چکیده مقاله
این مقاله به این خاطر نوشتهشده است که یکبار دیگر همه باهم دربارهی خاندان قاجار مطالب اصلی را مرور کنیم و در مورد سلسلهی قاجار توضیحاتی را بیان کنم تا این موضوع برای همه روشن شود که آیا در این دوره و در دورهی رژیم ظالم پهلوی بیشترین و بدترین خیانتها به ممالک محروسه((ایران))شده یا در دوران حکومتداری قاجاریان خیانتها به کشور شده است.
در این مقاله بنده تلاش کردم با ذکر موضوعات مربوطه همراه منابع تاریخی تمام واقعیتها را در مورد سلسلهی قاجاریان بیان کنم تا همه آگاه شوند. در همین اول مقاله باید بیان کنم که قصد بنده اطلاعرسانی و آگاه کردن ملت تورک ایران ازجمله ترکان خراسان است و بههیچوجه، هیچگونه قصد ایجاد تفرقه قومی و ملی را ندارم.
مقدمه
همیشه در جنگی که بین اقوام به راه میافتد، صد در صد یک حزب یا نهاد یا یک سازمان سود خوبی از این جنگ و تفرقهاندازی میبرد و ما باید حواسمان را خوب جمع کنیم. موضوع مهم دوران قاجار، امروزه طوری در ذهن ملت نقش بسته است که وقتی یادش میافتیم باعث خجالت و به هم خوردن حالمان میشود.
از دوران کودکی چه در مدرسه و چه در جامعه و بعد هم اینترنت به گوش و مغز ما فروکردهاند که قاجاریان بهجزء عیش و نوش و خوشگذرانی چیز دیگری بَلَد نبودند و این تعریف در امتحانات مدارس شده است نمرهی کامل درس تاریخ !
قاجار که خودش به حکومت رسید و کلی برای به دست گرفتن حکومت، تمام دشمنان و یاغیهای کشور را به هلاکت رساند و کشورگشاییهایی انجام داد ولی در عوض پهلوی، عروسک کوچولوی انگلیسیها بهراحتی به قدرت رسید و بدون انجام یک کار خوب برای کشور تمام دستاوردهای قاجاریان را به نام خود زد.
در نوشتن تاریخ برای سلسلهی قاجار خیلی کم گذاشتهشده است؛ این تعصب بیجا که توسط آسیمیلاسیون ((ذوب فرهنگی)) به وجود آمده است رو از بین ببرید و به دنبال واقعیتها باشید.
بعد از قاجاریان تا به امروز همهی ما تمامکارهای قاجاریان را با عینک پهلوی دیدهایم و بازهم با نظریهی پهلوی تا به امروز زندگی کردهایم؛ مشکل اینجاست که ملت مطالعهای ندارد.
حالا صرفاً فقط مطالعه کردن تاریخ را نمیگویم مطالعه کردن در مورد هر موضوع را عرض میکنم، بالاخره باید در کنار وقتهای خالی در زندگی خود کتاب به دست باشیم و مطالعه کنیم تا فکری باز داشته باشیم.
اگر ذهنیت باز و پویایی داشته باشیم، پیشرفتهای زیادی را برای ما به ارمغان میآورد. اگرچه امروزه جمعیت زیادی از ملت فقط در سخن گفتن و ناسزا گفتن به بعضیها شیر هستند؛ بدانید که با این نوع کارها بهجایی نخواهیم رسید.
امروزه تمام حرکات از روی رفتار پوسیدهی چشم و همچشمی است و بیشتر مردم انتظاراتشان بالا رفته و میخواهند تمامکارها برای آنها راحت باشد و تمام راههای آسان را بِروند، بدون اینکه آزاری ببینند.
این هم نشانهای از مطالعه نکردن است، بدون مطالعه کردن و در نبود تجزیه تحلیل موضوعات، ذهن انسان کند و تنبل میشود، انسان اشتیاق و خلاقیت خاص و باارزش را ندارد و به مرور زمان درصد افسردگی بالاتر میرود و الگوبرداریها برای شخص زیاد میشود و بعد از گذشت سالها خفت و خاری و پذیرفتن ذلت توسط ملت وقت آن میرسد که دیگران برای کشور تصمیم بگیرند.
در مقاله قبلی خود تحت عنوان ((کلیاتی در مورد ترکان خراسان)) در مورد مطالعه نکردن ملت توضیحات کامل را دادم و امیدوارم شما این مقاله را خوانده باشید.
بیاییم برای یکبار دیگر به اطلاعات تاریخی خود فکر کنیم و مطالعه و تحقیق کنیم؛ هرکسی و هر شبکهای هر حرفی را که زد سریع قبول نکنیم؛ ذهنیت خود را به چالش بکشیم تا حقیقت ظاهر شود.
بیایید تا باز دوباره تمام حکایت سلسلهی قاجاریان را مرور کنیم و خدمات آنها را پیدا کنیم و بفهمیم.
کمی از خوشبختی هایمان کم کنیم؛ لطفاً بد برداشت نکنید؛ منظورم این نیست که از تمام خوشی هایمان بکاهیم و سنگ شویم. گاهی اوقات خوشبینیهای بیشازاندازه به ضرر ما است. وقتیکه ما خوشبینی زیادی به خرج دهیم طرفهای مقابل انتظار بالایی از ما پیدا میکنند.
خداوند بخشنده و بزرگ به تمام انسانها توان کار کردن داده است، پس بیاییم با درست کردن اخلاق پسندیده و ذهنی هوشیار و فعال کارکنیم تا رضایت خداوند را جلب و زندگی برای ما شیرین شود.
همیشه به یاد داشته باشید که اگر جناحی بهصورت افراطی و بدون احترام متقابل از دیگران یا دیگر سلسله و دوران حکومت یک پادشاه صبحت میکند و تماماً در کل سال و اوقات به بدگویی شخصی با بازی کردن با کلمات میپردازد و با جعلیات خود میخواهد اجداد و ذهنیت خود را در ذهن ملت بهصورت زیبایی بگنجاند شک نکنید طرحی شیطانی و خرابکارانهای در پیش رو است.
- با خود فکر کنید چرا سلسلهای با اینهمه قدرت بالا باید اینطور دربارهاش اطلاعات بدهند؟
- چرا سلسلهای که اینقدر بد بوده است زمان حکومتداریاش اینقدر بالا بوده است؟
- چرا از سلسلهای اینقدر بد گفته میشود ولی در مقابل آن سلسلهی بعد را حکومت دارانی معرفی میکنند که انگار فرشتگان این سرزمین بودهاند؟
انشاالله بهزودی اشتیاق مطالعه کردن در بین مردم زیاد شود تا به آن درجه از اطلاعات برسند که کتابهای چه کسانی را مطالعه کنند و راجع به اطلاعاتی که در ذهن آنها ظهور میکند تجزیهوتحلیل درستی انجام دهند. متأسفانه نویسندگانی وجود دارند که برای پیشبرد هدف یک گروه افراطی و سودجو کتابهایی را مینویسند و همراه آن توسط بازی با کلمات، ذهن خواننده را به سمت پرتگاه هدایت میکنند و اطلاعات غلط به خواننده میدهند تا اربابان خود را خوشحال کنند و آنها را به اهدافشان برسانند.
در آخر باید به آگاهی شما برسانم بنده به دور از افسانهپردازی و نژادپرستی مطالبی را آماده میکنم و در خدمت تمام افراد اهل مطالعه قرار میدهم که از واقعیتها آگاه شوند و در کنار این مطالب منابع اصلی را قرار میدهم تا هم خودم و هم خوانندگان محترم از صحت مطالب باخبر بشوند.
همیشه به خاطر داشته باشید که برای آگاهی یافتن از هویت خود، خیالات خود را به زبان نیاورید تا هم خود و هم دیگر همنژادانتان همان خیالها را باور کنند؛ برای کسب اطلاعات مطالعه کنید؛ منابع تاریخی را بخوانید و در صورت نیاز آنها را در یک سررسید بنویسد و آدرس دقیق آن مطلب را در آخر آن متن بنویسید.
برای یادآوری ذکر میکنم که تورکمان (مجموعهای از ایلهای ترکان که بهصورت اتحادیه تشکیلشده و شیعهمذهب بودند).
محتوای مقاله
قاجار نام خاندانی است که از 1794تا 1925 (1174 تا 1304 ه.ش) بر ایران حکومت کرد؛ قاجارها قبیلهای از ترکمانان هستند.
نزدیکترین متحد سلسلهی صفویان، قاجاریان بودهاند؛ ایل بزرگ قاجار تورک و شیعهمذهب بودند. ایل قاجار ازجمله ایلاتی بودند که با یاریرساندن به شاه اسماعیل، بنیانگذار سلسلهی صفویه، مهمترین خدمت را در حق صفویه انجام داد.
ایل قاجار مهمترین خدمات را به صفویان انجام دادند و در تمامی دوران حکومت صفویه، سران و سرکردگان قاجار مشاغل و مناصب مهم و حساسی همچون فرماندهی قشون و حکومت بر سرزمینهای سرحدی را در اختیار داشتند. سیاستهای شاهعباس صفوی باعث تضعیف اتحادیهی قزلباش شد این اتحادیه را ترکمان هم مینامند؛ این اتحادیه از هفت ایل تشکیلشده است.
ایلات تشکیلدهندهی اتحادیهی قزلباش عبارتاند از: افشار، ذوالقدر، استاجلو، شاملو، تکلو، بهادرلو و قاجار.
قزلباشها توسط سیاستهای شاهعباس اول تضعیف شدند ولی با این حال قاجارها اساس ایلاتی خود را حفظ کردند و سازمان جنگی پرقدرتی داشتند. یکی از تدابیر رایج برای تضعیف قدرت نظامی ایلات تقسیم ایل و کوچاندن طوایف و تیرههای مختلف آن به مناطق دور از هم بود.
شاهعباس که با تهدیدی خطرناک و مؤثر از سوی ترکمانها در مناطق شمال شرق متصرفات حکومت خود مواجه بود بخش مهمی از ایل قاجار را از منطقه گنجه در قفقاز به مناطق سرحدی استرآباد و دشت گرگان انتقال داد.
با این تدبیر هم از تعرض و تهدید ترکمانان در امان ماند و هم قاجارها را که قدرت نظامی متمرکزی بودند به چند دسته تقسیم کرد. در اینجا باید نکته جدیدی را خدمت شما عرض کنم که اگر کتاب «بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، نوشتهشده به قلم فرزام جلالی» را مطالعه کنید در کتاب، ذکرشده است که قزلباشها یا ترکمانها در منطقهی شمال شرق حضور داشتند و تهدیدی برای سلسلهی صفویه بودند؛ یعنی این هم یکی از مدارکی است که ترکان خراسان دارای سازمان جنگی قویای بودند که بهمرورزمان در تشریح تاریخ این نکته کمرنگ شده است و منطقهی خراسان را با اسم تاتها فقط میشناسند.
حالا برگردیم به موضوع اصلی خود، ایل قاجار از ایلات دامدار و متعلق به شاخه ترکان غربی بود که در منطقه قفقاز و گنجه اقامت داشت، شاهعباس گروهی از قاجارها را در مرو خراسان گمارد تا از حملات ازبکان جلوگیری کنند. گروهی دیگری از آنان را در برابر لزگیها در گنجه و ایروان جای داد و گروهی دیگر را به سرکردگی حسینخان زیاد اوغلی به منطقه استرآباد فرستاد.
شاهعباس حکومت قلعه مبارکآباد را که مشرف به رودخانه گرگان بود و از بناهای عهد شاهطهماسب اول بود به قاجارها سپرد. ایل به طوایف و تیرههای مختلفی تقسیم میشد. در رأس ایل، ایلخان قرار داشت؛ ایلخان وظیفه دریافت مالیات، تعیین مراتع، فرماندهی جنگی ایل، حل اختلافات میان افراد و نیز نظارت بر اجرای قوانین و رسوم ایل را بر عهده داشت.
تمایز میان طوایف و تیرههای مختلف ایل قاجار ابتدا در نحوهی اسکان آنان در قلعه مبارکآباد و زمینهای اطراف رود پدید آمد.
ایل قاجار به دو بخش بالای رودخانه «یوخاری باش» و پایین رودخانه «آشاقه باش» تقسیم شدند. ریاست یوخاری باش با طایفه دوالو و ریاست آشاقه باش با طایفه قوانلو بود. طایفهی قوانلو گلههای گوسفند و طایفهی دوالو شتر داشتند. طایفهی قوانلو با سایر طوایف آشاقه باش همچون عضدالدین شامبیاتی، قراموسانلو، واشلو و زیادلو بخش قدرتمندی از ایل قاجار را تشکیل میدادند.
طایفهی دوالو با سایر طوایف یوخاری باش همچون سپانلو، کهنه لو، خزینه لو، قیاخلو و کرلو دارای قدرت نظامی مؤثری بودند و از دو بخش یوخاری باش و آشاقه باش تیرههای کهنهلو، واشلو، قرهگزلو و آقا اولی به کشاورزی اشتغال داشتند. با این اوصاف مهمترین ویژگی طوایف قاجار قدرت جنگی آنان بود.
هنگام غلبه افغانها بر صفویان ریاست ایل قاجار با فتحعلیخان از سران طایفه قوانلو بود. فتحعلیخان گذشته از سمت ایلخانی ایل قاجار، حاکم استرآباد نیز بود. پس از اضمحلال و فروپاشی حکومت صفویه، بسیاری از شهرها و مناطق سرزمین ایران آماج حملات و تهاجمات افغانها قرار گرفت.
منطقه استرآباد که در قلمرو ایل جنگجوی قاجار بود، از تعرض افغانها در امان ماند. قاجارها که در تمامی دوران حکومت صفویه متحدان وفاداری بودند به رهبری فتحعلی خان درصدد مقابله با تهاجم افغانها برآمدند. فتحعلیخان در اصفهان در مصاف با افغانها به موفقیتهایی دست یافت.
اما زوال درونی نظام صفوی و اختلافات کارگزاران آنکه مشغول توطئهچینی و دسیسه علیه یکدیگر بودند، گریبان فتحعلیخان را نیز گرفت و ایلخان قاجار صلاح کار خود را در بازگشت به استرآباد یافت. بعدازآن شاه سلطان حسین صفوی پس از خلع ید از سلطنت توسط افغانها به قتل رسید؛ همچنین پسرش طهماسب دوم که برای جمعآوری نیرو به آذربایجان عزیمت کرد با ناکامی مواجه شد.
وی در قزوین تاجگذاری کرد و خودش را جانشین پدر و شاه خواند. طهماسب دوم که از همراهی و مساعدت خوانین آذربایجان مأیوس شده بود متوجه فتحعلیخان و ایل قدرتمند قاجار شد و برای ملاقات ایلخان ایل قاجار راهی مازندران شد.
در مازندران میان شاهطهماسب دوم و فتحعلیخان قاجار عهد و پیمانی برقرار شد. فتحعلیخان سپاهی را برای شاه صفوی آماده کرد و در مقابل شاه صفوی ایلخان قاجار را نایبالسلطنهی خود قرارداد.
اما از بخت بد قاجارها، قدرت جنگی عظیمی از سوی تیرهی دیگری از قبایل تورک جنگجوی مناطق خراسان در آستانهی ظهور بود که نادرشاه کبیر رهبری آن را بر عهده داشت. در ایرانِ بعد از اسلام بیشترین سلسلههای حاکم، قبایل تورک بودند که در مناطق شمالی ایران ازجمله خراسان به سر میبردند.
باید بازهم اشارهکنم به کتاب «بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، نوشتهشده به قلم فرزام جلالی» که در صفحهی 16 کتاب به این نکته اشاره میکند که ساکنان اولیه در خراسان چه کسانی بودند و از قدرت نظامی بالای ترکان خراسانی صحبت میکند که در طی دورههایی این موضوعات کاملاً از تاریخ حذفشده است.
نادرشاه از طایفهی قراقلو افشار در خراسان بود. شاه اسماعیل اول بخشی از افشارهای ساکن آذربایجان را به خراسان کوچانید و آنان را در سرچشمه میاب گوبکان ابیورد اسکان داد. پس از به دنیا آمدن نادرشاه و بزرگ شدن این شخص والامقام و وطنپرست در مدتی کوتاه موفقیتهای جنگی نادرشاه موردتوجه طهماسب دوم قرار گرفت. سازش طهماسب دوم با نادرشاه موجب مرگ فتحعلیخان قاجار شد.
نادرشاه پس از به قتل رساندن فتحعلیخان قوانلو، از رقبای خاندان قوانلو، یعنی طایفهی دوالو پشتیبانی کرد. شاهطهماسب دوم بنا به توصیه نادر، ایلخانی قاجار را به طایفهی دوالو سپرد. نادرشاه با دامن زدن به اختلافات داخلی قاجارها و حمایت از دوالوها، رئیس سرکش طایفهی قوانلو را کنار گذاشت و به دنبال آن حکومت استرآباد و حتی حکومت مازندران در اختیار طایفهی دوالو قرار گرفت. درازای چنین اقداماتی، نادرشاه از حمایت نظامی خاندان دوالو بهره برد.
پس از به قتل رسیدن نادرشاه به دست کرمانجها، پسر فتحعلیخان قوانلو، محمدحسینخانکه ریاست طایفهی قوانلو را بر عهده داشت به شهر استرآباد حمله کرد. ورود محمدحسین خان قاجار به منطقهی استرآباد با استقبال طوایف مختلف قاجار روبهرو شد. وحدت طوایف و تیرههای مختلف ایل قاجار، نیروی جنگی قدرتمندی به وجود آورد.
قاجارها به راحتی سرتاسر مازندران و گیلان را فتح نمودند. آنان سوار بر اسبهای تیزرو بهسرعت آذربایجان و قزوین را تسخیر کرده و راهی عراق عجم شدند. در چنین اوضاعی ایل زند به رهبری کریمخان زند بر نواحی مرکزی و جنوبی ایران حکومت میراند.
قاجارها شهر ثروتمند و باارزش اصفهان را تسخیر کردند و بهسوی مقر حکومت زند، شیراز رهسپار شدند. در کارزار حمله به شیراز، اختلافات قدیمی و ریشهدار میان طوایف قاجار بروز کرد. طایفهی قدرتمند و جنگجوی دوالو از حمایت محمدحسین خان قوانلو سرباز زد و وحدت سپاهیان قاجار از میان رفت.
سیاستهای جنگی محمدحسین خان قاجار باعث هراس و نارضایتی کریمخان زند شده بود، محمدحسین خان از تولی خان حاکم بجنورد در سال 1171ق درخواست کمک میکند در آن زمان حاکم مازندران و استرآباد محمدحسین خان قاجار بود و کریمخان زند برای سرکوب کردن محمدحسین خان قاجار، شیخعلیخان زند را به فرماندهی سپاه خود درآورد و روانه شمال ایران شد.
در جواب کمک خواستن محمدحسینخان قاجار از حاکم بجنورد، تولی خان و نجفعلیخان با 10000 سوار به کمک او شتافتند. آنها در نزدیکی «اشرف» ((بهشهر کنونی)) توانستند شکست سختی به سپاه زند وارد کنند، ولی در جنگ دوم که سپاه زند نیروهای جدیدی را به شمال ایران فرستاد با بروز اختلاف بین قاجارها و سپاه تولی خان، تولی خان همراه سپاه خود به بجنورد برگشت و در جنگ دوم، قاجار شکست خورد.
محمدحسین خان قوانلو تصمیم گرفت که به استرآباد برگردد؛ سرانجام محمدحسین خان در جمادیالثانی 1172هـ.ق در راه مازندران به استرآباد به قتل رسید.
محمدحسین خان 9 پسر و 2 دختر داشت. پیوندهای خویشاوندی در میان ایلات و عشایر از سنتهای پایدار ایجاد وحدت سیاسی محسوب میشد.
محمدحسین خان از همسرش که از طایفهی قوانلو بود 2 پسر به نام های محمد و حسینقلی داشت. در میان فرزندان محمدحسین خان، محمد سمت بزرگی و سرپرستی داشت. در دوران بعد از فروپاشی سلسله صفویه خشونت و بیرحمی به بدترین شکل آن بهمنظور کسب قدرت چهره مینمود. محمد که معروف به آقامحمدخان شده بود در پنجسالگی، در دورهی کوتاه سلطنت عادل شاه برادرزاده نادرشاه افشار، مقطوعالنسل گردیده بود که همین موضوع در شکلگیری خشم آقا محمدخان نقش بسزایی داشت. آقا محمدخان پس از به قتل رسیدن محمدحسین خان در میان ترکمنهای یموت مخفی شد. اما دیری نپایید که دستگیر شد و در اختیار کریمخان زند قرار گرفت.
طبق منابع تاریخی گفتهشده است که مادربزرگ آقا محمدخان قاجار بیوهی شاه سلطان حسین صفوی بوده است که قبل از حمله محمود افغان به اصفهان از وی باردار بوده و به دلیل علاقه زیاد شاه سلطان حسین به وی، برای جلوگیری از اسارت او به دست افغانها، توسط سران قزلباش فراری داده شد و بعد از قتل شاه سلطان حسین به زوجیت پدربزرگ آقا محمدخان قاجار درآمد. بنابر این روایت پدر آقا محمدخان قاجار، محمدحسین خان قاجار، در اصل فرزند شاه سلطان حسین صفوی بوده است. به همین دلیل ارتباط نزدیک و پایداری بین بازماندگان سلسلهی صفویان و شاهان دوره قاجاریان وجود داشته است.
با آنکه آقا محمدخان قاجار و چند تن از سران طایفه قوانلو نزد کریمخان زند در اسارت بودند، طایفه قوانلو و متحدین آن در منطقه استرآباد در دامنههای شمال شرقی و کوهپایه البرز و نواحی جنوب شرقی آن در سمنان و دامغان، به سر میبردند.
در غیاب آقا محمدخان قاجار ریاست طایفه قوانلو با برادر تنی وی، حسینقلی خان بود. حسینقلی خان حاکم دامغان بود. در سال 1183هـ.ق از وصلت حسینقلی خان با دختر یکی از سران طایفهی عضدانلو، فتحعلیخان ثانی که بعدها به فتحعلی شاه معروف شد به دنیا آمد. حسینقلی خان با این ازدواج حمایت طایفهی عضدانلو را جلب کرد.
قوانلوها تحت ریاست حسینقلی خان رقبای دیرینهی خود، یعنی دوالو ها را شکست سنگینی دادند. سیاستهای جنگی حسینقلی خان قاجار برای کسب قدرت، موجب هراس کریمخان زند شد که سرانجام با وساطت آقا محمدخانکه در شیراز گروگان گرفتهشده بود میان قاجار ((قوانلوها)) و زندیه، پیمان صلحی برقرار شد.
البته در اینجا باید ذکر کنم که مناطق استرآباد، مازندران و کوهپایههای جنوبی البرز عملاً از حوزه حکومت زند خارج بود ولی بازهم آقا محمدخان این تصمیم را گرفت. در این پیمان صلح بین زندها و قاجاریان ((قوانلوها)) این توافق به عمل آمد که بر این اساس خاندان قاجار همانند دوران صفویه از مرزهای شمال شرقی و شرق ایران در مقابل دشمنان دفاع کنند. سازمان دهندهی اصلی قابلیت جنگی ایل قاجار حسینقلی خان جهان سوز بود.
(( قابلتوجه کسانی که مرزبانان شرق و شمال شرق ایران را افراد تبعیدی در خراسان میدانند در کتاب “بنیان حکومت قاجار، نوشتهشده به قلم فرزام جلالی” تمام حقایق را در این رابطه نوشته است. باید نکتهی کوتاهی ذکر کنم که مهمانان تبعیدی در خراسان توسط جعل تاریخ و افسانهپردازی فراوان به دنبال این هستند که خود را مرزبان خراسان معرفی نمایند؛ اگر همه ما مطالعه داشته باشیم تمام حقایق را میفهمیم )). این موضوع را ذکر کردم، که اگر خواستید به این کتاب مراجعه نمایید.
حالا برمیگردیم به بحث اصلی؛ حسینقلی خان قاجار توسط ترکمانان یموت به قتل رسید. با مرگ حسینقلی خان عملیات جنگی سپاه قاجار متوقف شد. با به قتل رسیدن حسینقلی خان اوضاع موقتاً آرام شد. این شرایط آبستن حوادث مهمی بود. فقدان اقتدار لازم در سران خوانین زند، وجود قدرت بزرگتر، قویتر و متمرکزتری را میطلبید؛ این توان سازمان جنگی ایل قاجار بود که بر بستر هزارساله حاکمیت ایلات جنگجوی مناطق شمالی میبالید.
- آقا محمدخان قاجار و تشکیل سلطنت
مردی میانه اندام، در مدت عمر خویش به رماتیسم و فشارخون مبتلا بود و یکبار در سال 1205 قمری در سراب سکته کرد؛ اما با تجویز دکترها زنده ماند. رسم جنگآوری را از پدر و رسم اقتصادی را از مادر فراگرفت.
وی در تمام عمر حتی یکلحظه سر از کتاب برنداشت بطوریکه دشمنان وی پخش کردند از بس بیکار بود همیشه در حال مطالعه بود درحالیکه اینچنین نیست و حتی در سفرها کتابخانه خویش را با خود میبرد و در شب آخر نیز تا پاسی از شب مشغول شنیدن مندرجات کتاب از زبان کتاب خوانش بود.
آقا محمدخان مردی رشید و مقتدر و شجاع و سیاسی بود، اما درعینحال بسیار بیرحم و خونریز بود. در طول عمر خود حرفی نزد که به آن عمل نکند، تا کار به تدبیر برمیآمد دست به شمشیر نمیبرد. پشتکار و جدیتی تمام داشت و در فرمانروایی کمنظیر بود. وی به چند زبان زندهی دنیا آشنایی داشت و به تورکی و عربی و فارسی تسلط کامل داشت و فرانسوی و روسی را توسط بازرگانان فرانسه و روسیه آموخت.
وی فردی متعصب و خشک مذهب بود؛ با روحانیون دینی به نیکی رفتار میکرد؛ شبها علیرغم خستگی و کار زیاد نماز شبش فراموش نمیشد. وی در 7 سالگی پدر خویش را از دست داد و پسازآن با محدودیتهای فراوانی روبرو بود. آقا محمدخان قاجار در بین سلاطین سلسله قاجاریه یگانه پادشاهی بود که اطلاعات فلسفی داشت و سایر پادشاهان قاجاریه حتی ناصرالدینشاه که از همه بااطلاع تر به شمار میرفت علاقهای به علوم ازجمله فلسفه نداشت.
شاید امروزه هم در ایران کسی نباشد که ابن طفیل فیلسوف معروف اندلسی را مثل آقا محمدخان قاجار بشناسد و آن مرد خواجه، تمام آثار ابن طفیل را خوانده، قسمتهایی از آن را حفظ کرده بود و کتاب(حی بن یقظان)تألیف ابن طفیل هیچ موقع از او جدا نمیشد و در سفرها،آن کتاب را با خود میبرد و هر وقت مجال و حالی داشت قسمتهایی از آن کتاب را برای اطرافیان نقل میکرد.
آقا محمدخان نسبت به هویت خود بیاعتنا نبود در منابع تاریخی دو گفته از آقا محمدخان قاجار نقلشده است که اینطور است؛ وی در نخستین گفتهی خود این موضوع را بیان میکند که طوایف تورک و مغول که در ایران زندگی میکنند باید با یکدیگر متحد باشند و از به سلطنت رسیدن ایرانیان جلوگیری کنند. وی همچنین در دومین گفتهی خود این نکته را بیان میکند که ایلهای تورک نباید با یکدیگر بجنگند، زیرا این به دشمنان این اجازه را میدهد که بر آنها چیره شوند. این گفتهها علاوه بر وجود شعور ملی در او و وقوف وی بر هویت ملی غیر ایرانی خود، حرکت آگاهانه و هدفمند آقا محمدخان قاجار برای تشکیل حکومت ملی را نشان میداد.
بیش از این اشارهای داشتم به اینکه آقا محمدخان قاجار در شیراز توسط کریمخان زند بهعنوان گروگان به سر میبرد؛ اگرچه وی اسیر قلمداد میشد اما آزادانه در شیراز زندگی میکرد. آقا محمدخان از طریق عمهی خود که یکی از همسران ممتاز کریمخان زند بود از احوالات دربار و مذاکرات دربار زند آگاه میگشت. بهجز آقا محمدخان قاجار تعدادی دیگر از سران خاندان قوانلو در شیراز گروگان بودند.
خبر احتضار کریمخان زند توسط عمهی آقا محمدخان به اطلاع وی رسید. آقا محمدخان به بهانهی شکار، خود را به صحراهای اطراف شیراز رساند و با مسجل شدن خبر مرگ کریمخان زند بهاتفاق اسیران قوانلو از فارس خارج شدند و بهسرعت راه استرآباد را در پیش گرفت. نحوهی فرار او از شیراز و سرعت حرکت وی، از جمله شایستگیهای آقا محمدخان قاجار محسوب میشد.
اساساً مهمترین توانایی قاجارها سرعت جابهجایی آنان به سبب استفاده از اسبان تیزرو بود. یکی از وجوه اشتقاق کلمهی قاجار نیز معنای تیزرو و سریع است. نام این ایل قدرتمند ریشه در عبارت{آقاجر}دارد یعنی به معنای جنگجوی جنگل است.
آقا محمدخان قاجار در همان 6 سالگی برای اولین بار وارد میدان جنگ گردید، آن موقع برابر زمانی بود که نادرشاه و فرزندانش به قتل رسیده بودند و شاهرخ علیرغم میل باطنیاش برای به دست گرفتن قدرت تلاش میکرد، در آن جنگ مقابل قبیلهی یوخاری باش ها بسیار مردانه جنگید و همچنین باعث شد تا فرماندهی بخشی از قشون با وی باشد.
پس از مطلع شدن آقا محمدخان قاجار از مرگ کریمخان زند و فرارش به سمت استرآباد، در بین راه در حوالی اصفهان قبایل قلیچی که از ایل گرایلی و از تورکهای خراسان بودند به همراه بغایریها که تیرهای از ایل گرایلی بودند به همراه برگشاطی ها، را با خود همراه ساخت.
بزرگترین موفقیت آقا محمدخان قاجار در خوار{گرمسار}به دست آمد و آن حمایت طایفه دوالو بود.میثاق تاریخی در خوار{گرمسار}بسته شد. دشمنی و کینه قدیمی خاندانهای قوانلو و دوالو به آشتی و وحدت تبدیل شد. توافق آنها بر این پایه بود که سلطنت ممالک محروسه (ایران) را خاندان قوانلو و مقام صدارت را دوالوها عهدهدار باشند.
حکومت قاجار نیز مناصب نظامی همچون قوللر آقاسی، ایشک آقاسی، کشیکچی باشی، یوزباشی، امیرتومانی و امیرنویانی را در اختیار دوالوها قرار داده بود. آقا محمدخان در ورامین حمایت قبایل تورک شاهسون اینانلو را به دست آورد. وی همچنین همراهی و همیاری طوایف پازوکی مستقر در مشرق و جنوب شرقی تهران را نیز کسب کرد. طوایف پازوکی ترکیب قومی و زبانی متفاوتی داشتند، برخی از آنان به زبان تورکی و برخی دیگر به زبان کردی تکلم میکردند.
با برخورد به این تعریف از طوایف پازوکی این نتیجه در ذهن ما روشن میشود که حکومت بعد از تبعید قوم کرمانج به ورامین و بعد از آن به خراسان، همیشه ایلات تورک را برای مواظبت کردن از قومهای کُرد در کنار آنها مستقر میکردند. حال منظور بنده فقط قوم کرمانج نیست بلکه امروزه در کردستان ایران هم تورکها در کنار کُردها زندگی میکنند و حتی اسامی مکانهایی در کردستان به اسم تورکی بوده که امروزه بعضی از آنان تغییر کردهاند.
برای روشن شدن موضوع به مناطق خراسان مراجعه میکنیم که در کنار هر روستای تورک نشین کرمانج ها ساکن هستند یا اسم بعضی از روستاهایی که کرمانج ها در آن زندگی میکنند هم تورکی است و در کردستان ایران هم همینطور است. البته باید این نکته را ذکر کنم که کرمانجها در خراسان برای یادگیری راه و رسم زندگی مجبور به ارتباط برقرار کردن با تورکها و تاتها بودند تا محصول لبنیاتی خود را بفروش برسانند و در سرمای شدید و مرگبار در کوههای خراسان از بین نروند.
حال از موضوع بحث خارج نشویم نکتهی مهم مربوط به طوایف پازوکی را میتوانید در کتاب «هنری فیلد با عنوان مردمشناسی ایران» سر بزنید و مطالعه کنید.
گذشته از حمایت ایلات اطراف تهران، آقا محمدخان حمایت ایلات تورک شاهسون ساوه و خرقان و ایلات تورک افشار ساوجبلاغ قزوین را هم به دست آورد. آقا محمدخان بهسرعت فاصلهی میان ایلی تا مقام سلطنت را طی کرد. ابتدا استرآباد، مازندران، گیلان، قزوین و تهران توسط سپاهیان قاجار فتح شد. آقا محمدخان قاجار نیابت سلطنت را در تهران به فتحعلیخان برادرزاده خویش واگذار کرد.
وی مناطق فتحشده را میان سران ایل قاجار تقسیم کرد. آقا محمدخان قاجار خود را وارث حکومت صفویه میدانست و درصدد احیای مرزهای صفویان برآمد. وی سازمان کشوری و دیوانی صفویه را از نو بازسازی کرد.کانون قدرت ایل قاجار، منطقهی استرآباد بود ولی قاجارها شهر کوچک تهران را بهعنوان پایتخت انتخاب کردند. با انتخاب فتحعلیخان قاجار به نیابت از سلطنت، در تهران، آقا محمدخان با سپاهی بسیار نیرومند بهمنظور رویارویی با سران خاندان زند رهسپار مناطق مرکزی و جنوبی ایران شد.
در این زمان میان سران حکومت زندیه اختلافهایی به وجود آمده بود. همزمان با متحدشدن طوایف ایل قاجار، سران و بزرگان شهرهای شیراز، اصفهان و بوشهر از خاندان زند روی گردانده و بهطرف قاجارها کشیده شدند. آقا محمدخان در نزدیکی شهر قم قوای زند را شکست سنگینی داد.
جعفرخان حاکم زند با شنیدن خبر شکست سپاهیان خویش از اصفهان گریخت. آقا محمدخان به سمت شیراز حرکت کرد؛ جعفرخان توسط کارگزاران حکومت زندیه به قتل رسید و لطفعلیخان و پسرش، درصدد حفظ و احیای حکومت زندیه برآمدند.
وی که در منطقهی لارستان به سر میبرد با کمک قبایل عرب ساکن فارس به مقابله با آقا محمدخان شتافت. بالاخره آقا محمدخان شیراز را فتح کرد و وقتیکه آقا محمدخان قاجار وارد شیراز شد مورد استقبال ابراهیم کلانتر قرار گرفت.
حمایت صاحبان سرمایه جنوب از ایل قدرتمند قاجار با پیوستن حاج خلیل قزوینی، تاجر بزرگ تکمیل شد. حاج خلیل از تجار بزرگ بوشهر بود. به خاطر خدمت بزرگ حاج خلیل به آقا محمدخان، به وی لقب{ملک التجار} را دادند.
آقا محمدخان درصدد احیای مرزهای حکومت در زمان سلسله صفوی بود. یکی از اهداف آقا محمدخان ضمیمه کردن مناطقی بود که در دورهی حکومت صفویه خراج گذار شاهان صفویه بودند. در رأس چنین مناطقی گرجستان قرار داشت. باآنکه دوره جهانگشایی ایلات به سر آمده بود، اما آقا محمدخان در سر چنین سودایی را میپروراند.
در این شرایط ثروتمندان جنوب ایران مشغول تأمین هزینههای لشکرکشی آقا محمدخان بودند. آقا محمدخان از فرصتی که از مشکلات داخلی حکومت تزارها در روسیه و مشکلات روسها در جبهههای جنگ شمال بالتیک به وجود آمده بود، سود برد و قفقاز و گرجستان را فتح نمود.
گرجستان سرزمینی مستقل بود که در طول تاریخ کهن خود با دستاندازیها و تهاجمات حکومتهای مقتدر در مرزهای شمالی و جنوبی خود، تهدید میشد.
فتوحات آقا محمدخان، ایران و روسیه را در آستانه جنگی تمامعیار قرارداد. بالاخره در سال 1193 آقا محمدخان به سلطنت رسید و با کمک سران آشاقه باش براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طی کرد.
بعد از تسخیر شمال ایران توسط آقا محمدخان، قاجار بر آذربایجان و کرمانشاه دستیافت و سرانجام برادر کریمخان بر مدعیان چیره گشت ولی حکمرانی زکی خان زند نیز کوتاه بود و حکومت زندی در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلیخان زند با همیاری ابراهیمخان کلانتر به سلطنت نشست. آقا محمدخان نیز حدود 15سال با فتحعلیخان زند به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت.
- فاجعه کرمان
در اواخر تابستان همان سال قشون آقا محمدخان به کرمان نزدیک گشت؛ همگی مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد؛ برای همین هر شب بر بالای برج کرمان مردم شعر میخواندند و فحشهای رکیکی نسبت به شاه قاجار خطاب میدادند.
وی روزها از بیرون دروازه شهر با مردم صحبت میکرد در صورتی که به این کار ادامه دهند حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. آقا محمدخان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر کرمان به دستور وی تمام مردان شهر کور شدند و زنان و کودکان نیز به اسارت گرفته شدند.
اما لطفعلی خان زند به بَم فرار کرد و قصد عظیمت به سیستان و بلوچستان را داشت ولی با همدستی حاکم بَم دستگیر شد و به فرستادگان آقا محمدخان تحویل داده شد و آقا محمدخان وعدهی خود به لطفعلیخان زند را عملی ساخت و بعد از مرگ، وی را در امامزاده زید طهران دفن کرد.
- ادامه بحث آقا محمدخان قاجار و تشکیل سلطنت
آقا محمدخان پس از فتح کامل جنوب ایران، مقر حکمرانی خویش را در طهران نهاد؛ در حالیکه پایتخت وی هنوز استرآباد بود. آقا محمدخان برای آبادانی طهران بسیار کوشید و به امر او کلیمیان مقیم طهران اجازه ساخت کنشت یافتند و ارامنه نیز توانستند با آسودگی خاطر نسبت به تجدید بنای کلیساهای خود اقدام نمایند.
همچنین موبد و آتشکده برای زرتشتیان و پایگاه نظامی قوی در سواحل رودهن احداث نمود و دروازههای طهران خصوصاً دروازه دولاب را مرمت کرد. سپس سپاهی گسترده عازم قفقاز شد تا حاکمان آنجا را مطیع خویش سازد. در آنجا با مقاومت سرسختانه ابراهیم خلیل خان حاکم شوشی مواجه شد و سرانجام دست از محاصره این شهر برداشت و به تفلیس رفت؛ هراکلیوس حاکم تفلیس شهر را رها کرد و گریخت. درنهایت آقا محمدخان با 15هزار نفر از دختران و حتی پسران شهر که آنان را به اسارت گرفته بود به طهران بازگشت.
پس از آن شاه قاجار با رویکرد تصرف خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان، به خراسان لشکرکشید تا انتقام کشتن فتحعلیخان قاجار را بگیرد. سپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود و حاکمان روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد کرد و بخارا را تحتالحمایه دولت ایران قرارداد؛ چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند.
پس آن به دستور وی گروهی را به منظور تعقیب نادرقلی شاهرخ افشار به هرات فرستاد و پس از آن تا کابل پیش رفت ولی نادر قلی در کوههای هیمالیا به افغانستان مکان خود را تغییر میداد سرانجام از تعقیب وی دست برداشت. این کار آقا محمدخان چندین هدف را دنبال میکرد که مهمترین و دراز مدت ترین آنها جلب همراهی حاکم کابل برای لشکرکشی به هندوستان بود و افغانستان را نیز تحت حمایت دولت ایران قرارداد و به استرآباد برگشت و در عمارت زمستانی خود واقع در پشت مسجد شاه غازی(که اکنون اثری از آن باقی نیست) ساکن شد.
زمانی که قفقاز به اشغال روسیه درآمد، خان قاجار برای سرکوب آنان عازم قفقاز شده اما هنوز به آنجا نرسیده بود که تزار روس کشته شد و جانشین وی به سپاهیان خود دستور مراجعت داد. آقا محمدخانکه با این مسئله، سخت شادمان گردیده بود تصمیم گرفت که در قفقاز به تصرف شهر شوشی بپردازد که در حمله اول به آن دست نیافته بود. شهر شوشی پس از مدتی مقاومت در اثر اختلافات داخلی تسلیم شد اما درحالیکه از فتح بدون خونریزی شوشی در قاراباغ آزربایجان 3 روز بیشتر نمیگذشت، آقا محمدخان به دست همدستانش به قتل رسید و از آنجا که در آن زمان پیکر بزرگان را در عتبات عالیات به خاک میسپردند، وی را در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپاردند.
در مورد علت مرگ وی گفته شده که خان قاجار به تعدادی از نوکران خود به دلیل یک نافرمانی قول داد که فردا اعدامشان خواهد کرد، اما در آن شب آزادشان گذاشت که آنان نیز بر وی حمله کرده و وی را کشتند.
- سلطنت فتحعلی شاه
خبر قتل آقا محمدخان در دوم محرم سال1212هـ..ق توسط بابا یوسف شاطر در شیراز به فتحعلیخان ولیعهد رسید. فتحعلیخان با دریافت خبر قتل عموی خویش، به قصد تکیه زدن بر تخت سلطنت بهسوی تهران حرکت کرد.
