مقالات

شخصیت روشنفکری در آزربایجان ✍هادی حیدری‌راد

در معنای عام، روشنفکر به کسی اطلاق می‌شود که دارای فکر و نگاه روشن و نو و آگاه به زمان باشد و متفکرانه، معقول و به دور از تعصبات و احساساتِ غیرمعقول، فکر و عمل کند.

اما تا زمانی‌ که جریان روشنفکری نتواند روحیات مردمش را بشناسد و خود را با روح ملی سرزمینش هم‌گام کند، نمی‌تواند موثرانه عمل کند. اما چون شناختن روح ملی یک سرزمین، بینشی جامع و تاریخی می‌طلبد‌، دست یافتن به چنین شناختی چندان هم آسان نخواهد بود‌.

با اینکه جریان غالب روشنفکری در آزربایجان، با “حرکت ملی آزربایجان” به عنوان گفتمانِ غالب این سرزمین، شناخته می‌شود‌، اما روشنفکران این حرکت هنوزم که هنوز است به طور جامع و کمال به این آگاهی دست نیافته‌اند. بسیاری از آنها هنوز نتوانسته‌اند خود را در قامت شخصیت روشنفکر آزربایجانی چفت کنند، چرا که هنوز این شخصیت را نشناخته‌اند، فلذا سبک و سیاق روشنفکری غربی و یا مرکز محور در پیش گرفته‌اند.

منظور نگارنده از شخصیت روشنفکر آزربایجانی شخصیتی‌است که روح ملی آزربایجان می‌طلبد، شخصیتی که اخلاقیات، ارزش‌ها و سبک زندگی اختصاصی خودش را دارد.

این شخصیت روشنفکری چه به لحاظ روانی و چه اجتماعی باید تفاوت عمده‌ای با شخصیت روشنفکر غربی و یا ملت‌های دیگر داشته‌باشد.

روشنفکر آزربایجانی از دل ملت بر می‌خیزد و با اینکه بینشی عمیق‌تر دارد اما هم‌تراز با آن حرکت می‌کند، یعنی زبان و بیان و خلقیاتش هم‌‌‌سو با توده‌ ملت است، روشنفکر آزربایجانی باید در دل مردمش زندگی کند، سبک زندگی مشابهی داشته و هیچ‌وقت خود را فراتر و یا تافته‌ای جدا بافته‌تر از توده‌اش نداند، وگرنه توسط توده پس زده می‌شود. مثلا روشنفکران مدعی و آن‌هایی که نگاه از بالا به پایین دارند، در آزربایجان نه تنها موفق به روشن‌گری نمی‌شوند، بلکه توده را از خود و گفتمانشان می‌رانند.

به لحاظ تاریخی این نوع شخصیت روشنفکری را می‌توان در “آشیق”ها دید. آشیق‌‌ها همواره در بطن مردم زندگی می‌کردند، از دل آن‌ها بر می‌خواستند و با زبان و بیانِ خودِ توده، به روشنگری می‌پرداختند. حتی “شاعرباشی” هایی که در محله‌ها و روستاها زندگی می‌کردند از این نوع شخصیت بودند، قلمبه‌گویی و خودبرتر پنداری در شخصیت نوعی آن‌ها دیده‌ نمی‌شد. برای همین در ادبیات و فولکلور آزربایجان، با سبک خاصی از ادبیات شفاهی مواجهیم که نظیرش در جاهای دیگر دیده نمی‌شود.

“بایاتی”، میخانا”، “روایت” و… نمونه‌های بارزی هستند که از دل توده برخواسته و در روح آن تهنشین شده است.
این مسئله در بررسی آثار ادبی نیز خود را نشان می‌دهد، مثلا در ادبیات فارسی ما با شاعرانی مانند سعدی و حافظ و‌… مواجه هستیم که با نگاهی از بالا به پایین در حال اندرزگویی هستند، اما در آثار ادبی آزربایجان، با دده قوقوردی روبه رو می‌شویم که با زندگی در میان مردم، با روایت داستان زندگی آنها، به روشن‌گری می‌پردازد.

این ویژگی را در حوزه بافت شهری نیز به نوعی می‌‌توان مشاهده کرد، دانشگاه‌ها به عنوان شخصیتی که انگار خود را فراتر از توده یافته‌اند، در دل شهر منجمد گشته‌اند، رفت و آمد توده و افراد غیر دانشگاهی در دانشگاه‌های آزربایجان به ندرت اتفاق می‌افتد، انگار دانشگاه‌ها قسمتِ منجمد شهر برای توده‌ ملت است‌. افراد دانشگاهی برای توده‌ آزربایجان بسیار ناشناخته می‌مانند و نمی‌توانند ارتباط چندانی برقرار کنند. قهوه‌خانه‌های آذربایجان نقش موثرتری در تاریخ آزربایجان نسبت به دانشگاه‌‌ها دارند.

روشنفکر آزربایجانی اگر دانشگاهی هم باشد تا خود را از توده نداند، نمی‌تواند شناخته شود، برای مثال صمد بهرنگ بیشتر از آنکه با آثارش برای مردم آزربایجان شناخته شود، به عنوان یک معلم توده‌ای و کسی که در دل روستاها با بچه‌ها اوخت می‌شد، شناخته می‌شود.

در نهایت مثال‌های متعددی را می‌توان برای این مبحث آورد و از جنبه‌های مختلف بررسی کرد که خارج از حوصله‌ این نوشته است اما نتیجه آنکه، شناخت روان اجتماعی، حافظه‌ تاریخی و در حالت کلی‌تر روح ملی یک سرزمین، برای تاثیرگذاری موثرتر بر ملت آن جامعه امری ضروریست، ضمن آنکه با این امر می‌توان اخلاق روشنفکری را شناخت و تبیین کرد، از آنجا که حرکت ملی آزربایجان حرکتی مردمی و برخواسته از توده‌ این سرزمین است، روشنفکری توده‌ای و عاری از هرگونه ادعا و خودبرتر پنداری می‌طلبد، متاسفانه عدم شناخت کافی از روح ملی، برخی از کنش‌گران و روشنفکران حرکت را در گرداب خودبزرگ‌بینی و خودبرترپنداری فرو برده است، آنها بیشتر از آنکه در دل توده باشند، در میان خود، به رقابت خودبرتری می‌پردازند و به سر و کله‌ی هم می‌زنند.

یا برخی دیگر با ژست‌های روشنفکری و فوکول کرواتی، خود را تافته‌ای جدا بافته می‌دانند. امید به آنکه این نوشته بتواند آغازی بر آسیب‌شناسی روانی و اخلاقی جریان روشنفکری آزربایجان باشد.

هادی حیدری راد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا