عنوان مقاله:
کلیاتی در مورد ترکان خراسان
نویسنده:محمد برزگر
«دِمیر گوجو»
Demir Gücü
بهار سال1398
Instagram:turke_devin
Telegram:turkedevin
با تشکر از:
از استاد اسماعیل سالاریان عزیز که نویسنده و پژوهشگر بزرگی در خراسان هستند و کتاب های بی نظیر ایشان مشوق بنده بود تا در مورد هویت خودم که توسط رژیم های ظالم داشت از صفحه ی روزگار محو می شد را پیدا کنم و بفهمم و حفظشون کنم.از استاد والا مقام تشکر میکنم انشاالله سالهای سال در کنار ایشان با روش ایشان فرهنگ و تاریخ ترکان خراسان را حفظ کنیم.
استاد گرامی آقای رضا تأثیری به خاطر کتاب{شهر من بیجین یورد}که کتابی جامع و پر از اطلاعات از ترکهای جهان و تورک های خراسان است،تشکر میکنم.و همچنین از دوست عزیزم جناب محمد افشارنیا به خاطر کمک هایشان تشکر میکنم و آرزوی سلامتی و موفق برای شما را دارم.
و صلواتی نثار کنیم برای روح پاک دکتر جواد هیئت و دکتر محمدتقی زهتابی که با اثرهای گرانبهایشان کمک زیادی برای درک هویت ما کردند.
و با تشکر از عبدالناصر روحانی عزیز به خاطر نوشتن مقاله ای جامع درباره ی لباس محلی ترکان خراسان که در روزنامه اترک به چاپ رسید.انشاالله همیشه سالم و موفق باشند.
تشکر میکنم از عبدالله قاسمی{ییلماز}به خاطر فعالیت های خوب و کتاب های زیبایشان.
با تشکر فراوان از جناب محمد مرادی عزیز از نقده که با اطلاعات بسیار بالایشان به ما و این مقاله کمک فراوانی کردند،انشاالله در تمام مراحل زندگی شان موفق و سلامت باشند.
چکیده مقاله:
باید امروزه فهمید که تورک های خراسان چه کسانی اند و بنده با مطالعه ی کتاب های تاریخی این موضوع را روشن میسازم که سرگذشت ترکان خراسان چه شد و تمام حرکات و یادگاری های آنان که در تاریخ ضبط شده و به وسیله ی دشمنان فرهنگ و تاریخ تورک حذف شده را همراه منابع معتبر روشن میکنم.جهت آگاه سازی ملت تورک و مردم خراسان همین جا اعلام میکنم هدف فقط آگاهی سازی ملت تورک خراسان است و هیچ قصد برای تفرقه انداختن قومیتی ندارم.
مقدمه:
تاریخ درسی شیرینی است که پند و اندرزهای فراوانی در خود جای داده است و می توان با مطالعه کردن این درس شیرین آینده مفید و موفقی را برای خود و نسل آینده خود فراهم کنیم.
خیلی خوب است که انسان در تاریخ درست دنبال هویت خود و نیاکانش باشد تا در مراحل زندگی اش هر جا به مشکل خود یا نیاز به یک انرژی مثبت داشت با اندیشیدن به تاریخ نیاکان خود و اصل رگ و ریشه خود مشکلات را به راحتی پشت سر بگذارد و راه ها و درب های بیشتری برای رسیدن به موفقیتش باز شود.
امروزه هرکس در ایران زندگی میکند شاهد این موضوع بسیار مهم است که سرانه مطالعه در ایران بسیار پایین است٬ البته کسانی هم هستند که با کتاب و مطالعه کردن دوستی دیرینه دارند که تعدادشان بسیار کم است.در ایران شاهد این موضوع هستیم که مردم این کشور دست به مطالعه زیادی نمیزنند و شده بیشتر افراد پس از فارغ التحصیلی دیگر کتابی نمی خوانند.
ولی جالب این است که اگر حرفی در فضای مجازی{تلگرام٬واتس آپ٬اینستاگرام و..} ببینند یا حتی از دهن کسی سخنی بدون منبع قوی بشنوند به حد یک منبع موثق و محکم آن را قبول میکنند٬بدون اینکه کمی فکر کنند و کلا در مورد موضوع مورد نظر تحقیق کوچکی انجام دهند.
مطالعه نکردن یک جامعه یا کم مطالعه کردن یک جامعه یا درست مطالعه نکردن یک جامعه مشکلی است بسیار جدی و فراوان پر از نابودی و جهل که می تواند به راحتی آن جامعه را به فنا دهد.مشکلات امروزه در جامعه ایران به شکل شاخه ای است که ما در این مقاله به یکی از این شاخه ها خیلی برخورد میکنیم “ذلت”است.
تعریف “ذلت” در جامعه امروزی ایران و با تحت نگرش عنوان این مقاله به این صورت است که می توان این تعریف را کرد که “ذلت” در ایران یک نوع بردگی ذهنی هم تلقی می شود که تمام جامعه را در بر گرفته است و حتی همین ذلتی که گیریبان گیر ملت ایران شده است به شکل یک درخت تنومند شاخه شاخه است٬که ما در مورد موضوعی که هدف ما است صحبت میکنیم.
امروزه جامعه ی ایران دارای مشکلات فراوانی است ولی عامل اصلی یا یکی از عوامل اصلی این مشکلات نبود مطالعه کافی است که ثمره آن به وجود آمدن یک ذهن تنبل در بین ملت و بیشتر در بین جوانان کشور اشت.
وجود یک ذهن تنبل در بین جوانان کشور از به وجود آمدن یک جنگ نظامی مرگ بار تر است٬زیرا به مرور زمان هدف ها را از بین می برد و وقتی هدفی نباشد پیشرفتی هم نیست و این می شود که یک جامعه عقب مانده شکل میگیرد.
حتما متوجه شده اید که جامعه ای که عقب مانده باشد٬ظلم و فساد و بدبختی در آن جامعه پا برجاست.انسان در یک جامعه ی عقب مانده متوجه فساد یا ظلم می شود ولی جرئت مقابله ندارد چون همیشه به فکر مشکلات روزمره اش است نمیداند که فردا مشکلات زیادتر می شود.
انسان در یک جامعه ی عقب مانده نمی تواند فکر کند چون ذهنش بسه و پوچ است و هیچگاه نمیتواند آینده را پیش بینی درستی بکند چون اطلاعات کمی دارد ذهن تنبلی دارد و همش میخواهد مشکلات همان روزش حل شود و فقط همان روز تفریح و شادی کند.
در جامعه ای که ذلت را پذیرفته باشد تمام حرکت های مهم را که باید انسان انجام دهد را به گردن خدا می اندازند که انشاالله خداوند این کار را انجام میده یا می گویند که خداوند هوای بنده هاش را دارد.
اگر در تاریخ نگاه دقیقی بیندازیم میبینیم که دولت های مقتدر با داشتن ایمان به خدا فعالیت میکردند و در عوض خداوند کمک شان میکرد.ولی باید تاکید کرد کارهایی هم است که برای انسان آسان است میتواند انجام دهد و خدا هم نظاره گر است.
با استارت زدن و نوشتن این مقاله با عنوان ذکر شده در صفحه اول٬اول قدمی باشد برای آگاهی مردم تورک خراسان از تاریخ و فرهنگ به سرقت رفته و نابود شده آن ها و صحبت کردن آنها به زبان شیرین مادری شان که کمک به حفظ هویت است رو جدی بگیرند و بعد هم آگاهی ای باشد برای کسانی که از خواندن کتاب و مجله و…سر باز میزنند و به حرف کانال های فضای مجازی یا به حرف های افراد معمولی که شاید دست نشانده ی دشمنان تاریخ و فرهنگ تورک ها باشند گوش میدهند بدون این که از صحبت های شخص مورد نظر مدرک معتبری بخواهند.
جالب است اگر امروزه سری به درون اجتماع امروزی ایران بزنید کمتر کسی رو پیدا میکنید که از اعماق دلش و با طرز فکر درست جانش را برای میهنش ایران فدا کند انگار یک نوع سر در گمی در بین همه رایج است ولی اگر کسانی را یافتید که جانشان را فداری ایران میکنند این نوع افراد یا جیره خوار رژیم وقت اند که حتی برای به دست آوردن یک لغمه نان جان خود را فدا میکنند یا افرادی اند از دارا بودن یک ذهن تنبل ذلت را به جان خریده اند و بازیچه ی افرادی شده اند که دم از افسانه گویی و خیال بافی میزنن که بیشتر مردم جامعه بدون هیچ چون و چرایی حرف های آن ها را قبول میکنند که این افرادی که خیال پردازی میکنند در کشور های اروپایی فعالیت های خودشان را ادامه میدهند.
حرف اصلی این است انسان باید استقلال فردی داشته باشد و افکار و اعمال او تحت پیروی از افراد سودجو و حیله گر نباشد.اول باید انسان خودش رو بشناسد و بعد در مورد جامعه ای که درون آن زندگی میکند تصمیم بگیرد.استقلال داشتن یک فرد به طرز تفکر او خیلی کمک میکند انسان زمانی به استقلال فردی میرسد که پیوسته در حال جست و جو و در زمان های مناسب در حال مطالعه در هر زمینه ای{اقتصادی٬فرهنگی٬تاریخی٬سیاسی و…} باشد.
اگر امروزه با کسی روبه رو می شوید که دم از وطن پرستی میزند به طرز عقیده او شک کنید٬او در قدم اول از روی چشم رو هم چشمی این جور دم از وطن پرستی میزند.که این احساس در او ایجاد شده.
اگر حس وطن پرستی در شخصی از چشم روی هم چشمی به وجود بیاید باید فهمید که این حس یک حس پوچ است که سریع از یادش میرود.که امروزه بیشتر جوانان کشور به این حس مبتلا میشوند.اگر کسی به این حس دچار شد در یک سوال ازش بپرسید چرا وطن پرستی وطن اصلی تو کجاست؟تو و اجدات ازکجا آمده اند؟و کالا زندگی ازش رو بخواهید٬کمتر کسی است که در عالم وطن پرستی به این نوع سوالات پاسخ بدهد.
- مهم ترین دلیل این کاستی و ضعف علاوه بر نبود مطالعه٬اطلاع نداشتن ملت از هویت اصلی خود است.
هدف اصلی این مقاله آگاهی دادن به مردم تورک خراسان است.باید هر کدام از شما خواننده های این مقاله پس مطالعه دقیق این مقاله شغل معلمی را برای خود انتخاب کنید تا هر چه با مدرک و سند معتبر در این مقاله خواندید و مطلع شدید را به دیگران آموزش دهید و دیگران را نسبت به هویت اصلی خودشان آگاه سازید.
امروزه اکثر ترکان خراسان از واقعیتی مهم خبر ندارن و نسبت به این واقعیت تمام احساس شان سوخته است.
امروزه باید درک کرد که وجود هویت و اصالت در کنار زندگی روزمره دارای پیشرفت فراوانی است.
وجود این هویت و اصالت در کنار زندگی روزمره به انسان کمک فروانی میکند این نوع کمک ها انسان را از حالت روانی کنترول میکند و انسان دچارخودباختگی نمی شود که اگر به این اصل نفرت انگیز برسد در ماه و مدتی رفتار و فکر او تحت تاثیر قرار می گیرد و بعد به دنبال هویت جعلی می رود تا خود را با آن وفق دهد و تمام آداب رسوم آنها را بشناسد و کم کم حس بدی به او دست می دهد و کم کم از خود و زندگی بدش می آید و حتی در بعضی مواقع طی کردن مسیرهای زندگی برایش سخت می شود.این نوع حالت ها بیشتر در نوجوانانی اتفاق می افتد که در سن بلوغ اند و حس کنجکاوی در بین آنها بالا است.
ولی کسانی هم هستند که توسط دشمنان و حسودان کاملا خنثی می شوند و اصلا این مسئله ی هویت و اصالت اصلا براشون مهم نیست و باز هم از رفتار ناپسند چشم رو هم چشمی همیشه این سخن دو گانه را به زبان می آورند که انسانیت مهم است که این نوع حرکت دشمن زنگ خطری برای هر قوم است.
در این مقاله در مورد موضوعات مهم از جمله فرهنگ ترکان خراسان بحث میکنیم و در کنار این بحث ها از منابع معتبر هم استفاده میکنیم تا بفهمیم در خراسان چه گذشته و آلوده شایعات و دروغ های قدیمی نشویم.
جوانان بهتر است امروزه بیشتر برای هویت خود تحقیق کنن و اطلاعات کسب کنند٬ولی باید آن ها راه های درست را برای مطالعه کردن انتخاب کنند چون امروزه عواملی وجود دارند که اطلاعات غلط را به یک شیوه ی ماهرانه یا به زبان ساده به یک روش شیرین وارد مغز انسان میکنند که فرد سریع و با اشتیاق آن را قبول میکند ولی امان از این که اون گفته ها دارای هیچ مدرک معتبری نیست که انسان رو گیج کرده و این موضوع رو رها میکند یا موضوع را کج میفهمد.
کسانی هم هستند که کتاب و مقاله نوشتن ولی با چرندیات بافی کلا به شخص اطلاعات غلط می دهند.
که ما این موضوع را در بخش آخر مقاله پیگیری میکنم.
این مقاله به این خاطر نوشته می شود که تمام موضوعات اصلی رو در مورد ترکان خراسان بازگو میکند.و در تمام صحبت ها نام منابع ذکر می شود تا اگر شکی حاصل شد به منابع سری بزنید و از واقعیت کاملا با خبر بشید.
در خواستی که از شما خواننده عزیز دارم این است که پس از مطالعه ی این مقاله به شغل معلمی وارد بشید و فرهنگ و تاریخ ترکان خراسان را که ناجوانمردانه از جهان امروزی در حال پاک شدن است رو زنده کنید و دیگر مردم تورک خراسان را آگاه سازید.
محتوای مقاله:
تورک های خراسان٬همین طور که از پسوند شان معلوم است سرزمین شان خراسان است من در این مقاله مجبورم گاهی از دو خراسان حرف بزنم٬یکی از خراسان امروزی که در شرق و شمال شرق ایران قرار دارد و دیگر از خراسان بزرگ که از شهر سمنان در کشور ایران شروع می شود وبه کشور های تاجیکستان و ازبکستان میرسد.اگر بخواهیم ببینیم خراسان بزرگ شامل چه کشورهایی می شود باید گفت شامل:ایران٬ترکمنستان٬افغانستان٬ازبکستان٬تاجیکستان٬قزاقستان و قرقیزستان می شود.
- در اولین گام بهتر است اول بدونیم واژه ی تورک چیست و منشا و معنایش چیست؟و آیا دارای قدمت بالایی است؟
واژه ی تورک{ترک}محتملا چند هزاره پیش از میلاد پدیدآمده است.این نام در سده های پایانی هزاره دوم قبل از میلاد وجود داشت.(1)
برخی از محققان تاریخ و زبان ترکی از جمله خانم”عادله آیدین”برآنند که نام تورک{ترک}از فعل”دورماق”{ایستادن-توفق کردن}پدید آمده است و روند پیدایی این نام چنین بوده است.(2)
فعل”دورماق”زبان تورکی آزربایجانی معاصر٬در میان اکثر اقوام تورک آسیای میانه در دوران باستان و معاصر به صورت “تورماق”به کار رفته است و میرود.یعنی صدای”د”به”ت”تبدیل می شود.این تبدیل یک تحول عادی فونتیک است(2)
البته باید اضافه کنم که فعل”دورماق”در خراسان به معنی ایستادن است و فعل “تورماق”به معنی بُلَند شدن میباشد.
باید ذکر کرد که ریشه”تور”در زبان تورکی به معنای قوی٬جوانمرد٬پهلوان میباشد٬ بنابر اساطیر اسکاندیناوی تور نام پهلانی نیرومند بوده که با غول ها و شیاطین می جنگیده و نام پدرش هم“ادین”{به معنای منبع آتش}بوده است.باید گفت همین اساطیر بیان میکنند که نسبت به خود ادین به شخصی به نام”آسنا” می رسیده که همه میدانیم که نام جد بزرگ مردم تورک است.از آنچه که این اساطیر و مسائل دیگر بر می آید به این نتیجه میرسیم که پس از تور مردم سخا به افتخار این قهرمانان افسانه ای خود را “تورک” یعنی فرزندان”تور” و یا “تورکوچک” می خوانند.(3)
ما در منابع آشوری قبل از میلاد به نام”تورک”برمی خوریم.به نوشته ی پامیولسکی در منابع آشوری از سکونت “توروگ ها”=تورک های در حوزه دریاچه ی ارومیه سخن گفته است.در برخی از منابع نشان داده شده است که این گزارش منابع آشوری مربوط به قرن14قبل از میلاد است. (2)
بخشی از ترکان باستان به سبب ضرورت های اقتصادی زندگی خویش٬کوچ رو بوده اند٬و به صورت اتحادیه های طایفه ای می زیسته اند.برخی از قبایل و طوایف این اتحادیه ها٬بر رهبری پیشوایان خویش از ترکیب اتحادیه جدا شده است٬یکجانشین شده اند.این هنگام دیگر قبایل اتحادیه آنان را”توروگ”{صفت فعلی از فعل “تورماق” به معنی ساکن شده٬یکجانشین} نامیدند و این واژه بعد ها به تدریج به نام برخی از قبایل تورک{ترک}تبدیل شد.(2)
یکی از تعریف های میرعلی سیدوف این است که “بون ترک”ها در سده چهارم قبل از میلاد در آزربایجان و سرزمین مجاور آن می زیسته اند.به گفته ی وی در کتابی به نام”کارتلین نین مراجعتی”قید شده است وقتی اسکندر پسران “لوتا” را به فرار وا داشت با “بون تورک”های خشمگین مواجه شد. باید گفت در برخی زبانهای ترکی از جمله در زبان ترکان:کومان٬قیرغیز٬تاتار و قاراقیرغیز٬واژه {بون}به معنی”نسل-نژاد”بود.بدین ترتیب “بون تورک”به معنی نسل و نژاد تورک بوده است.
از این رو نیز در میان ترکان اتنونیم هایی چون {بون سووار}-نسل سووار= سابیر/{بون قیپچاق}-نسل قیپچاق/{بون اوغوز}-نسل اوغوز/وجود داشت.
این نکته رو از قول پرفسور جواد هیئت مردی که کلی برای فرهنگ و تاریخ تورک ها زحمت فروانی کشید نقل میکنم:کلمه ی ترکی یا ترک از فعل(توره مک) به معنی تولید مثل مشتق شده است و به معنی فوت نیز آمده است.در تاریخ از قدیم الایام اقوام تورک موفق به تشکیل دولت گردیده اند،لیکن این دولت ها به نام های خاص قبایل خوانده می شدند و اولین دولت بنام تورک در قرن ششم میلادی(552)در سزمین مغولستان کنونی تشکیل شد البته این دولت از طرف گوک ترک ها تشکیل شد و بعد از آن این نام به ملت تعلق گرفت.(6)
- در دیوان الغات الترک که محمود کاشغری حدود هزار سال پیش آن را نوشته است٬و در آن کلمات اصیل تورکی را نام برده است در اول کتابش چنین ذکر میکند:
به روایت شیخ امام زاهد حسین بن خلف کاشغری با چند واسطه {یکی دیگر از واسطه ها امامان اهل نیشابور ذکر شده است} از رسول خدا(ص) مروی است که فرمود خدای عز و جل می فرماید{مرا لشکری است که ایشان را تُرک نام داده و مسکنشان را در مشرق زمین قرار داده ام و چون بر قومی خشم گیرم آنان را بر آن قوم مسلط و چیره میگردانم.این فضیلتی است که ایشان را بر جمله آفریدگان که نام گذاری ایشان را خود خدای عز و جل مباشرت و ولایت کرده است و ایشان را در بلندترین جایگاه و پاکیزه ترین هوا از زمین سکونت داده و آنان را از لشکریان خود نامیده به اضافه آنچه که از خود ترکان از زیبایی و خوشرویی،مراعات حرمت پیران،دلیری و فخر و دیگر چیز ها است که همه استحقاق ستایش و مدح دارن.{کتاب دیوان الغات الترک-محمود کاشغری-ترجمه ی مقدمه ی مولف-دبیرسیاقی}
- محمود کاشغری در مقدمه ی کتاب خود دوباره ذکر کرده است که:
از امام ئقه ای از مردم بخارا و نیز از یکی از امامان اهل نیشابور شنیدم،هر دو با سلسله ی سند از رسول خدا(ص)روایت کردند که چون آن حضرت نشانه های رستاخیز و فتنه های آخرالزمان و خروج ترکان غُز را بیان میفرمود.چنین گفت:{زبان ترکان را بیاموزید زیرا آنان را فرمانروایی دراز و طِوال((در روایت طُوال به ضم طاءآمده است.)) خواهد بود.}اگر این حدیث درست باشد-بر عهده آن دو راوی-پس آموختن زبان ترکی از واجبات خواهد بود،اگر هم درست نباشد خِرَد اقتضا کند که آن را فراگیریم.
زبان وسیله ی تفاهم بین افراد بشر است و از مجموعه کلمات و صداها تشکیل شده و پدیده اجتماعی و زنده ای است که در طول تاریخ به سیر تکاملی خود ادامه میدهد و در این مسیر تابع قوانین و قواعد داخلی و شرایط خارجی است.افراد بشر احساسات و افکار و عقاید و خواسته های خود را به وسیله زبان به یکدیگر ابراز داشته و نیازهای یکدیگر را رفع میکنند.(4)
حال تعریف میکنیم که منشا زبان ترکی چطور است،این زبان از لحاظ نسبی و تباری جزء زبانهای اورال-آلتایی،و یا به بیان صحیح تر،از گروه زبان های آلتایی است.زبان های اورال-آلتائیک به مجموعه زبان هایی گفته می شود که مردمان متکلم به آنها از منطقه بین کوه های اورال و آلتای{در شمال ترکستان} بر خاسته و هر گروه در زمان های مختلف به نقاط مختلف مهاجرت کرده اند.
در گروه ترکی،زبان و لهجه ها وشیوه های مختلف قرار دارد که مهم ترینشان عبارتند از:1)یاقوت ها،2)چوواش ها،3)قیرقیزها،4)قازاق ها،5)ترکان شرقی یا ایغورها،6)ازبک ها،7)ترکمنها،8)ترکان غازان- باشقرد،9)ترکان شمال قفقاز{قوموق،نوقای}،10)ترکان غرب:ترکی ترکیه و آزربایجان و سوریه و عراق،11)ترکان کریمه،12)ترکان بالکان،13)قاقاووزها یا گوک اوغوزها {ترکان مسیحی رومانی}،14)ترکان آلتای،15)ترکان خاکاس-آباقان،16)ترکان سویون یا تووا.(5)
تا این جا توضیح های کلی را در مورد واژه “ترک” و زبان”ترک” رو بیان کردیم تا کمی با موضوع مقاله و هویت خود آشنا شوید و اگر مشتاق به کسب اطلاعات بیشتر از قوم تورک هستید می توانید با جست و جو کردن و خواندن کتاب های مربوطه و دنبال کردن این پیج ها در اینستاگرام اطلاعات کاملی کسب کنید. { sin-ulduz/@turke_devin/@turkbilgi@}
مزید اطلاع به عرض میرسانم که خط{الفبای}زبان تورکی در قرون قدیم{تا ظهور دین اسلام}دو خط گوک تورک{اورخون}و خط اویغوری بوده است که این خطوط به ترتیب خط رسمی و مشترک تمامی تورکها را تشکیل میداده است که بعد از ظهور دین اسلام به تدریج الفبای عربی به صورت یک خط واحد بین اکثر مسلمانان مورد استفاده قرار گرفت.
خط تورکی از یکسری علایم که به آنها،طامغا گفته می شود بر گرفته است و از ایام گذشته تا به کنون بعنوان نشان طوایف مورد استفاده قرار گرفته.شیخ محمود کاشغری نگارنده اولین دایره المعارف درمورد تورکها تحت عنوان دیوان اللغات الترک در اوایل اسلام،طامغاهای قبایل ترکان اوغوز که شامل تورکهای ترکیه،ایران،آذربایجان،قبرس،تورکمنستان و سایر ایالت ها و شهرهای ترکان اوغوز نشین هستند،با رسم شکل توضیح داده که هم اکنون از چین تا قلب اروپا ما شاهد آن طامغاها بصورت سنگ نوشته هستیم.
این عکس نمونه ای از خط اورخون است که در زیر آن معنی اش به زبان فارسی ترجمه شده است.
حالا از این جا به بعد می خواهیم بحث ترکان خراسان را آغاز کنیم که بسیار مهم است.
خراسان سرزمینی پهناور که در تاریخ مورد توجه دولت ها بود و تمام فرمانروایان آرزوی فتح این سرزمین را داشتن.وقتی به کتاب دیوان الغات الترک محمود کاشغری را ورق میزنیم و مطالعه میکنیم میفمیم که ساکنان اولیه خراسان تورک ها وتات هاهستن،در این کتاب به مثلی بر می خوریم که این گونه نوشته شده است:{تات سیز تُرک بُلماس باش سیز بُرک بُلماس}-{لایَخلوا الترک مِن الفارسی کما لاتَخلوا القَلنسَوةُ راس}-تُرک بدون تات{بدون فارس زبان یا ایرانی تبار}نمیشود همچنان که کلاه بدون سر نمی شود.(7)
همین جور که نگاهی به کتاب محمود کاشغری انداختیم دوستی تات و تورک دوستی دیرینه ای است و سالها است که در کنار هم زندگی میکنند.امروز اگر چرخی بزنیم و نگاهی به اسامی مکانها در خراسان بکنیم اسامی ترکی بسیار زیاد است.
روزگاری بود که توسط تاریخ نویسان جیره خور و فاشیست پهلوی این ادعا را کردند که ترکان خراسان سالها پس از مهاجرت کردن به خراسان آمدند و همچنین آنان خواستن از تورک ها یک قوم کوچ رو و خونخوار بسازن ولی باید گفت تورک ها اولین دولت را در جهان بنا کردن که نام اون دولت “گوک ترک” بود،در زمان گوک ترک ها زبان و فرهنگ ترکی بسیار شکوفا شد و همین طور کشورگشایی های متعددی در این دوره اتفاق افتاد حتی اگر کمی بیشتر در مورد وضع زندگی و قوانین زندگی ترکان در تاریخ مطالعه ای داشته باشید میفهمید که جایگاه زنان در بین ترک ها یک جایگاه بالایی است این احتمال وجود دارد که ایل بزرگ شادلو از گوک تورک ها باشند چون گوک تورک ها برای فرماندهان و شاهزاده هایشان و صاحب منصبان وابسته به خاندان های سلطنتی با عناوین «یابغو» و «شاد» اداره می شدند.باید ذکر کنم که «بیلگه خاقان» تحت عنوان {شاد}19 سال حکمرانی کرده است. که بعدها در پی یورش قرقیزها پراکنده شدند و جمعیت بالایی از آن ها در قفقاز ساکن شدند و برای حفظ موجودیت خود با یک ایل دیگر متحد شدن که آن ایل کرمانج ها بودند که آن ها در دوره صفویه به خراسان منتقل شدن.{شهرمن بیجین یورد-رضا تاثیری-ج1- ص40}
به هر حال این ادعای جیره خور های پهلوی صحت ندارد و اگر این ادعا صحت داشت چرا حکومت های قدرتمند تورک مثل:سلجوقیان، اشکانیان، غزنویان، خوارزشاهیان و…درست در خود منطقه ی خراسان به وجود آمد.
درباره ی این بحث در قسمت نتیجه گیری توضیحات کامل را میدهیم.
ترکان خراسان امروزه در ایران در استان های:خراسان های شمالی،رضوی، جنوبی،گلستان، مازندران،کرمان، شیراز، زندگی میکنند.
بیشتر جمعیت ترکان خراسان در ایران در استان های خراسان های شمالی و رضوی هستن و شامل 75 ایل یا طایفه هستند و اکثریت ترکان خراسان گرایلی “قارا اؤیلی” یا “قارا اٸولی” هستند. که بوغایٸرلی لر{بغایری ها}زیر گروه “قارا اؤیلی” یا “قارا اٸولی” هستند.ایل ها و طوایف تورک در خراسان عبارت اند از:
1)افشار:
ایل افشار از بیست و چهار قبیله اوغوز و از فرزندان الدوز خان می باشد افشارهای ایران عبارتند از:شاملو،اصانلو،ایمانلو،ارشلو،ابرلو،گوندوزلو، بکشلو،کهکیلویه،قرقلو،تکه لو.
2)اِبِرلو:
طایفه ای از ایل افشار و در درگز زندگی میکنند.
3)ابیوردلو:
بازماندگان طوایف جانی قربانی،ساروانلو،افشار و غیره بودند.
4)آتامیش:
طایفه ای است ترکمن از ایل تکه که در مراوه تپه(ترکمنصحرا) زندگی میکنند و به شغل کشاورزی مشغول اند.
5)اجرلو:
طایفه ای از ترکان اوغوز که بعضی از مورخین آن را از طایفه ایل بزرگ افشار میشمارند،ولی بنا بر روایت کاظم مروی مولف عالم آرای نادری این طایفه هنگام لشکرکشی شاه عباس کبیر به خوارزم و ترکستان از قارشی بخارا با طوایف دیگر امثال قراباشلو،چوله تکه به درگز آمدند.