در سر راه، حاج محمدحسین اصفهانی بیگلربیگی، دروازههای شهر اصفهان را بر وی گشود و همه گونه امکانات مالی و آذوقه مورد نیاز سپاهیان فتحعلیخان را تأمین کرد. در پی مرگ آقا محمدخان، اساس حکومت قاجار متزلزل نشد، چراکه وحدت درونی ایل قاجار همچنان استوار بود.
سازمان جنگی ایل به قوت خود باقی بود و تمامی سران آن از سلطنت فتحعلیخان، که بنا بر وصیت آقا محمدخان بود، پشتیبانی کردند. اموال شاه مقتول را محمدحسین خان قاجار قوانلو معروف به دوداع که سمت سرکشیکچی باشی آقا محمدخان را داشت تحویل فتحعلی شاه داد. محمدخان دوالو بیگلربیگی در تهران، دروازههای پایتخت را به روی شاه جدید گشود و رسماً از سلطنت فتحعلی شاه حمایت کرد.
محمدخان دوالو به دست خود، تاج پادشاهی را بر سر فتحعلی شاه گذاشت. آقا محمدخان قاجار پیشاپیش بسیاری از تهدیداتی را که علیه سلطنت ولیعهد خویش وجود داشت از میان برده بود. با این اوصاف به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه بدون مانع نیز نبود. صادق خان شقاقی از سرداران برجسته سپاه آقا محمدخان که از ایل قاجار نبود علیه سلطنت فتحعلی شاه شورید و بخش عمدهای از جواهرات و خزانه آقا محمدخان را در اختیار گرفت.
اما به یکباره تمامی سران ایل قاجار از سلطنت فتحعلی شاه حمایت کردند و سازمان جنگی ایل قاجار در اختیار فتحعلی شاه قرار گرفت. صادق خان شقاقی در حوالی قزوین شکست سنگینی را متحمل گردید و بهزانو درآمد. تهدید دیگر از مرزهای جنوبی متصرفات قاجار آشکار شد. بازماندگان حکومت زند که به بصره گریخته بودند، از فرصت استفاده کرده و خود را به نواحی اصفهان رساندند.
محمدخان زند پسر زکی خان با بیست هزار سپاهی از بصره به اصفهان تاخت و این شهر را تسخیر کرد.
حکومت قاجار، سپاهیان زبدهای را به فرماندهی حسین بیگ قاجار (قوللر آقاسی)، مهر علیخان واشلو و الهوردی خان عضدانلو به دفع محمدخان زند مأمور کرد. سپاهیان قاجار محمدخان زند را شکست سنگینی دادند.
محمدخان از مهلکه گریخت و در حین فرار در نواحی لرستان توسط حکام محلی به قتل رسید. با رفع تهدیداتی که متوجه سلطنت فتحعلی شاه بود، وی به تقویت و تحکیم حکومت خود پرداخت. روش حکومتی فتحعلی شاه تقسیم مملکت میان فرزندان بیشمارش بود. شاه و اعتماد الدوله (صدراعظم) در پایتخت قرار داشتند.
امارت و حکومت و ایالات و ولایات میان شاهزادگان تقسیم میشد. در کنار هر شاهزاده جوان کادر وزیران و مستوفیان مجرب قرار میگرفتند. امور لشکری بر عهدهی شاهزادگان و امورات دیوانی و دخلوخرج سالانه ولایات بر عهده وزیران بود.
حکومت هر شهر یا ایالت به تناسب مقام و موقعیت شاهزادگان به آنان تفویض میشد. در سال 1213هـ.ق دومین سال سلطنت فتحعلی شاه، عباس میرزا پسر دوم خاقان، طبق وصیت آقا محمدخان رسماً ولیعهد فتحعلی شاه شد و حکومت آذربایجان در اختیار وی قرار گرفت.
انتخاب آذربایجان بهعنوان مقر حکومت ولیعهد، از این تاریخ، سنتی پایدار در سلطنت قاجار شد. فتحعلی شاه یکی از کارگزاران طراز اول و ممتاز دستگاههای دولتی، میرزا عیسی فراهانی، مشهور به میرزای بزرگ را به وزارت عباس میرزا برگزید و او را روانه آذربایجان کرد.
خاندان فراهانی از منشیان و مستوفیان بنام دستگاههای دیوانی حکومت زندیه بود. در سخنرانی در 22 بهمن 97، حسن روحانی شاهان قاجار را خائن نامید. در میان همه شاهان و وزرا و شاهزادگان قاجار به یاد عباس میرزا افتادم؛ سرداری که بازندهی بزرگ ما در برابر روسها بود؛ اما مگر میتوان از عباس میرزا خرده گرفت که همه عمرش را در اردوکشی برای مرزهای ایران گذراند و چوب عقبماندگی و ضعف یک ملت را خورد؟
به نظر بنده، در میان همهی مردان شجاع و باغیرت قاجار، دوستداشتنیترین مرد، همان بازندهترینشان عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه است. بیتردید باید تاریخ را از نو بخوانیم و از «خدمات قاجار» سخن بگوییم.
تمام قرن 19 ایران زیر سایه قاجار گذشت. نیمه اول آن پر شکست اما عزتمندانه و نیمه دوم آن، آرام و بی تنش، اما رخوت بار بود. ولی برای اینکه قرن 19 ایران را بهدرستی درک کنیم باید آن را با قرن 18 مقایسه کنیم.
از 1772 که صفویه سقوط کرد، ایران روی آرامش به خود ندید؛ ثبات دوران پادشاه تورک خراسانی نادرشاه کبیر هم کوتاهمدت بود. فتحعلی شاه از دودمان قاجار است و دومین پادشاه قاجار به شمار میآید. از 1797 تا 1834 میلادی فرمانروایی کرد؛ وی فرزند حسین قلی خان برادر جوانتر آقا محمدخان قاجار بود. پس از کشته شدن عمویش، فتحعلی شاه به پادشاهی رسید. لقب او سلطان صاحبقران بود؛ چرا که بیش از بیستوپنج سال شاهی کرد.
نام اصلی فتحعلی شاه، خان بابا بود اما به هنگام تاجگذاری نام فتحعلی را که نام نیاکان خود فتحعلیخان قاجار بود برای خود برگزید. جنگهای ایران و روسیه در دورهی قاجار که به جدا شدن سرزمینهای قفقاز از ایران انجامید در زمان این پادشاه رخ داد. ولیعهد او پسرش عباس میرزا بود که در این جنگها از خود دلاوری نشان دادن اما عباس میرزا پیش از فتحعلی شاه مرد. پس پسر او محمد میرزا ولیعهد شد که پس از مرگ فتحعلی شاه با نام محمدشاه بر تخت سلطنت نشست.
ولی برای روشنتر شدن موضوع جدایی سرزمینهای قفقاز باید گفت که جدا شدن سرزمینهای قفقاز را برخی تاریخنگاران قبول ندارند و میگویند نقشه ایرانی که قاجارها در اختیار گرفتند را با نقشه ایرانی که قاجارها تحویل دادند مقایسه کنید تا حقیقت را دریابید.
- سلطنت محمدشاه
نوه فتحعلی شاه و فرزند عباس میرزا بود؛ وی سومین شاه از دودمان قاجار بود؛ فتحعلی شاه با اینکه فرزندان بسیاری داشت اما برای مهر فروانی که به عباس میرزا داشت پس از مرگش پسرش را ولیعهد خواند. پس از او پسرش ناصرالدین میرزا و ناصرالدینشاه آینده بر تخت نشست. مهد علیا همسر محمدشاه و مادر ناصرالدینشاه در روزگار پادشاهی پسرش به نفوذ بالایی در کارهای کشور دستیافت.
- سلطنت ناصرالدینشاه
معروف به سلطان صاحبقران و بعد شاه شهید، از شاهان دودمان قاجار ایران بود. وی در سال1247قمری در تبریز به دنیا آمد. مادر او مهد علیا نام داشت؛ خبر درگذشت پدرش محمدشاه را در سال 1849میلادی هنگامیکه در تبریز بود شنید سپس برای بازپسگیری مناطق شرقی ایران از دست انگلیسها، بهویژه مناطقِ هرات کوشش کرد اما پس از تهدید و حمله انگلیسها به بوشهر ناچار به عقبنشینی شد تا از خلیج و بوشهر محافظت کند. نخستین بار در سال1873میلادی به اروپا سفر کرد؛ او نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. آوردن دوربین عکاسی به ایران ازجمله کارهای اوست. در آستانه مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال1313قمری به دست میرزا رضای کرمانی در حرم شاه عبدالعظیم ترور شد.
- سلطنت مظفرالدین شاه
پنجمین پادشاه ایران از دودمان قاجار بود؛ او پس از کشته شدن پدرش ناصرالدینشاه و پس از نزدیک به پنجاه سال ولیعهد بودن، شاه شد و از تبریز به طهران آمد. او نیز مانند ناصرالدینشاه چند بار به سفرهای اروپایی رفت و در جریان جنبش مشروطه برخلاف کوششهای صدراعظمهایش میرزاعلی اصغر خان امین السلطان (اتابک اعظم) و عین الدوله، با مشروطیت موافقت کرد و فرمان مشروطیت را امضاء نمود. او ده روز پس از امضاء فرمان مشروطیت درگذشت؛ وی فردی بیمار بود و به این دلیل اداره امور کشور را به عینالدوله صدراعظم خود داد.
- سلطنت محمدعلی شاه
ششمین پادشاه از دودمان قاجار در ایران بود و در 1285 شمسی به حکومت رسید. او فرزند مظفرالدین شاه قاجار بود؛ مخالفت او با مشروطه این بود که پدرش پیش از مرگ آن را پذیرفته بود. این رویداد به خونریزی بسیاری انجامید او پس از به توپ بستن مجلس، با فشارهای خارجی و داخلی مجبور به ترک ایران شد. پس از وی پسرش احمدشاه در سنین کودکی بهعنوان شاه انتخاب شد.
- سلطنت احمدشاه
آخرین پادشاه ایران از دودمان قاجار بود؛ او در 12سالگی به سلطنت رسید و تا رسیدن او به سن بلوغ، ابتدا عضدالملک و سپس ناصرالملک نایبالسلطنه بودند. اندکی پس از کودتای اسفند 1299 به اروپا رفت؛ پسازآنکه سردار سپه به وفاداری به شاه سوگند خورد باز به ایران برگشت و سرانجام با وخامت اوضاع، احمدشاه باز به اروپا رفت. هنگامیکه آنجا بود با رأی مجلس مؤسسانی که سردار سپه ترتیب داده بود دودمان قاجار منقرض شد و سرانجام در محله نوئی در پاریس درگذشت.
تا اینجا توضیحات اولیه را برایتان بازگو کردم؛ اگر عادلانه فکر کنید پس از مطالعه مطالب قبل متوجه میشوید که شرف و غیرت در دوره پهلوی اول بالا بوده است یا قاجار.
از این قسمت به بعد توضیحات مهمی را شروع میکنیم و میتوان گفت که قسمت اصلی مقاله ازاینجا شروع میشود؛ پس بعد از یک استراحت کوتاه این قسمت را با دقت بخوانید تا آگاه شوید.
نمیدانم اگر خاندان قاجار نبود پهلویها چه کسی را بابت عقبماندگی کشور مقصر میدانستند و مردم را مجبور به لعن آن میکردند. نام شاهان و شاهزادگان قاجار مترادف خیانت و سستی و شکست شده و این سنتی است که از دوران پهلوی اول و چهبسا پیشتر رایج شده است.
آنقدر به قاجار تاختهایم که دیگر باورمان نمیشود قاجاریان سودی هم برای ایران داشتهاند. این هم از کژاندیشیهای ملت دربارهی تاریخ کشور است؛ خوب حال وارد جزئیات میشویم پس خواهشمندم که با دقت مطالعه کنید.
1. ناصرالدینشاه قاجار، محبوب یا منفور ؟
در یکصد و هشتاد و هفتمین سالگرد تولد ناصرالدینشاه قاجار نگاهی متفاوت به زندگی وی برای آنهایی که دورهی قاجار را صرفاً از پشت عینک پهلوی نگاه کردهاند! پسازاینهمه تحقیق دربارهی قاجاریان و شناختن شاهان و مردان شجاع قاجار نمیدانم چه سری است وقتی یاد سلطان صاحبقران تاریخ ایران میافتم، احساسی مرکب از دل سوزی همراه با ترحم و علاقه در درونم نقش میبندد. با اینکه خوب میدانم این قبله عالم، برخی رفتارهای نادرست داشته است، اما احساس میکنم که تاریخ در حق او اجحاف کرده است و آنگونه که باید، به بُعد مثبت و کارهای مهم و برجستهی او نپرداخته است.
شاید نوع ارتباط او با درباریان و زیردستانش باعث شده که آنها پس از مرگش در وصف او به نیکیهایش نپردازند و یا شاید توصیفات منفی در دوران پهلوی دربارهی او و سایر پادشاهان قاجار بیان شده و باعث شده که نام ناصرالدینشاه بیشتر ما را یاد یک انسان خوشگذران و بیکفایت بیندازد تا یاد یک انسان با روحیاتی لطیف و دستانی هنرمند و دارای خدمات برجسته به کشور.
در اول مقاله خیلی خوب دربارهی ناصرالدینشاه توضیح دادم و باید اینجا اضافه کنم وی معروف بود به (قبله عالم)، (سلطان صاحبقران) و بعد (شاهِ شهید)، چهارمین شاه از دودمان قاجار بود. او همچنین اولین پادشاهی بود که خاطرات خود را نوشت و همچنین اولین پادشاه ایرانی بود که در رأس هیئت حاکمه برای بازدید از تمدن و تکنولوژی غرب عازم اروپای مدرن شد.
نام ناصرالدینشاه که به میان میآید، شاید بسیاری از ما یاد وقایع و خاطراتی ناخوشایندی میافتیم. برای نمونه، انعقاد معاهدههایی برخلاف مصالح ملی، داشتن85همسر، سفرهای پرهزینه به اروپا، ریختوپاشهای فراوان و قدرت دادن به افراد بیکفایت. اما بیایید چشمها و گوشهایمان را به روی واقعیت بازکنیم و برخی از نکات مثبت وی را مرور کنیم.
حال نکات مثبت او را مرور کنیم؛ پادشاه اولینها، اولین پادشاهی که مدرنیته را به ایران آورد، بنیانگذار سنگ بنای اکثر مؤسسات جدید کشور، اولین پادشاه ایران بعد از اسلام که به اروپای مدرن رفت، پادشاه مسافر، عکاس، شاعر، داستانسرا، سفرنامه نویس، نقاش، خطاط و…
ناصرالدینشاه در دوران پادشاهیاش کارهایی را انجام داد که برای اولین بار در ایران انجام میشد. بسیاری از این موارد، اقدامات مهمی بودند که در بهبود کیفیت زندگی و یا پیشرفت کشور تأثیر مثبت داشتند.
- بهصورت تیتر وار به مرور خدماتی میپردازیم که برای اولین بار توسط او در ایران اتفاق افتاد:
- ساخت اولین مدرسه ایران
- اولین پادشاه سفرکرده ایران به اروپا
- تأسیس شورای دولت و شش وزارتخانه
- تأسیس عدلیه اعظم و دیوان مظالم
- ضرب نخستین سکه نوین
- تأسیس نخستین بانک در ایران
- چاپ اولین اسکناس
- چاپ اولین تمبر
- ارسال نخستین تلگراف در ایران
- ایجاد اولین خیابان مدرن
- تأسیس اولین موزه ملی
- تأسیس اولین باغوحش
- ساخت اولین عمارت 5 طبقه
- اولین ساعت ایران
- اولین قطار ایران
- نخستین مجسمه شهری ایران
- نخستین کارخانه صنعتی ایران
- نخستین عکاسخانه ایران
- اولین عکسبرداری و اولین پادشاه عکاس
- طولانیترین دوران پادشاهی
- دیدار با بزرگان جهان
- شاه بَدَل دار
2. ایجاد مدارس جدید بجای مکتبخانه در زمان ناصرالدینشاه
بسیاری از این مدارس مشمول کمکهای دولتی قرار گرفتند. در دوره ده ساله قبل از جنبش مشروطهخواهی دهها مدرسه در تهران، تبریز و شهرهای دیگر توسط انجمنهای اجتماعی و فرهنگی و همچنین اشخاص، تأسیس شد.
تعدادی از این مدارس، مخصوص آموزش کودکان و نوجوانان و تعدادی دیگر مخصوص بزرگسالان بود. در این دوره بود که برخی از مدارس سنتی نیز به علوم و دانشهای جدید توجه کردند و کم و بیش به گنجاندن این علوم و دانشها در محتوای آموزش خود روی آوردند.
در دهه پیش از جنبش مشروطه، در کنار مدارس ابتدایی و متوسطه جدید، چند مدرسه عالی
تخصصی نیز تأسیس شد. برای مثال مدرسه علوم سیاسی در سال 1317هـ.ق (1899م) تأسیس شد که هدف از آن تربیت دیپلماتها و کارشناسان مورد نیاز وزارت خارجه بود.
همچنین مدرسه فلاحت مظفری در سال1318هـ.ق (1900م) تأسیس شد که هدف آن تربیت کارشناسان کشاورزی بود.
3. ایجاد بلدیه ( شهرداری) در زمان ناصرالدینشاه
در راستای خدمات قاجاری برای اولین بار ناصرالدینشاه در سال 1300قمری به دنبال اصلاح امور داخلی، تصمیم گرفت بلدیه را در تهران تأسیس کند؛ اما موفق نشد. در سال 1283هـ.ش، قانون بلدیه در مجلس شورای ملی تصویب شد.
پیش از تشکیل بلدیه مردم هر شهر طبق آداب و رسوم و اعتقادات شخصی و دینی، بدون مداخله حکومت خدمات شهری را انجام میدادند. پس از پیروزی مشروطه مشکلات مختلفی در اداره امور شهرها در زمینههایی مانند بهداشت شهری و آبرسانی وجود داشت که موجب شد نمایندگان مجلس اول درصدد تدوین زمینههایی برای بهداشت شهرها برآمدند که منجر به تدوین اولین قانون شهرداریها تحت عنوان (قانون بلدیه) در19خرداد1286شمسی شد که از سال1209دولت سعی داشت بلدیه را به خود وابسته کند ولی این موضوع تا کودتای1299عملی نگردید؛ ولی پس از کودتا و روی کار آمدن سید ضیاءالدین طباطبایی و تسلط دولت بر تمامی امور در سال1300 بلدیه که تا آن زمان نهادی مستقل بود به دولت وابسته شد.
4. ایجاد آموزش عالی و دانشگاه در ایران در زمان ناصرالدینشاه
وزارت علوم ایران نخستین بار در سال 1234هـ.ش تأسیس شد و علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه از سوی ناصرالدینشاه قاجار به سمت وزیری برگزیده شد. تاریخ آموزش عالی در دوره نوین عموماً با تأسیس دارالفنون آغاز میگردد؛ با اینحال پیش از آنهم فعالیتهای متعددی برای کسب علوم و تخصص از خارج از کشور وجود داشت
بهطور مثال عباس میرزا بود که اولین بار تعدادی دانشجوی بورسیه را جهت تحصیلات به فرنگ اعزام داشت. در سال1811بود که ایران نخستین دانشجوی خود را به خارج از کشور اعزام داشت. این رقم در سال1930میلادی فراتر از 1500دانشجو بود.
دانشگاه تهران اولین دانشگاه نیست، حاصل ادغام دانشگاههای موجود است. این دانشگاه اولین مرکز عالی است که نام دانشگاه برای آن انتخاب شد؛ قبل آن دانشگاههایی در ایران بود ولی نام دانشگاه با تأسیس دانشگاه تهران ابداع شد.
ادغام مؤسسات دیگر در دانشگاه تهران با ادغام کردن دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه طب، مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی، مدرسه فلاحت مظفر (اولین مدرسه کشاورزی در ایران)، مدرسه صنایع و هنر (تأسیس توسط کمالالملک)، مدرسه عالی معماری، مدرسه عالی حقوق، و چند مرکز آموزش عالی دیگر تهران دایر گشت.
5. اولین دانشکده پزشکی
در علوم پزشکی در حالیکه مدرسه طب و دارالفنون تهران اغلب اولین مؤسسات آموزش عالی پزشکی ایران تلقی میشوند،آموزش علوم پزشکی نوین درواقع به سال1257در ارومیه به دستور مظفرالدین شاه قاجار توسط دکتر ژوزف کاکرن آمریکایی تأسیس گردید.
امیر تومان حاکم وقت ارومیه و سرتیپ نجف قلی خان خسروی رئیس ایل قره پاپاق سولدوز کمکهای قابلتوجهی در این زمینه انجام داد. این دانشکده بین سالهای1257 و 1288 درمجموع 26 فارغالتحصیل داشت.
مظفرالدین شاه قاجار خود سند فارغالتحصیلی دانشآموختگان را امضاء مینمود. دکتر کاکرن و تقریباً تمامی کادر آمریکایی هیئت علمی این مؤسسه در همان ارومیه به خاک سپرده شدند و مؤسسه درنهایت به دانشگاه ارومیه تعلق گرفت.
6. ایجاد وزارت علوم ایران در زمان قاجاریه
وزارت علوم ایران نخستین بار در سال 1234هـ.ش تأسیس شد و علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه از سوی ناصرالدینشاه قاجار به سمت وزیری برگزیده شد. تاریخ آموزش عالی در دوره نوین عموماً با تأسیس دارالفنون آغاز میگردد. با این حال پیش از آن هم فعالیتهای متعددی برای کسب علوم و تخصص از خارج از کشور وجود داشت. بهطور نمونه عباس میرزا بود که اولین بار تعدادی دانشجوی بورسیه را جهت تحصیلات به فرنگ اعزام داشت.
طولی نکشید که مدارس و مؤسسات برجسته آموزش عالی دیگر نیز همراه دارالفنون مشغول به کار گردیدند. از آن جمله میتوان مدرسه نظام (تأسیس1264) را نام برد که با بودجهای معادل 12000-10000 تومان تأسیس گردید و نیز میتوان از مدرسه علوم سیاسی (تأسیس1278) نام برد که زیر نظر وزارت امور خارجه وقت اداره میگشت.
7. اولین بیمارستان مدرن
به دستور ناصرالدینشاه قاجار در سال1254نخستین بیمارستان عمومی و غیرنظامی مدرن به سبک بیمارستانهای غربی به نام (مریضخانه دولتی) ساخته شد که بعدها به نام (بیمارستان احمدی) و از زمان پهلوی اول تا به امروز به نام (بیمارستان سینا) شناخته میشود.
8. اولین درمانگاه در ایران
در زمان مظفرالدین شاه قاجار نخستین درمانگاه ایران در فاصلهی سالهای1275تا1279به نام (وزیری) توسط میرزا عیسی وزیر و آقا شیخ هادی نجمآبادی در خیابان امیریه قاجار – پهلوی سابق – ولیعصر فعلی – نرسیده به سهراه جمهوری – کوچه وزیری، وقف عام شد.
متأسفانه قسمت شمالی که قسمت اصلی درمانگاه بود بهطور کامل تخریبشده است و تنها قسمت جنوبی آن و سردر آن با کتیبهی تاریخی باقیمانده و محل درمانگاه گودبرداری شده است. جداره باقیمانده این درمانگاه در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
9. اولین داروخانه نوین در ایران
به دستور ناصرالدینشاه قاجار نخستین داروخانه نوین ایران حدود سالهای 1850تا1860میلادی از کشور اتریش خریداری شد.
(دواخانه نظامی) یکی از بخشهای نمایشگاهی (موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران) است که از کهنترین داروخانههای ایران به شمار میرود. اسناد و مدارک و اشیاء بهجامانده از داروخانه نظامی در موزه علوم پزشکی تهران، نشاندهنده وضعیت داروخانههای قدیم ایران و نحوهی اداره آنها و همچنین روند داروسازی و نگهداری داروها درگذشته است.
این داروخانه در خیابان چراغگاز قدیم (امیرکبیر فعلی) تأسیس شد و حدود 25 تا 30 سال بعد از تأسیس دواخانه و فوت مرحوم هادی خان، خواهرزاده ایشان عبدالحسین خان نظامی، داروساز و دانشآموخته فرانسه مسئولیت داروخانه را بر عهده گرفت و به (داروخانه نظامی) مشهور گردید. داروخانه نظامی اولین و تنها داروخانهای بوده است که تمام احتیاجات دارویی ارتش را تأمین کرده است و از بَدو تأسیس تمام موارد مورد نیاز خود را به خارج از کشور سفارش داده و وارد کرده است.
10. ایجاد مدارس نوع اول مخصوص دختران در زمان قاجاریه
دربارهی این امر میتوان به مدرسه آمریکاییان در ارومیه در سال 1214هـ.ق اشاره کرد که در پی آن آمریکاییان مدرسهای دیگر در تهران با موافقت ناصرالدینشاه بهشرط نپذیرفتن دختران مسلمان در آن مدرسه، تأسیس کردند و در پایان در سال 1245هـ.ق اجازه شاه را برای نامنویسی دختران مسلمان در مدرسه نیز کسب کردند. بعدها در مشهد، تبریز، رشت و همدان نیز چنین مجوزی به آنها داده شد.
موارد درسی در این مدارس، زبان خارجی، حساب، تاریخ، جغرافیا و خانهداری بود.
فرزندان بزرگان و دولتمردان جزء اولین شاگردان این مدارس بودند. بعدها انگلیسیها بیشتر در نواحی جنوبی کشور و فرانسویها در تهران توسط میسیون کاتولیکهای فرانسوی، مدرسه سن ژوزف را در سال 1265ش، که بعدها به ژاندارک تغییر نام یافت، تأسیس کردند. تأسیس مدارس نوع دوم، همزمان با برقراری مشروطیت آغاز شد. اولین مدرسه از این دست، توسط بیبی خانم وزیراف ( استرآبادی ) با نام دوشیزگان در سال 1324هـ.ق در زمان تصدی وزارت معارف توسط صنیعالدوله آغاز به کارکرد.
به جهت روندی که در تربیت غیردینی دختران در این مدارس در پیشگرفتهشده بود و آموزش و پرورش غربی معیار اصلی آنها بود، از اطراف روحانیون چون حاج شیخ فضلالله نوری و سید علی شوشتری با مخالفت شدید روبرو شد و آنها تأسیس چنین مدارسی را ( مایه وحشت و حیرت روسا و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین ) دانستند. سالها بعد، مدارسی چون تربیت بنات، صوریه، عصمتیه، حسنات و فرحیه نوباوگان نیز تأسیس شدند. در سال1331هـ.ق، نشریه شکوفه که متعلق به زن ها بود، فهرستی از اسامی 63 مدرسه دخترانه را در تهران منتشر کرد که حدود پانصد نفر دانشآموز داشتند. در این نشریه اعلامشده بود که از هر هفت نفر محصل تهرانی، یک نفر دختر است.
11. ایجاد دانشگاه افسری در زمان قاجاریه
این موضوع را هم به زمان وزارت رضاخان در زمان قاجاریه ربط میدهند؛ انگار مملکت، شاه و حکومت نداشته است و جای وزیر و شاه اشتباهی درک شده است و همچنین چندین بار هم جای امیرکبیر و ناصرالدینشاه هم اشتباهی صورت پذیرفته و بهجای شاه بنام کارهای وزیری وی از آنها یاد میشود!!!
تمام این موضوعات و جوابها به افتخاراتی که برای رضاخان نوشتهشده است ارسال میشود و انگیزهی ما فقط فهم درست و درک صحیح مردم از این موضوعات تحریفی است.
دانشگاه افسری با نام قدیمی مدرسه صاحبمنصبی از قدیمیترین مراکز آموزش عالی کشور است که در سال1300، قاجاریه با الگوبرداری از مدرسه نظامی سن سیر فرانسه و با ادغام تجهیزات آموزشی موجود در مدرسه صاحبمنصبی قزاق خانه، مدرسه صاحبمنصبان ژاندارمری و مدرسه نظام مشیرالدوله ابتدا در خیابان اکباتان فعلی و در ساختمان اهدایی سردار سپه تأسیس گردید.
بعدها این مرکز آموزشی به عمارت کامرانیه واقع در خیابان سپه نقلمکان کرد و با خرید زمینهای اطراف توسعه پیدا نمود بطوریکه این مرکز آموزشی اکنون یکصد و چهل هزار مترمربع وسعت دارد.
مدرسه صاحبمنصبی از سال1314به دانشکده افسری تغییر نام داد. ( اضافه کنم که این چه نوع تاریخنویسی است که وقتی در مملکت امر مهمی صورت گرفته اگر مثبت بود به خاطر وزیرش و بنام وزیرش و اگر منفی بود اسمی از وزیر نیست و شاه مملکت کوبیده شده! حکایت فوتبال است! )
12. قزاق خانه در میدان مشق تهران
میدان مشق تهران در دوره فتحعلی شاه قاجار بنانهاده شد و مساحت آن بیش از 160هزار مترمربع بود.
این میدان یکی از نخستین و بزرگترین میدانهای نظامی تهران بود. پادگان نظامی دودمان قاجار در این میدان پا گرفت و نیروهای نظامی در آن تمرین رژه و مشق نظام میکردند.
ناصرالدینشاه قاجار که در سفر دوم خود به اروپا ترتیب و انضباط و قابلیتهای واحدهای کازاک روس را پسندیده بود، در بازگشت تصمیم به ایجاد واحدهایی مشابه در ایران گرفت. به درخواست او گروهی از افسران قزاق به ریاست سرهنگ دومونتویچ به ایران آمدند و دولت ایران عدهای از سواران قفقازی را برای آموزش به آنان سپرد و بدین ترتیب نخستین شالوده تشکیل قوای قزاق پایهریزی شد.
در زمان ناصرالدینشاه قاجار بود که ساختمان جدیدی ساخته شد که آن را عمارت (قزاق خانه) نامیدند. در زمان مظفرالدین شاه دگرگونیهای بیشتر دیگری در ساختمان پدید آمد.
13. ایجاد بانک به شکل جدید در زمان قاجاریه
تشکیل بانک به شکل جدید نخستین بار در سال1258هـ.ش(1296هـ.ق)ده سال قبل از به وجود آمدن بانک شاهی از سوی حاج محمدحسن امین دارالضرب یکی از صرافان بزرگ تهران به ناصرالدینشاه قاجار پیشنهاد شد.
متأسفانه این پیشنهاد با دخالتهای بیگانگان و عوامل آن، جامه عمل نپوشید و بجای آن بانک شاهی در ایران مستقر گردید. تاریخچه بانک ملی ایران پس از استقرار مشروطیت هنگامیکه دولت از مجلس شورای محلی اجازه استقراض خارجی خواست و احساسات ملی که از وامهای گذشته و رفتار بانکهای بیگانه جریحهدار شده بود به هیجان آمد و نمایندگان مردم بهمنظور قطع نفوذ سیاسی و اقتصادی بانکهای مذکور و در ترمیم وضع مالی خزانه، ضمن مخالفت با استقراض خارجی، تأسیس بانک ملی را خواستار شدند و جمعی از بازرگانان و صرافان متعهد، خواهان مشارکت در این بانک شدند و در آذرماه 1285 با اعلانی که بین احساسات عمومی و علاقه مردم به تأسیس یک بانک اعتبار ملی در ایران بود، انتشار یافت.
در روز 23آبان1285میرزا ابوالقاسم ناصر الملک وزیر مالیه وقت مظفرالدین شاه در مجلس شورای ملی حاضر شد و از اوضاع نابسامان مالی کشور خبر داد و پیشنهاد داد که دولت برای رفع این مشکل مبلغی از کشورهای اروپایی وام دریافت کند که با مخالف شدید نمایندگان مواجه شد.
نمایندگان پس از شور و پیگیری در روز 9 آذرماه همان سال با تأسیس بانکی که بتواند برای کشور سود داشته باشد و با سپردههای مردم به نفع کشور و مردم کار کند موافقت کردند. خبر تشکیل بانک ملی با سرمایه 15میلیون(30کرور)قابلافزایش به 50 میلیون تومان با وجد و شعف عموم ملت روبرو شد.
اما اوضاع و احوال خراب ایران و جهان در آن زمان به خاطر جنگ جهانی اول تأثیر بسزایی در ممانعت از تشکیل بانک ملی به عمل آورد. بعد از پایان جنگ جهانی سرانجام قانون تأسیس بانک ملی در مورخ14اردیبهشت 1306به تصویب مجلس رسید و اساسنامه بانک 14 تیرماه1307مورد تصویب کمیسیون مالیه مجلس قرار گرفت و روز سهشنبه20شهریور1307بانک ملی در ایران رسماً کار خود را آغاز نمود.
در چند خط بالا حرف از جنگ جهانی اول زدم یاد یک نکته افتادم، هرچند ایران در جنگهای مهم و سرنوشتساز دوران قاجار از روسیه شکست خورد، اما در این جنگها مردم و سربازان ایرانی با تمام توان از خاک خود دفاع کردند و در بسیاری از نبردها نیز پیروز شدند.
اما دلایلی نظیر نابسامانیهای داخلی در ایران، دسیسههای قدرتهای جهانی از قبیل انگلیس و فرانسه و قدرت برتر نظامی و تسلیحاتی روسیه باعث گردید تا ایران بازندهی این جنگها باشد و قسمتهای مهمی از شمال سرزمین خود را از دست دهد.
بنابراین شکست ایران (آذربایجان) در این جنگها نافی تلاشها، رشادتها و ازخودگذشتگیهای ایرانیان (آذربایجانیها) در دفاع از سرزمین خود نبوده است بلکه نشان داد که ایران ازلحاظ تکنولوژیهای دفاعی و غیر دفاعی بسیار ضعیفتر از همسایه شمالی خود، یعنی روسیه و بقیه جهان است.
نهایتاً این مسئله باعث شد تا در سالهای بعد برخی تلاشهای اصلاحگرایانه در ایران آغاز گردد. این تلاشهای اصلاحگرایانه بهسرعت در ایران پیشرفت تا ایران در مرحله شکوفایی و برتر جهان داشت قرار میگرفت که باز روسیه و فرانسه و انگلیس احساس خطر کردند.
همینطور شد که با طرح نقشههای شوم و خرابکارانه آخرین شاه محبوب قاجار را از ایران خارج کردند و رضا پهلوی را که دورهی طولانی در اسطبلهای قشون بیگانه کار میکرد را بهیکباره سردار نظامی و بعد شاه ایران کردند و تمامکارهای خیر قاجار بنام او ثبت شد.
14. ایجاد نخستین خط تلگراف بینشهری در ایران در زمان قاجاریه
در سال 1236شمسی به دستور ناصرالدینشاه قاجار آغاز به کارکرد و چیزی نگذشت که همین وسیله به مهمترین ابزار ارتباطی زمان خود تبدیل شد.
انتشار اخبار اختراع وسیله ارتباطی جدیدی با نام تلگراف در اروپا باعث شد که ناصرالدینشاه دستور دهد خطی برای ارتباط تلگرافی در ایران نیز راهاندازی و مورد استفاده قرار گیرد و عباسعلیخان دنبلی، زبان مورس را بیاموزد.
او بهعنوان اولین تلگرافچی نخستین ارتباط تلگرافی در ایران میان مدرسه دارالفنون و کاخ گستان را برای شاه قرائت کرد. پیامی که آن روز عباسعلیخان برای شاه قرائت کرد به این صورت بود:
“منت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت”
15. ایجاد اولین خط تراموای ایران در زمان قاجاریه
ماشین دودی نامی بود که در تهران قدیم به نخستین خط آهن ایران که میان تهران و شهر ری کشیده شده بود داده بودند. علت این نامگذاری بخاری بود که از دودکش قطار آن خارج میشد.
این راهآهن به دستور ناصرالدینشاه قاجار به سال1261شمسی مصادف با1882میلادی ساخته شده بود و امتیاز آن را یک مهندس فرانسوی به نام “مسیو بواتال”به نمایندگی یک شرکت بلژیکی از ناصرالدینشاه گرفت. ماشین دودی را میتوان در اصل نخستین خط تراموای تهران دانست.
16. ایجاد اولین مخابرات ایران در زمان قاجاریه
به سال 1265 شمسی مصادف با1886میلادی، برای اولین بار در ایران، به دستور شاه ایران، ناصرالدینشاه قاجار یک رشته سیم تلفن بین تهران و شاهزاده عبدالعظیم به طول 8 کیلومتر توسط بوآتال بلژیکی که امتیاز راه آهن ری را داشت، کشیده شد.
ولی درواقع مرحله دوم فناوری مخابرات در تهران از سال 1268شمسی، یعنی سیزده سال پس از اختراع آن، با برقرای ارتباط تلفنی بین دو ایستگاه ماشین دودی و شهر ری آغاز شد.
پسازآن بین کامرانیه (شمیران) و عمارت وزارت جنگ در تهران و سپس بین مقر ییلاقی شاه قاجار (سلطنت آباد سابق) و عمارت سلطنتی تهران دایر شد.
17. ایجاد اولین وزارت پست ایران در زمان قاجاریه
تا سال 1258 بهصورت «اداره پست» به فعالیتش ادامه می داد تا اینکه در این سال شاه ایران ناصرالدینشاه قاجار دستور تأسیس «وزارت پست» را صادر کرد.
در پی آن نظام پستی نوین در کشور ایجاد شد. در این دوره سرویس های پستی منظمی بین شهرها ایجاد و تعرفه های پستی تعیین شد؛ همچنین آیین نامه پستی کشور نیز به تصویب رسید. در سال 1288 با رواج تلگراف، نام این وزارتخانه به «وزارت پست و تلگراف» تغییر کرد.
18. ایجاد اولین وزارت پست و تلگراف ایران در زمان قاجاریه
در پی موفقیت های پست در انجام امور کشور ناصرالدینشاه قاجار دستور تأسیس وزارت پست نوین را صادر کرد.
کشور ایران در سال 1264 دارای7خط اصلی و 5 خط فرعی پستی بود. با تأسیس اتحادیه پست جهانی، ایران به عنوان یکی از نخستین کشورهای دنیا به عضویت این اتحادیه درآمد. در این دوره سرویسهای پستی منظم بین شهر ها ایجاد، تعرفه های پستی تعیین و آیین نامه پستی به تصویب رسید.
در سال 1288وزارت پست، تشکیلاتی نو یافت. اداره ی تلگراف در این زمان به پست اضافه شد و وزارت پست و تلگراف تشکیل شد.
19. ایجاد اولین راه آهن ایران در زمان قاجاریه
به دستور شاه محبوب ایران، ناصرالدینشاه قاجار، در سال 1227هجری شمسی نخستین راه آهن ایران، بین بندرانزلی و پیربازار ساخته شد.
12کیلومتر آن هم تا اواسط دوره پهلوی فعال بود که بوسیله آن رژیم جمع آوری شد. لوکوموتیو آنکه در داخل محوطه سازمان بنادر بندرانزلی موجود است، زمان ساخت 1848 را برخود دارد.
20. اولین موزه ایران در زمان قاجاریه
در سال 1293هـ.ق به دستور ناصرالدینشاه قاجار در کاخ گلستان تأسیس شد. هنوز هم با نام «موزه کاخ گلستان» فعال است.
صنیعالدوله در روزنامه ایران در سال1293ق دعوت عامی از مردم کرد تا جواهرات گرانبها، اشیای نفیس و قدیمه خود را جهت اتاق موزه به قیمت عادلانه در اختیار دارالطباعه قرار دهند.
دو سال بعد در سال 1295ق دریکی از اتاق های بزرگ عمارت قدیم معارف، در قسمت شمال مدرسه دارالفنون محلی به نام موزه معارف یا «موزه ملی» تأسیس و شروع به کارکرد.
مدتی بعد و همزمان با توسعه فعالیتهای باستان شناسی توسط اروپائیان (در سال1297هـ.ق)، دولت قاجار واحدی به نام «اداره عتیقات» تأسیس کرد؛ تا این زمان کسی به ارزش آثار تاریخی در تعیین هویت ملی و تعیین قدمت فرهنگ و تمدن کشور کمترین توجهی نشان نمی داد.
21. نخستین سالن سینمای ایران زمان قاجاریه
در سال1279، تنها 5 سال پس از آنکه برادران لومیر سینما را اختراع کردند، بانام «سینما سولی» در شهر تبریز تأسیس شد؛ اما این سینما به دلیل عدم دسترسی به فیلم های روز، در سال1295خورشیدی تعطیل شد.
پادشاه ایران، مظفرالدین شاه قاجار، درست دوسال پیش از صدور فرمان مشروطیت دستور ساخت اولین سینما را میدهد و بر مبنای دستور او، اولین سینما در ماه رمضان سال 1283 هجری شمسی بنام صحاف باشی در اول خیابان چراغگاز تهران افتتاح شد.
تصویر فوق، تئاتر و سینما در دوران قاجاریه میباشد.
22. تاریخچه عملیات برق شهری توسط حکومت قاجار
- برق مشهد
در سال 1279هجری شمسی یک موتور برق 12 اسبی 110 ولت از خارج از کشور خریداری و در “بالا خیابان مشهد” نصب شد تا برای روشنایی حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) مورداستفاده قرار گیرد.
- برق تبریز و رشت
در این زمان (1332هـ.ق=1281خورشیدی) یک کارخانه برق در رشت دایر رشد و یک کارخانه برق دیگر در تبریز با 125قوه اسب بخار به وسیله قاسم خان امیر تومان تأسیس شد که در سال1285خورشیدی هنگام اغتشاش تبریز کارخانه برق منهدم شد و از بین رفت. به روایت دیگری قاسم خان موفق میشود در وهله نخست تعداد کمی چراغ اطراف خیابان مجیدی (مجدالملک) روشن نماید.
- برق تهران
حاج امین الضرب اقدام به تأسیس اولین کارخانه برق عمومی در تهران کرد. تهران تا سال1283هـ.ش فاقد برق بود. از این زمان به بعد چند خیابان عمده تهران دارای برق شدند. در این هنگام بلدیه تهران مسئولیت تهیه، نصب، تعمیر و نگهداری تأسیسات مربوط به روشنایی معابر را بر عهده داشت و به این منظور در بلدیه تهران واحدی به نام “اداره روشنایی” ایجاد شد.
23. اولین پالایشگاه ایران در زمان قاجاریه
اولین پالایشگاه که در زمان احمدشاه قاجار احداث شد و در زمان خود بزرگترین پالایشگاه دنیا بود.
پالایشگاه آبادان، شرکت پالایش نفت ایرانی است؛ که در حال حاضر با ظرفیت پالایش400هزار بشکه در روز، بزرگترین پالایشگاه نفت کشور محسوب میشود.
پالایشگاه آبادان در سال1291بهعنوان نخستین پالایشگاه خاورمیانه، توسط شرکت نفت ایران و انگلیس تأسیس شد و در طول سالهای نخستین، خوراک موردنیاز آن تنها از میدان نفتی مسجدسلیمان تأمین میشد. هماکنون نفت خام موردنیاز پالایشگاه آبادان بهطور روانه توسط شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب و از میادین نفتی آغاجاری، دارخوین و اهواز تأمین میشود.
پس از کشف نفت در شهر مسجدسلیمان در سال1287لزوم ایجاد یک پالایشگاه نفت برای تصفیه نفت ضروری بود و به همین دلیل عملیات ساخت این پالایشگاه در سال1288توسط شرکت نفت ایران و انگلیس آغاز شد. در سال1291عملیات ساخت آن به پایان رسید و پالایشگاه (تصفیهخانه نفت) وارد مدار تولید گردید.
24. ضبط موسیقی بر روی صفحات گرامافون در ایران
دوره،77اثر ابتدایی به هنرمندان زن اختصاص داشت ازجمله افتخار(29اثر)،امجد(23اثر)،زری(25اثر).
از شرح و حال و زندگی این افراد اطلاعات زیادی در دسترس نیست، لیکن با توجه به اینکه در کتب تاریخی بدون ذکر نام ایشان، از زنان بسیاری در حوزه موسیقی یادشده است، به نظر میرسد این سه خواننده تا پیش از ضبط صفحه از شهرت عام برخوردار نبودهاند.
با توجه به کاتالوگ آثار باقیمانده، اولین خواننده زن که صدایش ماندگار میشود افتخار خانم است که صفحهای را در آواز بیات ترک به شماره5-13141اجرا کرده است. آثار باقیمانده در این مجموعه علاوه بر اجرای آوازهایی در دستگاههای موسیقی ایرانی، شامل تصنیفهایی ملی میهنی از عارف قزوینی میباشد که تا پیشازاین در تاریخ ضبط موسیقی ایران بیسابقه بوده است.
به نظر میرسد خوانندگان زن اولین هنرمندانی بودند که تصنیفهایی را با مضامین انتقادی و سیاسی در سالهای پس از مشروطه اجرا کردند.
در این میان میتوان به صفحاتی چون، هنگام می به شماره12581-14با صدای زری، تصنیف شوستر به شماره14-12564با صدای افتخار و شماره5-13161با صدای امجد که از ساختههای عارف قزوینی بودند اشاره کرد.
برای اطلاعات بیشتر در مورد آثار ضبطشده در این دوره رجوع کنید به:بهمن کاظمی،وهرز پوراحمد،مهدی فراهانی،گلبانگ سربلندی:مبانی و بررسی آوازهای ایرانی،تهران:فرهنگستان هنر،1389؛ بهمن کاظمی،وهرز پوراحمد،مهدی فراهانی،موسیقی ایران در سده گذشته،تهران:فرهنگستان هنر،1390
25. راه شوسه در ایران
جادهای که عملیات زیرسازی آن انجامشده باشد و روی آن شن ریخته باشند، و بهاصطلاح جاده ساخته و پرداخته را، راه شوسه میگویند.
جادههای شوسه جدید:
- تحول در راهسازی شوسه در ایران، از دوره قاجار شروع شد. در این تحول، نقش روشنفکران، قدرتهای خارجی و پیوستن ایران به اقتصاد جهانی، بسیار مشهود بود. در این دوره توسعه راهسازی در کشور، بهطور مستقیم با اقتصاد، رشد اجتماعی، بهداشتی و درنهایت توسعه و پیشرفت کشور در رابطه بود. ایجاد راه شوسه متناسب با اقتصاد و جمعیت منطقه مازندران، از دوره صفویه بهعنوان یکی از اهداف نظام حاکمه مطرح بود تا اینکه در دوره ناصرالدینشاه قاجار(1264-1313هـ.ق)، این طرح عملیاتی شد و راه شوسه مازندران ساخته شد.
- بهعنوان نمونه و در مورد مازندران ناصرالدینشاه عضدالملک را مأمور اتمام جادههای آن کرد که یکی از آنها راه لاهیجان از هلامه سر تا آمل است. این راه باید بهصورت خیابان پشت ماهی، با زغال و شن کوبیده شود و از دو طرف نهر و زهکش داشته باشد و در نهایت خوب و محکم باشد.
- همچنین از آمل تا بارفروش [بابل]، به خرج تجار و اعیان مازندران، خیابان دیگری مستحکم و کالسکهرو ساخته شود. و از بارفروش به ساری نیز راه دیگری به خرج دولت ساخته شود. تأکید شده است که این راهها و پلهای موجود در مسیر بهقدری محکم باشند که هرگز عیب نکنند و عیوب موجود مرمت گردند.سند دیگر در این زمینه ، عریضهای است که در تاریخ 4 جمادیالثانی 1292 خطاب به [ناصرالدینشاه] نوشتهشده و در خصوص بازدید و مراحل بازسازی پل پلور در مسیر جاده تهران به آمل میباشد.
بهعنوانمثالی دیگر در مورد جاده شوسه تهران قم داریم که در ساخت اولیه این جاده از مهندسان خارجی استفاده نشد. در حقیقت شاید امینالسلطان به این مهندسان دسترسی نداشته است تا در ساخت این جاده از آنان بهره ببرد. در مراحل بعدی که امتیاز این جاده به کمپانی برادران لینچ (Lynch Brothers Company) انگلیسی داده شد، مهندسان انگلیسی نقش پررنگی را در تعمیر این جاده بر عهده گرفتند که در جای خود بدان پرداخته خواهد شد. ساخت راه جدید قم- تهران، از 1298ق آغاز شد و تا 1305ق که ناصرالدینشاه به سفر پنجم خود به قم میرود، تکمیلشده بود. حاجی میرزا عبدالغفار نجمالملک که در رمضان 1299ق، یعنی سال آغاز ساخت این جاده آن را از نزدیک دیده است، مانند بسیاری از سفرنامهنویسان آن دوران از جاده جدید و ناهمواریها و دشواریها و وضع نابسامان آن شکوه دارد (نجمالملک، 182:1363)) گر چه اولین پرواز بشر با هواپیما در سال1903توسط برادران رایت انجام شد اما ده سال طول کشید تا خلبانی لهستانی اولین هواپیما را بر فراز آسمان ایران به پرواز درآورد.
به گزارش مجله تاریخ فرادید، “ویلبر” و “اورویل رایت” دو مخترعی بودند که در 17 دسامبر1903توانستند با موفقیت اولین هواپیما را به پرواز درآورند؛ اما ده سال طول کشید تا در ششم صفر1332مصادف با 14دیماه1292 و 4 ژانویه 1914 در زمان احمدشاه قاجار اولین هواپیما در آسمان ایران به پرواز درآید.
تا سالها بعد، پروازها غالباً نمایشی بود و هواپیماها برای این منظور به ایران میامدند.همچنین تا نیمه سال1301شمسی در تهران زمین مشخصی برای فرود و برخاستن هواپیما وجود نداشت تا آنکه در پی درخواست دولت انگلستان برای فرود هواپیما،دولت ایرانزمینی در جنوب تهران برای این کار اختصاص داد.
پس از مدتی خطوط هوایی ایجاد شد و پس از انجام مذاکراتی با شرکتهای اروپایی،اولین سرویس هوایی آذر1303شمسی(دوران قاجار و احمدشاه)دایر شد.به دنبال آن نخستین گام برای تأسیس هواپیمایی ملی ایران برداشته شد.
حالا که قسمت کوچکی از خدمات دوران قاجاریه را توضیح دادم باید دربارهی جنگهایی که بین ایران و روسها در زمان قاجاریه درگرفت و دشمنان و تاریخنگاران پهلوی با داستان سازی از این موضوع تلاش میکنند ضعیف بودن دولت قاجار را نشان دهند نکتههای پایانی رو در مورد این جنگها بیان کنم.
جنگهای ایران و روس میبایست ذکر کرد و عمدتاً مغفول میماند؛ مدتزمانی است که این جنگها ادامه داشت. غالباً تصور میشود روسها در بازه زمانی بسیار کوتاه توانستند قرارداد گلستان و ترکمانچای را به ما تحمیل کنند.
درحالیکه دوره اول جنگهای ایران و روسیه از سال1218(در زمان پادشاهی فتحعلیشاه)آغاز و تا سال1228،به مدت ده سال به طول انجامید و درنهایت با تحمیل عهدنامه گلستان در 12 اکتبر1813،(1228هـ.ق)به پایان رسید. اما ازآنجاکه خط مرزی بین دو کشور صریحاً تعیین نشد، این امر منشأ اختلافات و جنگهای بعدی گردید.
جنگ دوم ایران و روسیه نیز که در دوره فتحعلی شاه قاجار و در سال 1241قمری آغازشده بود، در حقیقت ادامه دوره دهساله جنگهای اول ایران و روس بود.
این جنگ دو سال و یک ماه بدون وقفه طول کشید و در پنجم شعبان1243قمری(10فوریه1828میلادی ) با انعقاد پیمان ترکمانچای پایان یافت.
بررسی عملکرد ارتش رضاخان: درواقع ارتشی که چندین برابر مجهزتر از ارتش و نیروی نظامی حکومتهای پیشین چون قاجاریه بود و انتظار میرفت عملکرد بهتری در برابر حمله متجاوزین داشته باشد،نهتنها عملکرد مشابهی نداشت بلکه بسیار ضعیفتر از یک ارتش معمولی عمل کرد.بهگونهای که گفته میشود مقاومت ارتش در برابر متفقین چند ساعت هم به طول نینجامید.
بررسی موضوع پیرامون مقایسه عملکرد ارتش در دوره قاجاریه و ارتش پهلوی اول نشان داد که ارتش قاجاریه علیرغم آنکه متکی بر واحدهای عشایری بخصوص آذربایجان بود و جایگاه خاصی در بوروکراسی نداشت، اما در برابر حمله بیگانگان ازجمله جنگهای نابرابر روسیه تا آخرین نفس مقاومت نمودند.
هرچند فرجام این جنگها شکست ایران بود، اما رشادت و مقاومت مردم آذربایجان در کنار نیروهای نظامی باعث طولانی شدن جنگ به مدت چندین سال گردید؛ اما ارتش رضاخان با وجود آنکه بخش قابلتوجهی از بودجه و درآمد کشور را به خود اختصاص داده و به برخی از تجهیزات نظامی روز نیز مجهز بود، در برابر حمله متفقین فروپاشیده و بسیاری از افسران آن فرار را برقرار ترجیح دادند که این موضوع ضمن اثبات ناکارا بودن ارتش، حکایت از تلاشهای بیهوده رضاخان و نادرستی تصور وی از ارتشی داشت که آرزوی آن را در سر میپرورانید.
- پدیده حرمسرا و داشتن زنان متعدد
قبل از شروع کردن این موضوع مهم باید توجه شما رو به صحبتهای جناب محمدرضا لوایی در مورد پدیده حرمسرا در دوره قاجار جلب کنم.
- زن تراشى پانفارسيسم براى شاهان تُرك
تاریخنگاری پان فارسها پر است از جعليات. ما نبايد تاريخ را از زبان پانفارسيسم بشنويم. مثلاً با آبوتاب براى فتحعليشاه و ناصرالدینشاه بيش از هزاران زن تراشیدهاند اما همهاش جعل است.
حتى كاخ و دربار و خانههای آنها را كه بنگريم قابليت نگهدارى دو سه زن را نداشتند چه برسد به پانصد ، ششصد، و يا هزار زن.
تاریخنگاری فارسى براى كوبيدن شاهان ترك بهخصوص قاجاريه آنچنان دروغهای شاخداری سرهمبند كرده كه متأسفانه كسى جوابى برايشان ننوشته.
بر ماست تا حقايق دوران قاجار را دقيق و علمى ( نه مغرضانه و راسيستى ) بررسى كنيم و علت قاجار ستيزى و در كل ( ترك ستيزى ) آنها را دريابيم.
همين كار را در خصوص چنگیز خان هم انجام دادهاند. مارکوپولو در خصوص چنگیز خان مینویسد: او مُرد و مرگ او ضایعهای عظیم بود زیرا وی مردی بود “فرزانه و محتاط”
به نسل جديد پيشنهاد میکنم كه تاریخنگاری زبان فارسى را فراموش كنند و در پى قرائت جديد از تاريخ تُركى باشند. منابع فارسى در خصوص شاهان و حکومتهای تُركى كاملاً مغرضانه نوشتهشدهاند. منابع كشورهاى تُرکزبان و نويسندگان معتبر خارجى را مورد مطالعه قرار دهيد.
این مسئله از دیرباز در تاریخ ایران وجود داشته است. در کتاب «حیات مردان» از «پلوتارک» در مورد حرمسرای «اردشیر دوم هخامنشی» نیز سخن به میان آمده است. «هردوت» از زنان زیبا و دلیر ایرانی، بسیار به نیکی یاد میکند. در تاریخ ایران باستان، داستانهای فراوانی از مبارزات و رقابتهای زنانهی درون حرمسراهای عصر هخامنشی نقلشده است.
معروفترین پادشاه ساسانی که حرمخانهاش شهرت فراوانی داشته، «خسروپرویز» بوده است که حدود هزار زن در حرمسرای او زندگی میکردهاند. از زنان مشهور او میتوان به «شیرین» و «میریم» دختر امپراتور روم اشاره کرد. این شیرین همان کسی است که نظامی، شرححال دلدادگیهای او را با خسروپرویز پادشاه ساسانی داده است. زیر عنوان منظومهی «خسرو و شیرین» آورده است.
البته پس از رواج اسلام در ایران، داشتن حرمسرا در میان خانوادههای ثروتمند و رجال سرشناس نیز رایج گردید. حتی داشتن زنان عقدی و صیغهای در میان مردم کوچه و بازار نیز چیزی غیرعادی نبوده است. این نکته را باید یادآوری شد که داشتن زنان متعدد و نگاهداشتن آنان در حرمسرا، تنها در ایران متداول نبوده است؛ بلکه این سنت در کشورهای دیگر مشرق زمین ازجمله ترکیهی عثمانی و دربار هارونالرشید نیز رواج داشته است.
وقتی پادشاهی چون «فتحعلی شاه قاجار» سالها وقت خود را در آن مقطع حساس تاریخی به خوشگذرانی و زمان سپاری بیهوده میگذراند و کلکسیون زنان در خانهی خویش تربیت میدهد، نیک پیداست که کشور را به حال خود رها میکند و اوقات زیادی برای رسیدگی به امور ملک و مردم برایش باقی نمیماند.
بله تاریخ را ورق بزنید تا ببینید دیگر حاکمان چگونه به امورات مملکت هم رسیدهاند تا جوابتان داده شود.
بررسی موضوع پیرامون مقایسه عملکرد ارتش در دوره قاجاریه و ارتش پهلوی اول نشان داد که ارتش قاجاریه علیرغم آنکه متکی بر واحدهای عشایری بخصوص آذربایجان بود و جایگاه خاصی در بوروکراسی نداشت، اما در برابر حمله بیگانگان ازجمله جنگهای نابرابر روسیه تا آخرین نفس مقاومت نمودند.
هرچند فرجام این جنگها شکست ایران بود، اما رشادت و مقاومت مردم آذربایجان در کنار نیروهای نظامی باعث طولانی شدن جنگ به مدت چندین سال گردید؛ اما ارتش رضاخان با وجود آنکه بخش قابلتوجهی از بودجه و درآمد کشور را به خود اختصاص داده و به برخی از تجهیزات نظامی روز نیز مجهز بود، در برابر حمله متفقین فروپاشیده و بسیاری از افسران آن فرار را برقرار ترجیح دادند که این موضوع ضمن اثبات ناکارا بودن ارتش، حکایت از تلاشهای بیهوده رضاخان و نادرستی تصور وی از ارتشی داشت که آرزوی آن را در سر میپرورانید.
- پدیده حرمسرا و داشتن زنان متعدد
قبل از شروع کردن این موضوع مهم باید توجه شما رو به صحبتهای جناب محمدرضا لوایی در مورد پدیده حرمسرا در دوره قاجار جلب کنم.
- زن تراشى پانفارسيسم براى شاهان تُرك
تاریخنگاری پان فارسها پر است از جعليات. ما نبايد تاريخ را از زبان پانفارسيسم بشنويم. مثلاً با آبوتاب براى فتحعليشاه و ناصرالدینشاه بيش از هزاران زن تراشیدهاند اما همهاش جعل است.
حتى كاخ و دربار و خانههای آنها را كه بنگريم قابليت نگهدارى دو سه زن را نداشتند چه برسد به پانصد ، ششصد، و يا هزار زن.
تاریخنگاری فارسى براى كوبيدن شاهان ترك بهخصوص قاجاريه آنچنان دروغهای شاخداری سرهمبند كرده كه متأسفانه كسى جوابى برايشان ننوشته.
بر ماست تا حقايق دوران قاجار را دقيق و علمى ( نه مغرضانه و راسيستى ) بررسى كنيم و علت قاجار ستيزى و در كل ( ترك ستيزى ) آنها را دريابيم.
همين كار را در خصوص چنگیز خان هم انجام دادهاند. مارکوپولو در خصوص چنگیز خان مینویسد: او مُرد و مرگ او ضایعهای عظیم بود زیرا وی مردی بود “فرزانه و محتاط”
به نسل جديد پيشنهاد میکنم كه تاریخنگاری زبان فارسى را فراموش كنند و در پى قرائت جديد از تاريخ تُركى باشند. منابع فارسى در خصوص شاهان و حکومتهای تُركى كاملاً مغرضانه نوشتهشدهاند. منابع كشورهاى تُرکزبان و نويسندگان معتبر خارجى را مورد مطالعه قرار دهيد.
این مسئله از دیرباز در تاریخ ایران وجود داشته است. در کتاب «حیات مردان» از «پلوتارک» در مورد حرمسرای «اردشیر دوم هخامنشی» نیز سخن به میان آمده است. «هردوت» از زنان زیبا و دلیر ایرانی، بسیار به نیکی یاد میکند. در تاریخ ایران باستان، داستانهای فراوانی از مبارزات و رقابتهای زنانهی درون حرمسراهای عصر هخامنشی نقلشده است.
معروفترین پادشاه ساسانی که حرمخانهاش شهرت فراوانی داشته، «خسروپرویز» بوده است که حدود هزار زن در حرمسرای او زندگی میکردهاند. از زنان مشهور او میتوان به «شیرین» و «میریم» دختر امپراتور روم اشاره کرد. این شیرین همان کسی است که نظامی، شرححال دلدادگیهای او را با خسروپرویز پادشاه ساسانی داده است. زیر عنوان منظومهی «خسرو و شیرین» آورده است.
البته پس از رواج اسلام در ایران، داشتن حرمسرا در میان خانوادههای ثروتمند و رجال سرشناس نیز رایج گردید. حتی داشتن زنان عقدی و صیغهای در میان مردم کوچه و بازار نیز چیزی غیرعادی نبوده است. این نکته را باید یادآوری شد که داشتن زنان متعدد و نگاهداشتن آنان در حرمسرا، تنها در ایران متداول نبوده است؛ بلکه این سنت در کشورهای دیگر مشرق زمین ازجمله ترکیهی عثمانی و دربار هارونالرشید نیز رواج داشته است.
وقتی پادشاهی چون «فتحعلی شاه قاجار» سالها وقت خود را در آن مقطع حساس تاریخی به خوشگذرانی و زمان سپاری بیهوده میگذراند و کلکسیون زنان در خانهی خویش تربیت میدهد، نیک پیداست که کشور را به حال خود رها میکند و اوقات زیا
دی برای رسیدگی به امور ملک و مردم برایش باقی نمیماند.
بله تاریخ را ورق بزنید تا ببینید دیگر حاکمان چگونه به امورات مملکت هم رسیدهاند تا جوابتان داده شود.
