وقتی از ۲۱ آذر حرف میزنی باید بتوانی با یک چشم بخندی و با یک چشم گریه کنی، باید هم جشن بگیری و هم مراسم عزا بر پا سازی. و این دوگانگی، سرنوشت هفتاد و هفت سالهی ماست. یعنی دوگانگی و تعلیق.
فکرش را بکن در کجای دنیا سرزمین و ملتی هست بغیر از ما که سال روز رهاییاش با سال روز بردگیاش یک روز باشد، آنهم با فاصله یک سال. در کجای دنیا سرزمینی هست که ملتش را به خاطر هویت و زبانش قتل عام کنند، و بعد از چند سال مردم همین سرزمین قتل عام شده دهها شاعر و نویسنده و سخن دان تحویل قاتلان خود و هدیه به زبان تحمیلی دشمن بدهند. این یعنی دوگانگی، آن هم نوعی از دوگانگی که هر چقدر هم سعی کنی نمیتوانی درکش کنی.
حالا دو ۲۱ آذر داریم یکی مال ما و دیگری مال آنها. ۲۱ آذر ما بوی آزادی میداد، بوی استقلال بوی دیگر میتوانیم تورکی بنویسیم، بوی رهایی، بوی سر بلندی میداد. بوی اینکه شب دیگر به پایان رسیده، هیچ کس دیگر ظل الله (سایه خدا روی زمین) نیست. زمان تاریخ سازیهای مسخره و دروغ وافسانههای مردم فریب به پایان رسیده است. دیگر ما رعیت هیچ کس نیستم، دیگر برده هیچ کس نیستم؛ ما مردمیم ما ملتیم. ما هم مثل دیگران انسانیم. دولتمان، ارتشمان، مجلسمان و همه چیزمان باید شبیه خودمان باشد. باید بتوانیم به اراده خودمان شاد و به خواست خودمان غمگین باشیم.
ولی ۲۱ آذر آنها یعنی آغاز بردگی دوباره، یعنی دارهای بر پا شده، یعنی قتل عام دهها هزار آزربایجانی بدست متمدنان آریایی! یعنی اشغال، یعنی زبان تحمیلی، یعنی سرزمینی اشغال شده و آرزوهای بر باد رفته، یعنی بیهویتی انسان، یعنی شکست خوردن فرهنگ از سلاح، یعنی مسلخ انسانیت. و مسخ یک ملت. یعنی جام خون در دست میرغضبان قاتل.
۲۱ آذر آنها یعنی تحکیم تخت دیکتاتور، یعنی تبدیل آزربایجان به یک قبرستان بزرگ، یعنی برهوت فرهنگ و اندیشه، یعنی پیروزی شب بر نور، ۲۱ آذر آنها یعنی غلبه شیطان بر انسان،. و پیروزی وحشیگری و ددمنشی بر تمدن.
۲۱ آذر ما یعنی «عید قربان آزربایجان»، یعنی فدا شدن دهها هزار انسان در راه روشن نگاهداشتن، شعله آزادی و استقلال و برای حاکم شدن انسان بر سرنوشت خویش. این روز را میتوان روز حق تعیین سرنوشت نیز نامید. یا میتوان روز حاکمیت ملی بر آن نام نهاد.
۲۱ آذری که فقط مال ماست و بسیار متفاوت است از ۲۱ آذر دیگران.