6)احمدلو:
طایفه ای از ایل قاجار که در زمان شاه عباش دوم در مرو زندگی میکردند.
7)ارشلو:
طایفه ای از ایل افشار که در ابیورد مرکز قدیم درگز زندگی میکردند و بعد ها پس از خرابی ابیورد و حمله تورکمن ها به روستای حصار از توابع بخش لطف آباد اسکان یافتن.
8)ارغیانی:
از طایفه ی ایل بزرگ گرایلی{کرائیت}که در روستای جهان ارغیان واقع در پای کوه جهان ارغیان در بخش صفی آباد شهرستان اسفراین زندگی میکنند.
9)ارلات جغتای:
طایفه ای از ایل بزرگ گرایلی{کرائیت}که در زمان صفویه از ماروچاق افغانستان به خراسان ایران آمدند.در شهرهای زاوه و محولات {تربت حیدریه}زندگی میکنند و چلمه سلطان رئیس آن طایفه بود.
10)استاجلو:
یکی از ترکان قزلباش است که مانند ایلات شاملو،روملو،تکه لو، ذوالقدر،افشار،بیات،قاجار،کنگرلو،و…ارتش شاه اسماعیل اول صفوی را تشکیل می دادند.استاجلو اصالتا از سرزمین آزربایجان هستند ولی در خراسان در نوخندان،دستگرد،ابیورد،نسا،هم زندگی میکنند.
11)اشک آبادلو:
طایفه ای ترکمن از ترکمن های اشک آباد مرکز ترکمنستان و ایل تکه است که در روستای تکه دامنه کوهستان ترکمنصرا زندگی میکنند.
12)انائولو:
طایفه ای ترکمن از مرکز ترکمنستان که در درگز،کلاته چنار،نوخندان،محمد آباد درگز درگز،قوچان،فاروج،نجف آباد،اسدآباد زندگی میکنند.
13)اوتانلو:
طایفه ای از ایل افشار در روستای اوتانلوی درگز زندگی میکنند و از بزرگان این طایفه حیدربیگ اوتانلو است.
14)اوزبک:
قومی از ترکان،نام اوزبک،از نام خان مغول حکومت آلتون اردو گرفته شده است.امروزه در درگز و کلات و جولایی زندگی میکنند.
15)اوزدمیرلو:
طایفه ای است از ترکان درگز که در ابیورد مرکز قدیم درگز زندگی میکردند.امام قلی خان اوزدمیرلو ابیوردی از سرکرده های سپاه نادرشاه بود.
16)ایده لو:
طایفه ای است از ایل افشار که در زمان صفویه به فرمان شاه عباس با سایر طوایف افشار به درگز و کلات انتقال یافتن.
17)ایگدرلو:
طایفه ای است از ترکمن های ایل تکه{گروه های توختامیش بیگ}و از اعقاب ایگدیر پسر دنگیزخان و نوه اوغوزخان که در روستای تکه در شمال بجنورد زندگی میکنند.
ولی دیگر تاریخ دانان معتقدند:طایفه ایگدرلو- ایغدیرلی طایفه ای تورک است،همچنین که امروزه در ترکیه شهری بنام ایغدیر وجود دارد که هود ایغدیرلیمی گویند و لهجه کاملا آذربایجانی دارند.
18)ایل اوغلی:
طایفه ای از ترکان قزلباش ایل استاجلو که در ابیورد زندگی میکردند.کاظم بیگ ایل اوغلی از نام آوران این طایفه است که خدمت میهنی او در تاریخ ضبط است.
19)ایمانلو:
طایفه ای است از ایل افشار،طایفه ی ایمانلو به{عبدالملکی}معروف اند و در ابیورد درگز زندگی می کردند.تعدادی از این طایفه در زمان قاجاریان از درگز به شمال شیراز مهاجرت کردند.
20)ایمرلو:
طایفه ای است از ترکمن ها ی ایل تکه،که در نسا از توابع درگز قدیم سکونت داشتن.
21)باباخانلو:
طایفه ای از ایل چاووشلو است،منسوب به باباخانلو چاووشلو،یکی از سرداران بزرگ نادرشاه است که شرح خدمات ارزنده و فداکاری های او در ارتش نادرشاه برای بیرون راندن غاصبان و اعاده استقلال کشور ذیل چاووشلو آمده است.که دارای خدمات میهنی بسیاری بود.
22)بغایری:
طایفه ای از ایل بزرگ گرایلی{کرائیت}که در بام و صفی آباد از بخش اسفراین زندگی میکنند.از بزرگان این طایفه که خدمات میهنی فراوانی انجام دادن عبارتنداز:الف)صفی خان بغایری=رئیس طایفه ی بغایری و یکی از سرداران ارتش نادرشاه که بعد از مدتی به فرمان نادرشاه فرمانده لشکر گرجستان شد و سپس فرمانده لشکر آزربایجان شد.ب)منصورخان بغایری: یکی از سرداران ارتش نادرشاه بود.ج)سعادت قلی خان بغایری:از امرا و خوانین خراسان بود،و در سبزوار حکومت داشت.