حساسیت فتحعلی شاه و توجه در مورد بحرین و در مواجهه با آل سعود
در عصر فتحعلی شاه عامل جدیدی منجر به ناآرامی در جنوب خلیجفارس شده بود، این عامل جدید، حضور عربهای سعودی وهابی در کرانههای جنوبی خلیجفارس بود. در سال ۱۲۲۴ قمری عبدالعزیز بن محمد بن سعود که بر نجد سلطهیافته بود و به آیین محمدبنعبدالوهاب درآمده بود به قطر و بحرین یورش برد و ضمن دستگیری شیخ سلمان بن حمد آل خلیفه و خویشاوندان وی، بحرین را تسخیر کرد. استیلای عربهای وهابی بر بحرین تا دو سال ادامه داشت ولی با شورش مردم بحرین، گماشتگان ابن سعود وادار به ترک بحرین شدند. تجاوز ابن سعود به بحرین باکشتار زائران امام حسین(علیهالسلام) در کربلا بهوسیله نمایندگان ابن سعود و نیز نامه توهینآمیز وی به فتحعلی شاه همراه شد. ابن سعود در این نامه شیعیان را به شرک متهم کرده و ضمن دعوت فتحعلی شاه به آیین وهابی، او را تهدید کرد، در صورت عدم پذیرش وهابیت، به سرنوشت زائران کربلا دچار میشود. پاسخ فتحعلی شاه به این نامه توهینآمیز، مؤدبانه ولی محکم بود. در این نامه تاریخی تصریحشده بود، فطرت شیعیان بر توحید است و از ابن سعود خواستهشده بود تا علمای وهابی را برای مناظره با علماء شیعه ایران گسیل دارد. فتحعلی شاه در برابر تهدید نظامی ابن سعود نیز چنین پاسخ داده بود:
ما به حسینعلی میرزا (پسر فتحعلی شاه و حکمران فارس) شیر بچه خلافت و صاحب قدرت در سواحل عمان، فرمان میدهیم که به شما چه در خشکی و چه در دریا، در نهان و آشکارا، پاسخ دهد که خداوند شهرها را برای ما تسخیر کرده و تدابیر امر دریاها را به عهده ما قرار داده است.
به دنبال این نامهنگاری، وهابیها به مسقط نیز یورش بردند. به دنبال یورشهای وهابیهای ابن سعود به کربلا، بحرین و مسقط و نیز نامهنگاریهای بین ابن سعود و فتحعلی شاه، بنا به امر فتحعلی شاه، حسینعلی میرزا فرمانفرما حکمران فارس، سپاهی را بسیج کرده و به فرماندهی صادق خان دولو قاجار به محل استقرار سپاهیان ابن سعود در مسقط گسیل داشت. بین سپاهیان دو طرف جنگ سختی درمیگیرد که به شکست و نابودی کامل سپاه ابن سعود انجامید. متعاقب این جنگ، قشون ایران، به نجد لشکرکشی کرده و تا نزدیک درعیه (محلی در مجاورت ریاض کنونی) پیش رفت. پیشروی نظامیان ایرانی در نجد، واکنش آشتیجویانه ابن سعود را دربرداشت و وی با فرستادن نمایندهای به دربار ایران سعی کرد مناسبات دوجانبه را بهبود بخشد. به دنبال این اقدام، نظامیان ایرانی از نجد عقبنشینی کردند و سعودیها نیز از یورش به ساحل خلیجفارس دست برداشتند. متعاقب این رویداد، حکومت سعودی با حمله سپاه عثمانی و محمدعلی پاشا موقتاً از میان رفت و بهاینترتیب ساحل جنوبی خلیجفارس از یورش سعودیها ایمن شد.
اداره شدن ایران در زمان قاجاریه بهصورت ایالتی
یکی از مشخصههای اینکه ایران تا زمان قاجاریه بهصورت ایالتی اداره میشد همین موضوع است.
نقشهی فعلی ایران امروزی مدیون قاجاریه است و بهتر است کمی در مطالعات خود تجدید کنیم و به بهتر درک کردن موضوعات یاریرسانیم.
در زمان زندیه منطقهی امروزی ایران بهصورت کاملاً جدا از هم دیگر و توسط خانات منطقهای اداره میشد و فروپاشی افشاریه موجبات حرج و مرج در منطقه را به اوج رساند ولی به دلیل اینکه تاریخ را در دوران پهلوی با مرکزیت فارس برای این مناطق نوشتهاند این بار هم مرکزیت زندیه را بهعنوان ایران در تاریخ بیان نمودند درحالیکه زندیه تنها مناطق فارس نشین را تحت فرمانروایی خود داشت ( بگذریم که برای زندیه نقشههای تحریفی کشیدهاند و در آن نقشهها آذربایجان را هم جزو زندیه دانستهاند ولی در نقشههای صحیح آذربایجان بهطور کل تا اراک و همدان و قزوین و پایینتر تحت سلطهی زندیه نبود و بهصورت جداگانه اداره میشد) بعد از فروپاشی زندیه و روی کار آمدن قاجاریه آقا محمدخان قاجار باکش و قوسهای فروان توانست تمام منطقه را زیر نظر یک امپراتوری ( بنام قاجاریه ) گردآورد و به آن مرکزیت امپراتوری قاجاری دهد و این موضوع در زمان حکومت فتحعلی شاه قاجار نیز پابرجا بود بهطوریکه در جنگ بین روس و ایالت آذربایجان با کمک مرکزیت حکومتی ( نه به معنای مرکزیت ایران) به وقوع پیوست.
در جنگ بین روس و ایالت آذربایجان هیچیک از اقوام دیگر اعم از فارس ، عرب ، بلوچ ، کرد و … حضور نداشتند که امروزه این موضوع را مرکزیت با نام ایران بادید امروزی دهیم و بعدازآن فتحعلی شاه را بانی جدایی خاک ایران و یا قاجاریه بدانیم!
در جنگ ایران و عراق تمامی اقوام حضور مستمر داشتند و از تمام نقاط ایران شهید دادهاند چراکه ایران به مفهوم امروزی بهعنوان کشور واحد است نه به مفهوم همین موضوع برای آن زمان ؟!
اگر بهجز آذربایجانیها در جنگ از اقوام دیگر ایران هم وجود داشتند کدام شهید را در آن زمان دادهاند که اسمش برای امروز هم باقی بماند ؟!
هرچند در جنگ ایالت آذربایجان و روس بر سر گرجستان امروزی خیانتهای ارمنیها نبود روسها برای چندمین بار متحمل شکست میشدند که قبلاً نیز چندین مورد به شکستشان انجامیده بود و در نظر داشته باشیم که با یک ابرقدرت دوران خود درگیر بودیم.
( این متن به مفهوم جداییطلبی نیست بلکه به مفهوم بهتر درک کردن ایران با اقوام و زبانهای گوناگون است که زبان مادریشان همانقدر که زبان فارسی برای فارس زبانان اهمیت دارد برای دیگران نیز اهمیت دوچندان دارد )
موقعیت زبان تورکی در ایران دورۀ قاجار به روایت سیاح اتریشی یاکوب ادوارد پولاک
تا پایان دورۀ قاجاریه زبان توركی یکزبان دو فاکتور در ايران بود. شاهان قاجار اهمیت چندانی به ترویج و گسترش زبان فارسی نشان نمیدادند، تورکی را مقدم میشمردند و تورکی زبان رایج در دربار و اردوی ایران بود. در اواسط دورۀ قاجار _ اواخر دوران سلطنت ناصرالدینشاه، بانفوذ فراماسونرها و فشار عمال دولتهای استعمارگر اروپایی منجمله عوامل انگلستان و جناح فارسگرای دربار و تشویق به انجام مکاتبات درباری-رسمی تنها به فارسی توسط آنها، زبان فارسی موردتوجه بیشتری قرار گرفت و به همراه تورکی زبان مجالس رسمی درباری-دولتی در ایران گشت. لیکن این توطئهها از موقعیت زبان تورکی نکاست و تورکی همواره جایگاه خود را در دربار قاجار حفظ نمود. در اوایل دورۀ قاجار بیشتر مکاتبات رسمی دولتی به زبان تورکی بود، همچنین در آن دوره در برخی مکاتبات رسمی از فارسی نیز استفادهشده است.
در ایران آن دوره زبان تورکی زبان بیشتر ساکنین ممالک محروسه بود. بهرغم هژمونی تورکان و زبان تورکی در ایران دورۀ قاجار، فارسی تنها زبان عده قلیلی از شاعران و کاتبان در مناطق تاجیک نشین و فارس زبان بود.
ازجمله وقایعنگاران و سیاحان اروپایی که وضعیت فرهنگ، جامعه، جمعیت و مردم ممالک محروسه و همچنین موقعیت، نژاد و تبار ساکنین آن را در دورۀ قاجار به قلم گرفته است مردمنگار و پزشک اتریشی یاکوب ادوارد پولاک بود که از سال 1851 تا 1860 در ایران زندگی میکرد. پولاک به دعوت امیرکبیر برای تدریس در دارالفنون همراه با شش استاد دیگرِ اتریشی پیش از گشایش دارالفنون به ایران آمدند و در رشتههای زبان فرانسه و پزشکی به تدریس پرداختند. دکتر پولاک در سال 1855، پس از دکتر کلوله و قبل از استخدام دکتر تولوزان، طبیب مخصوص ناصرالدینشاه بود و پس از 10 سال اقامت در ایران به وطن خود بازگشت. پولاک در سطوری از سفرنامه خود به نام «سفرنامه پولاک، ایران و ایرانیان» هرچند کوتاه به گستردگی و فراگیر بودن زبان تورکی در ایران میپردازد. پولاک که خود در ردیف وقایعنگاران، مردمنگاران و پیشروان اروپایی طرح ملیت و هویت ایرانی-فارسی بشمار میرود در لابهلای سطور سفرنامه خود بهوفور به ستایش نژاد موهوم و مجعول ایرانی پرداخته است. (در آن دوره هنوز از نژاد آریایی خبری نبود و این تئوری مجعول هنوز ارائه نشده بود.)
یاکوب ادوارد پولاک در سفرنامه خود، بهرغم ستایش نژاد مجعول ایرانی و زبان فارسی موقعیت عمومی تورکها، زبان تورکی و مناطق سکونت آنها در ایران را چنین روایت میکند:
« در قسمتهای مختلف کشور ایران به زبان فارسی (زبانهای ایرانی)، تورکی، کردی، ارمنی، کلدانی و عربی صحبت میکنند. پس از فارسی (زبانهای ایرانی)، تورکی بیش از سایر زبانها انتشار دارد و حتی میتوان گفت در برخی از مناطق خاص، مردم تنها به تورکی صحبت میکنند و فقط تورکی میفهمند… زبان تورکها تورکی است و از لهجه تورکهای عثمانی بسیار خشنتر است ولی بههرحال هر دو زبان یکدیگر را میفهمند… نژاد تورک بیشتر در آذربایجان تا اواسط مملکت سکنی گرفتهاند. باوجودآن شاخهها و قبایل بزرگی در مناطق مختلف پراکندهاند و بهعنوانمثال میشود همدان (اکباتان)، شیراز و غیره را یادآور شد… در مستملکات روسی واقع در ماورای قفقاز نیز قبایل تورک غلبه دارند…
بسیاری از اهالی خراسان از اختلاط با نژاد ترکمن به وجود آمدهاند و این اختلاط برای بیننده مشخص است.
مطابق با سرشماری رسمی سال 1855.م در ایران بیستودو هزار و چهارصد و هفتادوپنج خانوار، یا بهتر بگویم خیمه (قارا چادر) ترکمن از قبایل یموت، گوکلان و تکه وجود دارد. اینان در دشتهای وسیع واقع در کنار رود گرگان و اترک که به دریای خزر در ساحل جنوب شرقی میریزند سکنی گرفتهاند و تا حدود بجنورد و مشهد در خراسان پراکندهاند.»
پولاک در سفرنامه خود موقعیت عمومی و خصوصیات فیزیکی تاجیکها (فارسهای بعدی) و مادیها را که وی به مغلطه آنها را سکنه اصلی و کهن ایرانی مینامد که بعدها در طرح و گسترش تئوری نژاد موهوم آریایی در ایران بکار گرفته شد، چنین مینگارد:
« ساکنان اولیه، فارسیها و مادیها: فارسیها را میتوان در گبرهای یزد و کرمان که تعدادشان اندک است بازشناخت. لرها، لکها و اهالی کرمان، یزد و شیراز به فارسیها بسیار نزدیکاند. نمونه مادیها، هرچند که براثر آبوهوای باتلاقی تغییراتی در آنها پدید آمده، در میان اهالی ساکن کنار دریای خزر دیده میشود؛ مازندرانیها (تپورها) در حوالی بارفروش (طبرستان) و گیلانیها از این قبیل هستند. این هر دو قوم قدیم ایرانی بهصورت متفرق نیز وجود دارند؛ در ترکستان و افغانستان به نام تاجیک و در هندوستان به اسم پارسی مشهورند… اینها معمولاً پوستی گندمگون دارند و هرگز به سفیدی اروپائیها و ارامنه که زیر نظر آنان زندگی میکنند نیستند؛ مردمک چشمشان میشی رنگ (و بندرت سیاه)، مویشان صاف (نه مجعد و وزکرده) و به رنگ آبنوس، ریششان پرپشت و خوش رشد، جمجمه آنها بیضوی، پیشانی آنها به حد اعتدال بلند و در طرف شقیقهها پخ است؛ چشمها درشتاند با قرنیهای مقوس و پلکهای بلند فوقانی، که قسمت بزرگی از قرنیه را میپوشاند؛ ابروها کمانی شکل که در روی بینی بههمپیوسته است؛ گونهها کمی گوشتآلود بدون سرخی؛ لبها نازک، چانه باریک، گردن کوتاه، گلو کمی برآمده، قفسه سینه پهن و رشد کرده، کمرگاه و لگن خاصره زنان پهن، استخوانها نازک، اعضا خوب رشد کرده و در حدود مفاصل ظریف، دستها و پاها با زیبایی خاص، و بدن مستور از موی بسیار است. بدنشان بههیچوجه چربی نمیآورد و از طرف دیگر لاغری بسیار هم بندرت دیده میشود. من درمجموع فقط سه ایرانی فربه دیدهام، آنهم نه به آن اندازه که سوارکاری بر ایشان امری مشکل باشد. قامت آنها قدری از قامت متوسط یک پیادهنظام بلندتر است، افراد خارقالعاده بلند و باریک یا بهطور غیرعادی پست و کوتاه کمتر به چشم میخورند.»
پس از جنگ جهانی اول و قدرت انگلستان
پس از اتفاقات جنگ جهانی اول انگلستان به قدرتی یکهتاز در عرصه سیاسی ایران تبدیلشده بود به علت اختلافاتی که با قاجار داشت با کودتایی شخصی به نام رضاخان میرپنج را به قدرت رساند.رضاخان در سال 1304 با حمایت مستقیم انگلستان به پادشاهی رسید و سلسله پهلوی را تأسیس کرد.وی که درصدد ایجاد یک حکومت متمرکز بود دست به انکار تنوع قومی فرهنگی موجود در ایران زد و سعی در نابودی آن داشت در همین راستا سیاست نابودی زبانهای غیر فارس در ایران شد و از آن تاریخ به بعد به تاریخ و فرهنگ اقوام غیر فارس زبان بهطور آشکار توهین میشد تا درنتیجه آن افرادی آسمیله(بیگانه شده از فرهنگ خود – خودباختگی فرهنگی) و فارسیزه شده به وجود آیند و از این تاریخ شعار ملت واحد،کشور واحد و زبان واحد هدف اصلی حکومت پهلوی شد.همین امر موجب ایجاد نوعی رژیم اقتصادی شد که بر اساس آن بهجای عدم تمرکز امکانات در یک نقطه تمامی پتانسیلهای اقتصادی در پایتخت متمرکز شد. ایالت آذربایجان به چهار تکه تقسیم شد، سیل توهینها به راه افتاد، نام های اماکن تغییر یافت و تبعیضها گسترده شد.
در همین دوران بود که پس از خروج ارتش شوروی از آذربایجان شخصی به یاری مردم مظلوم شتافت و پیام آزادی و رهایی را برای آنها به ارمغان آورد.
سید جعفر پیشهوری: وی که فردی تحصیلکرده و بسیار روشنفکر بود فرقه دموکرات آذربایجان را تشکیل داد و به پشتوانه مردم قیام 21 آذر را انجام داد و حکومت ملی آذربایجان را تشکیل داد، نیروهای نظامی نیز بدون هیچگونه شرطی تسلیم حکومت ملی شدند و جشن و سرور سراسر آذربایجان را فراگرفت. پیشهوری طی مذاکراتی که با تهران داشت ضمن تأکید بر اینکه فرقه به تمامیت ارضی کشور پایبند است و برای آن احترام قائل است جمهوری خودمختار آذربایجان را در چارچوب تمامیت ارضی کشور تأسیس کرده و خواستار حق آزادی برای دیگر قومیتهای ایران نیز میباشد اما تأکید میکند که هویت و زبان مادری با هیچچیز دیگر معاوضه نمیشود و درصورتیکه تهران به اقدامات مخاصمانه خود ادامه دهد فرقه بر اساس پیمان آتلانتیک حق تعیین سرنوشت را به مردم خواهد داد و از دولت تهران فاصله میگیرد. وی گفت ما ترجیح میدهیم ایرلندی آزادباشیم تا هندوستانی دربند. در دوران حکومت ملی (یک سال) اقدامات انجامشده در راستای پیشرفت آذربایجان بهقدری بود که در عرض همین یک سال به گفته مورخین آذربایجان بهاندازه تمام 20 سال گذشته حکومت رضا پهلوی پیشرفت کرد. در این دوره برای اولین و آخرین بار زبان تورکی در کشور رسمی شد.
برخی اقدامات فرقه دموکرات آذربایجان
- افتتاح اولین دانشگاه مدرن در تبریز (دانشگاه تبریز)
- افتتاح اولین دبیرستان نوین
- اولین شهربانی سازمانیافته (بهطوریکه برای اولین بار زنان بدون رعب و ترس شبها نیز توانستند در کوچهها عبور کنند.)
- اعطای حق رأی به زنان برای اولین بار در خاورمیانه
- ایجاد ایستگاه رادیو و فرستنده برای اولین بار
- اولین چاپخانه مدرن کشور
- اولین لولهکشی آب و فاضلاب
- اولین سینمای مدرن
- نخستین اصلاحات ارضی توسط فرقه اجرا شد.
- اولین بار تنبیه بدنی ممنوع شد.
- اولین قانون جامع کار به تصویب رسید.
- اولین بار شوراهای نظارت بر کار نهادهای دولتی تأسیس شد.
- اولین بار با گشودن فروشگاههای دولتی قیمتهای مواد غذایی ثابت ماند.
- اولین بار کلاسهای سوادآموزی،مدارس و دانشگاه به زبان تورکی آذربایجانی تأسیس شد.
- درمانگاههای رایگان در اختیار مردم قرار گرفت.
- آسفالت کوچهها و خیابانهای تبریز و شهرهای آذربایجان برای اولین بار و…
باید همه ما به این باور برسیم برای رفاه خود نباید از هیچ کاری دوریکنیم، امروزه جمعیتی از این حرکت آذربایجان اینجور برداشت میکنند که اینیک حرکت جداییطلبانه بوده ولی باید بگویم بازهم گول حرف آریایست ها و پهلوی پرستان را خوردهاند.
درزمانی که رضاخان از طرف انگلیسها حکومت ایران را در دست گرفته با شعار یک ملت واحد و یکزبان واحد ظلمهای زیاد به مردم غیر فارس را مرتکب شد و آذربایجان را در آخر زمان حکومتداری خود در اوضاع بسیار سخت ازنظر سیاسی و اقتصادی قرارداد.
در زمان حکومت رضاخان تورکها در آذربایجان مورد ظلمهای زیادی قرار گرفتن و ازنظر اقتصادی بسیار سختی کشیدن تا بالاخره دست به تشکیل یک حکومت خودمختار زدند تا زندگی راحت و بدون نژادپرستی را داشته باشند.
عزیزان دل، یک قومیت نمیتوان قید رفاه و آسایش خود را بزند چون اینکه دیگران شاید ناراحت شوند. این مسئله دقیقاً حکایت آزادی تورکها در آذربایجان از دست ظلم و ستم رضاخان است
(کیملیگین قورویان میللت هئچ زامان اؤلمز) : ملتی که از هویت خود پاسداری کند هرگز نمیمیرد.
تحقیر قاجار، تفکر رضاخانی
دکتر فؤاد پورآرین، نویسنده و استاد تاریخ دانشگاه تربیتمعلم: تحقیر قاجار برگرفته از تفکر رضاخانی است و از اینکه در کشور در مورد خدمات قاجار سخن گفته نمیشود، ابراز تأسف میکنم.
