در رد تمامی نسبتها و اتهامات واهی طباطبایی به نظامالملک، یک کتاب میتوان نوشت دقیقاً بر اساس کتاب «سیرالملوک» نظامالملک اما در این یادداشت کوتاه تنها نگاهی به مقدمه سیرالملوک میاندازم تا ببینید بافتههای طباطبایی درباره نظامالملک، وهمیات خود اوست و ربطی به نظامالملک ندارد.
نظامالملک در مقدمه تصریح میکند که کتاب خود را طبق پروانه (فرمان حکومتی) «معزالدنیا والدین ابوالفتح ملکشاه بن محمد یمین امیرالمومنین» نوشته است.
طبق دستور ملکشاه، این بررسی شامل سه بخش «درگاه» (دربار)، «دیوان» (دولت) و «مجلس ما» بوده است. بر این اساس میتوان گفت سه حوزۀ قدرت نسبتاً منفک وجود داشته و این سه تماماً یکی نبوده، اگرچه سلطان اختیار تام دخالت در هر سه را داشته است.
منظور از «مجلس ما» در دستور ملکشاه، نهادیاست که در دولتهای تُرک- مسلمان، عنوان «دیوان یولوغ اعلی» (اولو دیوان) داشت. دیوان یولوغ اعلی مجلسی بوده است که با حضور و ریاست سلطان برای دادخواهی برپا میشده است. در فصل چهارم کتاب «ساختار اجتماعی شهر تبریز از دوره سلجوقی تا عصر مشروطه بر اساس نظریۀ شهر ماکس وبر»، دربارۀ این دیوان بحث کردهام.
ملکشاه سلطنت را عطیۀ خداوند بر خود میدانسته، نگرانی و تأکید اصلی او نیز مطابقت امور با شریعت و فرامین الهی بوده و جلوگیری از تخطیهای احتمالی از آن. خواجه نظامالملک نیز تصریح میکند؛ رسالهای پرداخته است که به کار تمامی حکام بیاید و بتوانند با مطالعۀ آن امور دینی و دنیوی مُلک خود را از هر دو جهت کشوری و لشکری اصلاح کنند.
نظاململک پادشاه را برگزیدۀ خداوند میداند تا درِ فتنه با وجود او بسته شود و مصالح جهان و آرام بندگان به وجود او وابسته است. او لزوم پایداری پادشاهی و جامعه را عدل و عامل اصلی اختلال امور را عدم مراعات شریعت و عصیان خلایق بر پادشاه میداند. تا جایی که این اختلال میتواند موجب از میان رفتن سلاطین عادل شده و شرایط «فتنه» را ایجاد نماید و وضعیت فتنه، وضعیتیاست که گناهکار از بیگناه تشخیص داده نمیشود و خشونت و درگیری همانند آتشی که در نیستان افتاده باشد، تر و خشک را باهم میسوزاند.
همچنین خداوند به سلطان درایتی عطا میکند تا بر اساس آن، زیردستان خود را بر اساس توان و لیاقتشان بر رأس اموری که شایستۀ آن باشند، بگمارد و در امور دینی و دنیوی به آنها اعتماد کند. او در عین حال بر لزوم تنبیه و برکناری کارگزاری که مرتکب خلاف و ناشایستگی شود، تأکید میکند. همچنین اگر عصیان، جرم و سرکشیای از رعایا سر زند، تنبیه به اندازۀ آنها توسط سلطان، ضمن بخشندگی را لازم میداند. او امور عمرانی مانند ایجاد کاریز و جویهای آب، ساختن پلها و آباد کردن روستاها و مزارع، حصارکشی بر شهرها و بنیان نهادن شهرهای جدید، ساختن قصرهای رفیع، کاروانسراها و مدارس را از وظایف سلطان میداند. این اقدامات را نیز بیشتر به عنوان خیرات برای سلطان میداند نه وظیفهای دنیوی در مقابل رعایا.
نظامالملک خاندان سلطان ملکشاه را خاندانی آراسته به کرامتها و بزرگیها توسط خداوند میداند که سایر ملوک از آن ویژگیها بیبهره بودهاند و این ویژگیهای خاندانی از دوران افراسیاب برقرار بوده است که خواجه از او با عنوان «افراسیاب بزرگ» یاد میکند. غزالی نیز افراسیاب را همان آلپ ارتونقا میداند.
او ویژگیهای لازم برای سلطان را خوشرویی، خوی نیکو، عدل، مردانگی، دلیری، دانش، مهارت در سواری و به کار بستن انواع سلاح، هنرمندی (انوع مهارتها)، شفقت و رحمت بر خلق خدا، وفا کردن به عهدها و نذرها، دین درست، اعتقاد نیکو، اطاعت از خداوند، برپایی نماز و روزه، حرمت نهادن به علمای دین، گرامی داشتن زاهدان و پارسایان، خرید اهل دانش و حکیمان (استخدام)، دادن صدقههای متواتر، نیکویی با درویشان و زیردستان، خوش خُلقی و کوتاه کردن دست ستمکاران از رعیت میداند که به ادعای خواجه، همۀ این ویژگیها را خداوند به ملکشاه عطا کرده و بر اساس همین شایستگی و اعتقاد نیکو، چنان دولت و مملکتی به او داد که همۀ جهان به تسخیر او درآمد، هیبت او به همۀ اقلیمها رسید، جهانیان خراجگزار او شدند و به خاطر تقرب به او، از ضرب شمشیر او ایمن.
نظامالملک ملکشاه را چنان در کار دولت روشنبین معرفی میکند که همچون شمعی فراراه مردمان بوده تا به روشنایی او راه را یافته و از تاریکی بیرون آیند و احتیاجی به مشیر و راهنما نداشته است.
سیدمرتضی حسینی