیل نموده و عامدانه راه خود را جدا کردهاند و به تعبیر بهتر مجبور به این استقلال فکری و مبارزاتی از مرکز شدهاند. تاکید کردم که به رسم انسانیت به موضوعاتی چون وقایع اخیر، بی آبی احواز، زلزله کرمانشاه و… پرداختهایم و اعلام حمایت کردیم ولی قصه اعتراضات خیابانی و خون دادن چیز دیگری است و همچون دوستان خارج نشینمان نمیشود از دور نشست و گفت گردش کن.
دیگر دوره انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی گذشته است که خونش را آزربایجان بدهد و کویرنشین دیگری بر خوانش نشیند. شخصا نظرم این است که تا رسیدن به موضع و وزن برابر و به رسمیت کامل شناخته شدن توسط جرایانات مرکز نه مشارکت میدانی میکنیم و نه خون میدهیم. تا وقتی که پان تورک و تجزیه طلب و نفرت پراکن و عامل اردوغان و علیاف خطاب میشویم و دغدغه زبان و هویت و محیط زیستمان تبدیل به دغدغه سراسری نشود راهمان جداست. صدالبته تاکید دارم این نظر و تحلیل شخصی است