پورآرین: «متأسفانه در کشور ما در مورد خدمات قاجار سخن گفته نمیشود. قاجار در تاریخ ما، مرتب تحقیر میشود. وقتی میخواهند از مظفرالدین شاه سخن بگویند، تصریح دارند که وی بسیار ضعیف و بیمار بود. این تبلیغات برگرفته از تفکرات رضاخانی است، زیرا رضاخان مرتب قاجار را تحقیر میکرد. ناصرالدینشاه انسان فرهیختهای بود که به چندین زبان مسلط بود و عکاس ماهری محسوب میشد. تخصص و دانش ناصرالدینشاه ۵۰ برابر رضاخان بود.»
پورآرین دلایل تحقیر قاجار توسط رضاخان را در نیاز وی به هویتسازی برای خود میداند: «اگر به رژههای جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی توجه کنید درمییابید که پهلوی حاضر نبود از دوران آریاییها عقبتر برود و خود را به تمدن ایلام وصل کند، درحالیکه سابقهی تمدنها آنها بسیار بیشتر از آریاییها بود. چون از سه هزار سال پیش آنها حکومت داشتند. حتی در شوش نیز دست به حفاری نزد تا مبادا آثار ایلامی پدیدار شود. حتی در جیرفت نیز این روند را تکرار کردند تا خود را به آریاییها و نه تمدن دیگر منتسب کنند.
تحقیر شاهان قاجار نقشه رضاخان بود، زیرا وی ناچار بود هویت آنان را نادیده بگیرد و برای خود هویت جدیدی بسازد. بههرحال، کسی پادشاه ایران شده که فردی نظامی، بیسواد و قلدر است. این فرد قوم و قبیله و طایفهای نداشته و حزب ندارد. سابقهی هیچگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی در کارنامهی وی پیدا نمیشود. این فرد شاه ایران شده؛ بنابراین باید از خود هویت و شخصیتی نشان بدهد. این فرد و نزدیکانش برای حل این مشکل، دو راه در کنار هم میپیمایند؛ اول اینکه به ایران باستان چنگ بیندازند و رضاخان را به شاهان قدیم وصل کنند و درعینحال، با مشابهتسازی پهلوی اول با یعقوب لیث، تأکید شود با وجود بیسوادی میتوان دستاوردهای بزرگی داشت. البته در این مسیر، بسیار شوونیستی عمل شد. نکتهی دوم نیز این بود که از دستاوردهای غربی بسیار استقبال کرد و این استقبال با کاسبی همراه بود. متأسفانه مورخین این کاسبی را زیاد موردتوجه قرار ندادهاند.»
اولین آموزگار زبان فارسی تهرانی:
در سال 1723 تهران به تصرف افغانها درآمد و ویران شد. در سال 1788 آقا محمدخان قاجار بنیان گذار دولت قاجار تصمیم گرفت كه تهران را بهعنوان پایتخت حكومت خود انتخاب كند. علت این انتخاب، نزدیكی تهران به (ساوجبلاغ) كه یكی از مراكز ایل افشار (اكنون در داخل محدوده استان تهران قرار دارد) بود و همچنین استرآباد (گرگان) كه جایگاه ایل قاجار و مركز ستاد نیروهای آقا محمدخان بوده است. وقتی تهران پایتخت شد، جمعیتش از ۲۰۰۰۰ نفر تجاوز نمیکرد.
پس از پایتخت شدن، در مدت بسیار كوتاهی اقوام قاجار، افشار، خلج و شاهسون در قالب ایل قاجار، درباریان، منسوبین ارتش و نیروهای مسلح در تهران مسكن گزیدند. اقلیت کوچکی در تهران به زبانهایی مانند رازی و شمیرانی سخن میگفتند ولی زبان اکثریت ساکنان تهران در آغاز حکومت قاجار، تورکی آذربایجانی بود. فارسی تهرانی نیز، لهجهای بود كه دربار قاجار به دلیل ایجاد تمایز بین مردم شهر به هنگام صحبت كردن به فارسی، آن را بكار میبرد.
اولین آموزگار زبان فارسی تهرانی، خود فتحعلی شاه قاجار بوده است و درباریها این زبان را از فتحعلی شاه یاد گرفته و به دیگران یاد میدادند. در تهران زبان جدید (فارسی فتحلیشاهی) نام گرفت و لهجه مزبور تا مدتی در نظر مردم عادی و طبقات پائین اجتماع منفور بود و دلیل بر خودپسندی گویشوران جلوه میکرد.
در دوره قاجاری همه اقلیتهای رازی و شمیرانی به همراه بخش اعظم توركان ساكن در تهران، بهتدریج آسمیله شده و فارسیزبان شدند تا مبادا خود را عوام معرفی کرده باشند.
“ذبیحالله منصوری” مورخ و مترجم ایرانی و یکی از سران یهودیان پنهان اظهار کرده؛ آموزش و گسترش (فارسی فتحعلیشاهی) تنها خدمت فتحعلی شاه قاجار به ایران بوده است چون پس از قرنها، تورکی را از حکومت و سرانش دور کرد.
در این بین میرزا معجز شبستری یکی از شعرای نامی دیار آذربایجان برای اولین بار خطر آسمیله شدن تورکان مهاجر به تهران را احساس میکند و در محکوم ساختن بیتوجهی شاهان قاجار به زبان و ادبیات تورکی، معجز دریکی از اشعارش چنین مترنم میشود:
دیلیم تورکی، سوزوم ساده، اوزوم صهبایه دلداده
منیم تک شاعیرین البت اولار آشفته بازاری
دونن شعریله بیرنامه آپاردیم شاه قاجاره
دئدی تورکی نمیدانم مرا تو بچه پنداری؟
اوزی تورک اوغلی تورک امما دییر تورکی جهالت دور!
خدایا مضمحل قیل تختدن بیر آل قاجاری!
این شعر زیبا را میتوان اولین دلشکستگی آذربایجان از اولاد خود (تهران) قلمداد کرد.
تبلیغات کذب و مغرضانهی فاشیسم به دلیل تورک بودن سلسله قاجار
خدمات ناصرالدینشاه را انکار نمیتوان کرد، با اینکه نژادپرستان ضد تورک میخواهند انکار کنند و با انتساب خدمات ارزندهی شاه به امیرکبیر، آدرس غلط و اشتباه میدهند.
سؤال: صرفنظر از تورک بودن امیرکبیر که شاه وی را برای همکاری از تبریز به مرکز فراخواند، مگر یک وزیر میتوانست بدون اراده و اجازهی شاهی صاحب قدرت مطلق، اینهمه اقدامات ارزنده و بدیع را برای اولین بار تصویب و اجرا نماید؟
1- تأسیس دارالفنون اولین دانشگاه و اولین مدیر دارالفنون
2- تأسیس مدارس جدید
3- تأسیس بلدیه ( شهرداری)
4- تأسیس وزارت امور خارجه
5- تأسیس قراول خانه (شهربانی)
6- تأسیس اولین رسانه دولتی (روزنامه دولت علیه ایران)
7- تأسیس عدلیه (دادگستری)
8- تأسیس اولین کارخانه برق
9- تأسیس تلگرافخانه
10- احداث اولین خط آهن
11- احداث اولین موزه ملی
12- تأسیس اولین بانک
13- اصلاح چاپارخانه و تبدیل آن به پست
14- اصلاح ساختار ارتش
15- اصلاح سیستم مالیاتی و دو برابر کردن عواید مالیاتی ظرف مدت سه سال
16- سرکوب شورش خراسان
17- سرکوب شورش بابیان و اعدام باب
18- برانداختن رسوم غلط مثل بستنشینی
19- احیای صنایع نظامی
20- اعزام دانشجو به اروپا برای اولین بار
21- کاهش حقوق خودش به دو هزار تومان
22- حذف القاب و عناوین اضافی
23- حذف اوراق بهادار بیاعتبار
24- ممنوعیت قمهکشی و لوطیگری
تحولات این دوران به حدی ست که تاریخ ایران را میتوان به قبل و بعد از عصر ناصری تقسیم کرد.
گذشته از اینها تاریخ هنوز نظیر شجاعت و دلاوریهای شاهزاده عباس میرزا در نبرد با روس و فتوحات و پیروزیهایش را سراغ ندارد و اگر نبود خیانتهای …. و جهل مردم، هیچگاه کار به ترکمانچایی نمیکشید که با فدا کردن شمال آذربایجان، بقیه نقاط ایران امروزی را از یوغ و چکمههای روس نجات بخشید وگرنه امروزه در تهران و اصفهان و دیگر نقاط ایران بجای فارسی زوری، باید به روسی زورکی گفتگو میشد و….
سه بزرگمرد تورک و یک کوچک مرد پهلوی !
«تاریخ را ما ترکان آفریدیم اما افسوس تاریخنگارمان کسانی دیگر بودند و دیگران بر ما تاریخ نوشتهاند.»
این جملهی یکی از بزرگان ماست! و چه تلخ که تاریخ را وارونه جلوه دادهاند.
فرمانده قشون روس، نوویکف یکی از درجههایش را از روی دوشش باز میکند و با احترام بر روی سینهی سرجوخه محمدی میگذارد.
زمانی که رضاشاه در دربار به خاطر حمله و حضور قوای دشمن بر خود میلرزد و دستور تسلیم کشور به اجانب را صادر میکند، سوم شهریور 1320 لشگر 47 روس 48 ساعت به فرماندهی نوویکف فقط با سه سرباز ترک در سرحد جلفا روی پل متوقف میگردد!
شهیدان سرجوخه مصیب ملک محمدی و سرباز عبدالله شهریاری و سید محمد رایی هاشمی در کنار پل مرزی جلفا 48 ساعت در مقابل لشگر 47 شوروی مقاومت میکنند و در آخر به شهادت میرسند.
سرجوخه محمدی خبر حرکت ارتش روس را به مرکز مخابره میکند.
از پایتخت دستور میآید که پادگان را تخلیه کنید و بدون هیچ مقاومتی اجازهی ورود ارتش شوروی را بدهید!
سرجوخه محمدی میگوید «هر کس میخواهد برگردد من اینجا میمانم و در مقابل تجاوز دشمن میایستم»
سرباز عبدالله شهریاری و سید محمد رایی هاشمی با سرجوخه محمدی همقسم میشوند و میمانند و آخر به درجهی شهادت میرسند.
مشروح این ماجرا در آکادمی نظامی روسیه موجود است.
سرلشگر نوویکف فرمانده لشگر 47 شوروی وقتی متوجه میشود که 48 ساعت هست که با 3 سرباز جنگیده به نشانه احترام یکی از درجههایش را بر سینهی سرجوخه محمدی گذاشت و آن سه شهید به خاطر وطنپرستیشان با تشریفات نظامی به شیوهی مسلمانان و با احترام نظامی از سوی لشگر 47 ارتش دشمن به خاک سپرده شدند.
و چه تلخ که 60 سال خانوادهی این شهدا از مقبرهی این بزرگمردان اطلاعی نداشتند و بیخبر از عزیزان خویش چه اندوهگین و نگران و منتظر زیستهاند.
به سال 80 به گفتهی فرزند بزرگ شهید شهریاری خانوادهی این سه شهید از مزار عزیزانشان مطلع میگردند و تلختر اینکه عدهای سعی دارند بهغلط نام رضاخان پهلوی را بهعنوان پدر ایران معرفی کنند؛ کسی که با حملهی دشمن بسان موش به لانهای خزید و دریغ از اینکه، لحظهای در مقابل دشمن بایستد و وطن را دو دستی تقدیم دشمن نمود و دستور تسلیم وطن به اجانب را صادر مینماید.
کجاست آن ارتش منظم رضاخانی؟!
کجاست آن هیبت دروغینی که بر وی ساختند؟!
کجاست آن قلدری و گردنکلفتی؟!
آری رضاخان فقط در تهران، شاید در مقابل یک نانوا میتواند قلدر باشد و شاطر را در تنور کرده باشد و نه در مقابل متجاوزین به وطن!
دفاع از وطن کار شاه عباسهاست که چه دلیرانه پرتغالیها را از وطن بیرون ساختند و عباس میرزاهایی که دهها سال شب و روز چه مردانه با دستانی خالی با قشون روس میجنگند و سه مبارزی که در مقابل یک لشگر قدرتمند روس میجنگند.
شرم بر تاریخنگارانی باد که نام این بزرگان را در بین صفحات تاریخ پنهان نمودند و صد افسوس که صفحات درس بچههای ما پر از اسطورههای دروغینی چون آرش کمانگیرها و کاوه آهنگرهاست!!!
و نام و خاطرهی وطنپرستان مدافعان وطن ترک، چون شهید ملک محمدیها و شهریاریها در کتابهای درسی خالی است و فرزندانمان نام بزرگان خویش را نمیدانند!
صداوسیمای میلی از هر دزد سر گردنهی کویری یک سریال پنجاه و صدقسمتی با صرف هزینههای گزاف میسازد و دریغ از یک مستند چنددقیقهای از چنین بزرگمردانی که چه مردانه جنگیدند که دوست و دشمن را حیرتزده کردند!
ما همیشه پیروز میدانهای جنگ بودیم و جنگ را نه در میدانهای نبرد که به قلم نگارندههای نبرد باختیم!
برای زنده ماندن نام بزرگان و گذشتگانمان و حفظ هویتمان در آینده، بیایید تاریخمان را خودمان بنویسیم.
تا زمانی که تاریخمان با مرکب قلم خودمان بر روی کاغذ نگارش نیاید ما بازندگان تاریخ خواهیم بود. ((قلم طاهر نقوی))
نیمنگاهی به حکومت رسیدن رضاخان پهلوی
رضاخان پهلوی بهمحض آنکه در سوم آبان 1302 به مقام نخستوزیری رسید، احمدشاه را ناچار كرد مجدداً رهسپار اروپا شود. برادر احمدشاه بهعنوان نایبالسلطنه در تهران ماند و رضاخان او را نیز وادار كرد در امور دولت دخالت نكند. در چنین شرایطی قاجارها هیچگونه قدرتی در اختیار نداشتند و تمام قدرت حكومت در دست رضاخان بود.
رضاخان در غیاب احمدشاه روزبهروز موقعیت خود را تحكیم میكرد و درعینحال میكوشید تا با تبلیغاتی گسترده علیه احمدشاه او را نسبت به سرنوشت مملكت لاقید و بیاعتنا نشان دهد. عوامل رضاخان در شهرهای مختلف چنین تبلیغ میكردند كه شاه علاقهای به ایران ندارد و به دنبال عیاشی در فرنگ است. احمدشاه پس از تثبیت موقعیت رضاخان در ایران و بهخصوص پس از رأی اعتمادی كه با نیرنگ، توطئه و فشار در 22 فروردین 1303 از مجلس گرفته شد، برای بازگشت به ایران در حالتی تردیدآمیز به سر میبرد.
اما پس از مدتی مطالعه تصمیم به بازگشت به ایران و حفظ سلطنت گرفت. انگلیسیها وقتیکه از تصمیم شاه برای عزیمت به ایران مطلع شدند، نزد او رفتند و ضمن مبالغه در اوضاع آشفته ایران صلاح او را در این دانستند كه تا مدتی از رفتن به ایران چشم بپوشد تا رضاخان بتواند امنیت لازم را در كشور فراهم آورد. انگلیسیها قیام شیخ خزعل را نمونهای از عدم امنیت برشمردند و احمدشاه كه از واقعیات پشت پرده تا حدود زیادی بیخبر بود، بهراستی باور كرد كه در گوشه و كنار كشور شورشهایی وجود دارد كه حتی در صورت ورود وی به ایران ممكن است جان او به خطر بیفتد. هر چه مدت توقف شاه در اروپا بیشتر میشد، تبلیغات طرفداران رضاخان هم مبنی بر اینکه شاه علاقهای به سرنوشت ایران ندارد، بیشتر میشد و مردم نیز جوسازیها را باور میكردند. به علت شورشها در ایران پس از این حوادث، رضاخان در ادامه تبلیغات علیه سلطنت احمدشاه چنین وانمود كرد كه در پس همه این شورشها، قاجارها قرارگرفتهاند. در بهمن 1303 این جوسازیها به مجلس شورای ملی منتقل شد و رضاخان تأكید كرد كه ادامه همكاری بین او و دودمان قاجار غیرممکن است. مجلس تحتفشار رضاخان در 26 بهمن همان سال فرماندهی كل قوا را به رضاخان سپرد و به قدرت روزافزون وی در كشور صحه گذاشت. از سوی دیگر رضاخان بهمنظور فریب افكار عمومی و آرامش اوضاع، بهموازات این تحولات، ظاهری ترقیخواه به خود گرفت. او از توزیع اراضی دولتی میان كشاورزان، تقلیل ساعات كار كارگران، آزادی بیان و مطبوعات، تشكیل احزاب، حق اعتصاب و انتخابات آزاد صحبت به میان آورد.
در نیمه اول 1304 تبلیغات گستردهای درباره ترقیخواهی و میهنپرستی رضاخان به راه افتاد. خمیرمایه این تبلیغات ضرورت جلوگیری از بازگشت احمدشاه و لزوم خلع دودمان قاجار بود.
با شروع حکومت دستنشانده رضاشاه (پالانی) ممالک محروسه دربست در اختیار انگلیس قرار گرفت.
رضا پالانی در طول حکومت20 ساله خود با کمک انگلیس، مشروطیت و مظاهر آن را کاملاً از بین برد و حکومتهای خودگردان ممالک محروسه را با وحشیانهترین روشها از بین برد و یک حکومت مرکزی منسجم قابلکنترل انگلیس را به وجود آورد.
یکی از اهداف انگلیسیها از به روی کار آوردن رضا پالانی از بین بردن حاکمیت و نفوذ تورکها در ممالک محروسه بود. انگلیسیها صدها سال با تورکهای عثمانی، تورکهای حاکم در هند، قاجار و… درگیر بودند و با توجه به سابقه تاریخی تورکها در آفریدن امپراتوریها، در همهجا سعی میکردند تا نفوذ تورکها را کم کنند تا آنها نتوانند زمانی دوباره متحد شده و منافع استعمارگران غرب را تهدید کنند. علاوه بر آن در ممالک محروسه قاجار این تورکها بودند که سرسختانه در مقابل نقشههای سلطهگرانه انگلیس میایستادند؛ مثلاً قشقاییها در جنوب، کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان، خیابانی در آذربایجان و… و همچنین همه ایدههای آزادیخواهی، سوسیالیستی و ضد استعماری نیز که در تضاد با اهداف امپریالیستی انگلیس بود، همیشه از طرف تورکها مطرح میشد. مثلاً انقلاب مشروطیت، نهضت خیابانی و…
رضا پالانی پس از به وجود آوردن یک حکومت مرکزی مستبد، به دستور اربابانش تقسیم اداری کشور را عوض کرد.
در تاریخ 16/8/1316 بهموجب قانون مجلس رضاشاه، تقسیمات کشور و همچنین اسامی تاریخی ایالات حذف و در اقدامی سفیهانه، کشور ایران به شش استان شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، مکران و شمال شرق تقسیم میشود.کوتاهمدتی بعد در آذرماه همان سال با تجدیدنظر در تقسیمات سابق، کشور ایران به ده استان تقسیمشده و بهصورت مضحکی بر اساس شمارههایی از یک تا ده نامگذاری میشود.
تبریز مرکز استان سوم و اورمیه مرکز استان چهارم شده حدود آذربایجان و نام آذربایجان بهطور کامل از نقشه کشور حذف میشود. در این تقسیمبندی اردبیل جز استان سوم است. اما این تقسیمبندیهای خائنانه و نامگذاریهای ابلهانه تا سال 1339 ادامه مییابد. در این سال استانهای سوم و چهارم بانامهای آذربایجان شرقی و غربی ایجاد میگردد.
در کل کشور ایران به 13 استان و 8 فرمانداری کل (بعداً 11 فرمانداری کل) تقسیم میشود. در تقسیمات جدید اگرچه برخی از شهرهای آذربایجان (اراک، ساوه، سونقور، بیجار، قروه، انزلی، منجیل و…) به استانهای مجاور داده میشود و همدان را از پیکره آذربایجان جدا و به فرمانداری کل تبدیل میکنند اما خوشبختانه استانهای آذربایجان شرقی و غربی از تیغ پان آریاییسم پهلوی تا حدی در امان میمانند.
بیایید واقعبین باشیم
متأسفانه روشنفکری ما همیشه عوامزده بوده و هست. هیچ پدیدهای در جهان صرفاً سیاه و یا سفید نیست. به نظر من، ما ایرانیها قدرت تحلیل سیاسی و برخورد علمی مجرد بدون غرضورزی با پدیدهها را نداشته و نداریم.
آنهایی که به دوران قاجار ایراد میگیرند توجه به بافت اجتماعی آن زمان نمیکنند. به نظر من برتری این دوران نسبت به دورههای بعد منش دموکراتیک بسیاری از شاهانش بوده که حتی ملت ایران را “ممالک محروسه ایران” مینامیدهاند و نه “ایران” خالی چون ایران یکشکل واحد نداشته و ندارد. کار غلط رضاخان و پهلویها این بود که بهصورت غیرقانونی خلاف قانون اساسی مشروطه قدرت را به دست گرفتند و روند دموکراتیکی که مظفرالدین شاه و احمدشاه پیشگرفته بود را در چاه مخوف دیکتاتوری غلط انداختند. این بزرگترین جنایت رضاخان بود.
تحلیل تاریخ قاجار و شاهان آن باید با رویکردی متفاوت از دورههای پیشین انجام شود. نمیتوان صرفاً بر محور شخصیت شاهان قاجار این دوره از تاریخ کشورمان را شناخت.
تاریخ عصر قاجار بهویژه نیمه دوم آن به سبب درآمیختن با تاریخ تحولات جهان، تاریخی پویا و بسیار قابلمطالعه است. در این میان، شاهان این سلسله تنها یکی از عوامل به شمار میروند. رویکرد ما به دوره قاجار هنوز به قول یکی از نویسندههای پهلوی صرفاً سیاه بینی است درحالیکه نقاط روشن بسیاری میتوان در آن یافت.
اگر بخواهید درباره قاجاریه و ایران به دور از پیشداوری درباره مطالب من قضاوت کنید و تبلیغات منفی را هم کنار بگذارید، شاید بهتر بتوانید نتیجهگیری کنید. به باور من قاجاریه نسبت به اسلاف و اخلافش نه تنها کم و کسری نداشت بلکه خیلی مزایای مثبت داشت و خدمات بزرگی به ایران کرد که اهم آن، “تأمین وحدت سیاسی ایران” این مهم صرفاً به عهده آقا محمدخان نبود؛ آقا محمدخان ایران صدپاره را در شرایطی متحد ساخت که اگر او نبود احتمال زیاد نام ایران و جغرافیای سیاسی ایران محو میشد یا حداقل فرض کنید اگر آقا محمدخان نبود یا حتی 20 سال دیرتر میآمد، قطعاً روسها، آذربایجان و شمال ایران را ضمیمه خود میساختند؛ انگلیسها هم بهتدریج جنوب را و خراسان و بلوچستان همدست حکومتهای محلی میافتاد.
تمام شاهان قاجار از آقا محمدخان تا زمان احمدشاه برای این کشور خدمتهای متعدد و زیادی انجام دادهاند. شاهان قاجار که از قدیم تحتفشار انگلیسها و روسها بودند توانستند بهوسیلهی اولیا حضرت فتحعلی شاه سربلند بیرون بیایند. میتوانیم به آغا محمدخانی اشارهکنیم که گرجستان را ضمیمه ایران کرد و همینطور محمد شاهی که هرات را ضمیمه ایران کرد و اینکه شاهان قاجار بیشترین امکانات را به مردم میدادند. خلاصه اینکه حکومتهای شاهان قاجار بدترین نبودند.
جنبش مشروطیت و محقق ساختن آرزوهای کاترینای دوم توسط بریتانیا
هرچند آقا محمدخان توانست با تأسیس دولت تورک قاجار در سال 1795، آرزوهای کاترینای دوم-روسیه برای دور کردن ترکان از حاکمیت سیاسی در ایران و تأسیس دولتی ایرانی-ایرانیک و دولت حائل ارمنستان در منطقه را ناکام گزارد، دولت بریتانیا که آنهم مانند روسیهی کاترینا، تصمیم به اتحاد با عنصر قومی تاجیک-فارس و تأسیس دولت ایرانی-فارس و پایان دادن به حاکمیت تورک در ایران گرفته بود، توانست130سال بعد آرزوهای کاترینای دوم را که موفق به تحقق آن نشده بود، محقق سازد.
دولت بریتانیا در نیمهی دوم قرن نوزده و در آغاز قرن بیستم با فعالیتهای اوریانتالیستی و مانورهای سیاسی بیشمار، توانست در افکار عمومی ایران و جهان تصوری نادرست از مردمان ایران و هویتهای ملیشان را شکل دهد و حاکمیت و جامعهی ایران را بهسوی تورک هراسی و دشمنی با عنصر تورک هدایت نماید و مدیریت سیاستهای داخلی و نارضایتیها و خواست تودههای مردم برای مدرنیزاسیون و اصلاحات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و پس از ظهور، مدیریت جنبش مشروطیت را به دست گیرد؛ با بازی دادن رهبران تورک مشروطیت و خیانت آنها، جنبش مشروطیت خواهی را از یک حرکت مردمی اصلاحطلبانه و آزادیخواهانه به حرکتی هرجومرج طلبانه، براندازانه و تورک ستیز و حرکتی برای خلع ترکان از حمایت سیاسی تبدیل نماید.
بدین ترتیب دولت بریتانیا علاوه بر سدکردن روند ملت شوندگی تورکهای ساکن ایران و جلوگیری از حرکت آنها در قالب یک ملت واحد تورک، با گسترش هرجومرج و آنارشیسم و فلج ساختن دولت قاجاری، زمینه را برای کودتای سوم اسفند فراهم ساخت و بالاخره در سال 1925 با ساقط کردن دولت قاجاری و تأسیس سلسلهی فارس محور پهلوی، آنهم به دست یک تورک ستیز یعنی رضاخان، به حاکمیت سیاسی یک هزار و دویستسالهی تورک در ایران پایان داد.
جنبش منحرفشدهی مشروطیت، در عرصه سیاسی و هویت ملی، پروژهی انگلستان برای پایان دادن به نفوذ روسیه و عثمانی، ایجاد ملت ایران فارس زبان و پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران بود. هرچند بخشی از تودهی تورک بیخبر از تصویر بزرگ که به این حرکت پیوسته بود، صافدلانه خواستار تجدد، اصلاحات، قانون مداری، حریت، عدالت، مساوات و… بود؛ اما مدیریت کلان حرکت مشروطیت کاملاً در دست عناصر و مراکز ضد تورک (باستان گرایان آریاکار، فراماسونها، رهبران پارسی-زرتشتی، هندوستان، افراطیون ارمنی داشناک، شیخیان، بابیان-ازلیان و…) قرار داشت.
بهویژه رهبران تورک حرکت مشروطیت در تهران پایتخت دولت تورک قاجار و در انجمن ایالتی آذربایجان تبریز، عموماً عناصر ازخودبیگانهی تورک ستیز و فارس محور حتی آریا پرست بودند و هدفی جز ساقط کردن سلسلهی تورک قاجار و در مقیاس تاریخی شکست دادن حریف تورک در جنگی تاریخی ایران و توران را دنبال نمیکردند.
با ظهور حرکت مشروطیت، وضعیت در تمام عرصههای سیاسی، فرهنگی و… بهطور ریشهای به نفع فارسها و فارس گرایان و علیه تورکها و تورک گرایان تغییر یافت. جنبش مشروطیت به صعود فارسها و فارس گرایان در نردبان اقتدار سیاسی شتاب داد اما باعث تصفیهی عنصر تورک از دربار و عالیترین سطوح بروکراسی دولت قاجار، بهجز شاه و پیرامونیان اندک وی گشت و بنیان دولت قاجار را لرزاند و بسترهای لازم برای پایان دادن به حاکمیت تاریخی ترکان بر ایران توسط کودتای سوم اسفند را مهیا نمود.
نتیجهگیری:
قسمتی از خدمات حکومت قاجار همراه ذکر منابع برای شما خوانندگان عزیزو جویندگان علم تهیه شد. بیایید منصفانه فکر کنیم و مطالعه کنیم. امروزه باوجود فضای مجازی و آگاهی داشتن در مورد تاریخ، دیگر جایی برای دروغ گفتن وجود ندارد.
مگر اینکه انسانی از غرور و لج بازی خود دست نکشد و کار کردن برای ارباب خویش را کنار نگذارد؛ اینجور آدمها همیشه چوب جهالت خود را میخورند و نسلهای بعد این نوع انسانها هیچگاه روی خوشی و شاد زیستن رو نمیبینند.
یکی از مقصرهای اوضاع امروزی، ایران، روسیه و بریتانیا هستند که امروزه دست از کارهای استعمارگرانهشان برنداشتهاند؛ روسیه که با گرفتن امتیازات سیاسی و اقتصادی از ایران کلی ضرر به ایران میزند و بریتانیا با کار کردن بر فرهنگ ایران تمام ملت ایران را به بیراهه کشیده است.
ولی مقصر اصلی اوضاع امروز ایران، مردم ایران هستند. چرا؟
چون خودباوری را ازدستدادهاند و با غرور و لج بازی و نداشتن حتی سه دقیقه مطالعه مفید از آگاهی و داشتن ذهن فعال در جامعه راه تاریک را پیشگرفتهاند.
وقتی ذهن تنبل در جامعه پرورش یابد کار برای ظالمان بسیار ساده است. این ذهن پوسیده از نسلی به نسل بعد راه پیدا میکند و این میشود که کشور کاملاً نابود میشود.
یکی از اثرات این ذهنهای تنبل در جامعه ظهور افراطیون هستند. چطور؟
ملت حوصلهی مطالعه کردن ندارند و فقط چشمشان به کانالهای تلگرامی و اینستاگرام است که تا چه متنی را در مورد تاریخ و فرهنگ ایران میگذارند!!!
همینطور هم که در متنهای قبلی گفتم انگلیسیها همدست از کار ننشستهاند و با دایر کردن کانالهای ماهوارهای ذهنیت ملت رو منحرف میکنند.
البته از این موضوع نباید چشمپوشی کرد که این کانالها دارای خبرهای مهم و صحیحی است که به ملت اطلاعرسانی میکنند که این کار خوب است ولی بازهم همین کار برای آنان سود دارد ولی بدانید اگر سود نداشت هیچگاه این کار را نمیکردند.
بنده پس از مطالعه کردن در مورد موضوعات مختلف در مورد حکومت قاجاریان به این نتیجه رسیدم که یک سلسله هم خوبیهایی داشته است و هم بدیهایی داشته است؛ هیچ سلسلهای همیشه خوب و عالی نبوده است. ولی سلسلهی قاجاریان برای ایران خدمات ارزندهای دربرداشت و کملطفی ملت ایران است که تا وقتی نام شاهان قاجار به میان میآید یاد بیلیاقتی و خیانت میافتند. شاهان قاجار با پیش گرفتن روش حکومتداری اجدادشان حکومت و کشورگشایی کردند.
شاهان قاجار با پیش گرفتن روش حکومتداری اجدادشان فرهنگ کشور را شکوفا کردند و همیشه برای ملت خود قدم برداشتند اگرچه توسط فشارهای قدرتهای بیگانه همیشه مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند، ولی بازهم ادامه دادند.
این متنها و فرضیههایی که در مدرسه و دانشگاه یاد گرفتیم محصول دشمنان ملت تورک است. امروزه کمتر کسی هویت خود را میشناسد و آن را حفظ کرده است و همه در باتلاق فارس گرایی و آریاییست فرورفتهاند و از همه جهات ضربه خوردهاند.
تمام جعلیات دشمنان را مثل مدرک موثق برای خودمان قبول میکنیم و اینقدر تنبل شدیم که دیگر برای آینده هم مطالعه نمیکنیم. تمام جریانات زندگی مردم شده یک خوشی کاذب که امروز پول داشته باشند و کمی هم شاد باشند تا انشاالله فردا یک کاری بشود.
این نوع جریانات با مردم همراه است و هرروز بدتر از دیروز، روزگار برای مردم است که سیاه میشود. اگر بخواهم یک نکته مهم برای این مقاله بگویم باید تمام ما باور کنیم که دوره پهلوی اول خوب که نبود هیچ، بلکه انفجار فرهنگی در ایران رخ داد و ترکش این انفجار به تمام ملت غیر فارس خورد و کلی تلفات داد.
امروز بفهمیم که برای چه کسی داریم حرف میزنیم و میخواهیم واقعاً از چه کسی برای خودمان فرشتهی مهربانی و فرشته نجات درست کنیم. این شماری از افتخارات آن فرشتهی نجاتی است که امروز حتی در ورزشگاهها تعداد کمی از مردمان جاهل نامش را بر زبان میآورد:
- جدایی رشتهکوههای آغیری داغلاری{آرارات} و بخشیدن آن به ترکیه.
- کشتار و تبعید بیش از 24000 نفر از مردم ایران.
- جدایی دهکدهی توریستی فیروزه در شمال خراسان بزرگ و واگذاری به شوروی سابق.
- بخشیدن اروندرود به عراق که بعدها در جنگ تحمیلی تاوان سختی برایش دادیم.
- امضاء قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای عراق، ترکیه، افغانستان و جدایی بخش زیادی از ایران.
- جدایی مناطق{بولاغ باشی}،{جوزر}،{قوری گل}ایران توسط ترکیه.
- جدایی روستاهای((سیرو)) و ((سرتیک)) و برخی از مراتع متعلق به اکراد{جیکانلو}توسط رضاخان.
- جدایی دشت نا امید در سیستان به مساحت 3هزار کیلومتر در سال1317
- غصب 2167 از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود.
- تبعید نقاش نامی ایران کمالالملک به بیابانهای نیشابور.
- به شهادت رساندن و مجروح کردن بیش از1500تن از مردم عادی مشهد در حرم امام رضا(ع) و صحن گوهرشاد.
- تأسیس ارتشی که حتی نتوانست ساعاتی مقابل حمله یک گروهان هندی ایستادگی کنند که سرانجامش این شد که رضا پهلوی با خفت و خواری فراوان قصد این داشت که پناهنده به انگلیس و دیگر کشورها شود ولی جواب رد شنید و تبعید شد.
- قلع و قمع کردن عشایر ایران و تبعید آنان و خرابکارهای دیگر.
نکته آخر اینکه سلسلهی قاجار با آنهمه خدمات باشکوه و به نفع ایران از روزگار محو شد و یادش هم در ذهن افراد، جای بدی گرفته است. اما باید بگویم رضاخان «پهلوی» از صفرتا صد دستنشاندهی انگلیس و غلام حلقهبهگوش اربابان خود بود و با به حکومت رسیدن، تمام دستاوردهای قاجاریان را بنام خود زد.
رضاخان مانند کودکی بود که به حکومت رسید و تمام لقمهها برای او حاضر بود و او هم روزبهروز توسط اربابانش بزرگ شد.
بیایید عادلانه رفتار و مطالعه کنیم تا آگاه شویم.
پس بدانید که با مطالعهی این مقاله یک گام بزرگ برداشتهاید. دروغهایی را که سالها در مغزهایتان بود را دور ریختهاید و با مطالعه کردن کامل این مقاله معنی حرف من را میفهمید.
“برای رسیدن به هدف بزرگ و متحول کننده در جامعه و زندگی شخصی، باید اول هویت اصلی خود را بشناسیم. شناختن هویت خود به تمامکارها و هدفهای زندگی متصل است. اگر نشناسید همیشه در حال دَر جا زدن هستید و ذلت و خاری را با اشتیاق بیشتر میپذیرید.”
این عمل درست مثل شناختن وجود خدا است، اگر خدا را میخواهی بشناسی خودت را بشناس.
- خراسان تورکلری ساغ اولسون
- تورک میلتی ساغ اولسِلَن
- ایران میلتی ساغ اولسِلَن
موفق و سربلند باشید.
نویسنده: محمد برزگر «دِمیر گوجو»
“زمستان1398”
منابع:
- 1) کتاب بنیان حکومت قاجاریان:نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن،فرزام جلالی نشر نی،ج1،ص14
- 2) همان کتاب،ج1،ص13
- 3) همان کتاب،ج1،ص13
- 4) همان کتاب،ج1،ص17و16
- 5) همان کتاب،ج1،ص16
- 6) فتحعلی شاه و میرزا محمدتقی خان علیآبادی صاحب دیوان رسائل،ملوک الکلام،کلام الملوک،نسخه خطی،کتابخانه ملی ایران
- 7) استرآبادی،میرزا مهدی خان،تاریخ جهانگشای نادری،به اهتمام عبدالله انور،انجمن آثار ملی،1341
- 8) ژان گوره،خواجه تاجدار،ترجمه ذبیحالله منصوری،انتشارات امیرکبیر،چاپ چهارم،تهران1361،جلد اول،ص272
- 9) تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر،جلد اول،سعید نفیسی،انتشارات بنیاد،ص63
- 10) رستم الحکماء،محمد هاشم متخلص به آصف،رستم التواریخ به اهتمام محمد مشیری،چاپ تابان،1348،ص23
- 11) فیلد،هنری،مردمشناسی ایران،ترجمه عبدالله فریار،ابنسینا1343
- 12) خدرمورچی،میرزا محمدجعفر،حقایق الاخبار ناصری،به کوشش حسین خدیوجم،زوّار،1344،ص10
- 13) صدر التواریخ،به اهتمام محمدمشیری،انتشارات وحید،1349،ص22
- 14) رستم الحکماء،محمدهاشم متخلص به آصف،رستم التواریخ،به اهتمام محمد مشیری،چاپ تابان،1348،ص458
- 15) لسان الملک سپهر،محمدتقی،ناصخ التواریخ،جلد اول،به اهتمام جهانگیر،قائممقامی،امیرکبیر،1337،ص53
- 16) لسان الملک سپهر،محمدتقی،ناصخ التواریخ،جلد اول،به اهتمام جهانگیر،قائممقامی،امیرکبیر،1337،ص58
- 17) مریم میر احمدی،پژوهشی در تاریخ معاصر ایران،مشهد،آستان قدس،1366،ص72
- 18) روزنامه شرق،شماره2912،یکشنبه 25تیرماه1396،نویسنده مجید عرفانیان
- 19) سایت بانک ملی
- 20) سایت خبر آنلاین. Khabaronline.ir
- 21) سایت آذربایجان Azarbayjan.rai.ir
- 22) سالنامه رسمی کشور.سالنامه پارس1305خورشیدی
- 23) موانع تاریخ رشد سرمایهداری در ایران
- 24) ماشاالله جوادی،مشروطه ایرانی،تهران،اختران،1382،ص279-267
- 25) حسین محبوبی ارکانی،تاریخ تأسیسات تمدنی جدید در ایران،ج1،تهران،دانشگاه تهران،1370،ص408
- 26) مونیکا رینگو،آموزش،دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار،ترجمه مهدی حقیقتخواه،تهران:ققنوس،1381
- 27) معصومه عمادی«تشکیل نخستین بلدیه-شهرداری در ایران»دانشنامه آریانیکا تاریخ،فرهنگ و تمدن مردم ایران در فضای مجازی
- 28) دکتر مهدی وزین افضل استاد تاریخ دانشگاه اصفهان،سیاستها و چالشهای ناصرالدینشاه در توسعه راه شوسه مازندران،مجله پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام،شماره19سال1395
- 29) آموزشوپرورش در ایران.ناصر تکمیل همایون.دفتر پروژههای فرهنگی.ص53
- 30) Patrick Clawson And Michael Rubin.Eternal Iran.Palgrave Macmillan.2005.ISBN:1-4039-6276tص6
- 31) Priblems And Issues in Higher Education:Perspectives on Iran-United States EducationalRelations And influences.
- 32) Maretat.{The Protagonists Who Shaped Moodern Tehran}inch.Adle And B.Hourcade/eds.Teheran/Cap itale bi centen aire/Paris And Tehran>
- 33) Encyclopaedia Iranica-Faculties of The University of Tehran.
- 34) تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورهی معاصر«سعید نفیسی»
- 35) تاریخ ایران از زمان باستان به امروز اثر گرانترسکی
- 36) تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن18،پیگولوسکایا
- 37) سلسله قاجار از آغاز تا پایان،علی بابایی
- 38) تاریخ ارتش ایران
- 39) تاریخ سیاسی 25سالهی ایران،غلامرضا نجاتی
- 40) پاسخ به تاریخ،حسین ابوترابیان
- 41) مجموعه برنامههایی که زیر عنوان«حرمسرا»تهیهشده،آمیزه و تنظیمی است از کتابها و نوشتههایی همچون:سیاست و حرمسرا(زن در عصر قاجار)،خسرو معتضد
- 42) زنان نامدار تاریخ ایران(مهد علیا،مادر ناصرالدینشاه)از فریبرز بختیاری اصل
- 43) زن ایرانی به روایت سفرنامه نویسان فرهنگی،میترا مهرآبادی
- 44) زنان حرمسرای(ناصرالدینشاه)،دکتر ابوالقاسم تفضلی
- 45) از((فروغ السلطنه))تا((انیس الدوله))،خسرو معتضد
- 46) مجله ممالک محروسه
- 47) فلوریدا سفیری،پلیس جنوب ایران(اس.پی.آر)ترجمه منصوره اتحادیه(نظام مافی)و منصوره جعفری فشارکی،تهران،نشر تاریخ ایران،1364،ص40
- 48) حسین ملکی،زندگی سیاسی سلطان احمدشاه،تهران،امیرکبیر،1357،ص239
- 49) احمد احرار،طوفان در ایران،تهران،نوین،1368،ص108
- 50) محمدتقی بهار،تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران یا انقراض قاجاریه،ج1،ص 22-21
- 51) حسن تقی زاده،زندگی طوفان،به کوشش ایرج افشار،تهران،علمی،1368،ص185