23)بقمنجی:
طایفه ای از بقمنج اطراف رادکان مشهد،که در زمان حکمرانی الله یار حاکم درگز{81-1270ه.ق}هفتصد خانوار از بقمنج رادکان به درگز انتقال یافته اند و در رشتخوار بین کوه الله اکبر و کماس هزار مسجد اسکان داده اند.
24)بلوی:
طایفه ای از ترکان قهستان{قاینات و بیرجند}که در سربیشه از توابع بیرجند زندگی میکنند.
25)بوباشی:
طایفه ای از ترکان که با سایر طوایف جلایر{تورک}و ترسانلو{کرمانج} در دربند،کلات زندگی میکنند.
26)بهادرلو:
طایفه ای از ترکمن ها که در درگز زندگی میکنند.رئیس این طایفه قربان بهادر بود که یکی از سرداران ترکمن بود.
27)بیات:
ایل بیات،یا بایات،از بیست و چهار قبیله اوغوز و از فرزندان گون خان پسر اوغوز هستند و برای تشکیل حکومت سلجوقیان زحمات زیادی کشیدن و امروزه بیشترساکنان خراسان رضوی و جنوبی در سرولایت و چکنه،نیشابور از ترکان بیات هستند و حتی ترکان بیات امروزه در اراک هم سکونت دارند.
طوایف بیات عبارتنداز:بیات،بیات مختاری،بیات خسروشاهی،قربیات،بیات پیرزاده شام بیات اند.
بزرگان و امرای این ایل که خدمات میهنی آنها در تاریخ ضبط شده است عبارتنداز:
الف)بیرام علی سلطان قرابیات.
ب)حاج سیف الدین بیات.
ج)حسن خان بیات.
ح)محمدتقی بیگ پیرزاده بیات.
28)بیگ:
طایفه ای از ترکمن های ایل تکه که در ترکمنصرا زندگی میکنند.
29)پاپالو:
طایفه ای از ایل افشار که با سایر طوایف نادرشاه در زمان صفویه به درگز آمدند و در آقواج از توابع ابیورد در قوزقان از بخش لطف آباد سکان شدند.
از بزرگان این طایفه می توان به:
الف)الله ویردی بیگ، قلیچ خان پاپالو.
ب)سردار عاشورخان پاپالو.
30)تاتار:
طایفه ای است از قوم صحرانشین تاتار که عمده سپاهیان چنگیز مغول را تشکیل میدادند.یکی از بزرگان این طایفه ساروخان تاتار است. این طایفه در درگز سکونت دارن.عده بعد به روستای تاتار در بجنورد{کنار جاده بجنورد به گنبدکاووس}ساکن شدند.عده ای هم در کلات ساکن شدند.
31)ترکهای مهاجر آزربایجانی:
ترکهایی که اصالتأ از تبریز،اسکو،خلخال،اردبیل و غیره بودند که در روسیه،قراباغ،باکو،تفلیس،اشک آباد به داد و ستد اشتغال داشتند پس از انقلاب شوروی از محلهای مسکونی خود از طریق مرز ها به لطف آباد و محمدآباد درگز و قوچان و مشهد آمدند و باقی ماندن و به امور بازرگانی و کشاورزی اشتغال داشتن.بعضی ها هم به شهرستان های شیروان،بجنورد،کاشمر،تربت حیدریه رفتند.بازماندگان ترکهای آزربایجانی در خراسان به تحصیلات عالیه رسیدن و عنوان دبیر،پزشک و مهندس و افسر به خدمت مشغول اند.
اما در اصل آمدن آزربایجانی ها به دوره ی صفوی برمی گردد.در زمان صفوی بخشی از ترکان خراسان به منطقه ارومیه منتقل شدند.وترکان آن منطقه را به خراسان منتقل کردند.که بعد ازمدتی کرمانج ها به خراسان تبعید شدند.
32)تکه لو- تکللو:
از ایل بزرگ افشار و از ترکان اوغوز اند که از ولایت تکه در نواحی جنوبی آسیای صغیر در کنار دریای مدیترانه به ایران آمدند.این ایل نقش بسزایی در روی کارآمدن شاه اسماعیل صفوی و تاسیس سلسه ی صفویان دارن.
33)تیمورتاش:
طایفه ای از ترکان تاتار که در زمان تسلط امیر گورکانی و اولاد او در خراسان ساکن شدند.طایفه ی تیمورتاش خراسان در اطراف نردین از توابع بجنورد-سمنان زندگی میکنند.
بزرگان این طایفه عبارتنداز:
الف)غلامعلی خان تمرتاش.
ب)محمدحسین خان تیمورتاش.
ج)اسفندیارخان تیمورتاش.
ح)کریم دادخان تیمورتاش{معززالملک}.
ف)عبدالحسین تیمورتاش
34)تیموری:
ایل تیموری در خراسان {افغانستان و ایران}بازماندگان اولاد امیر تیمورگورکانی از قوم تورک هستند. طوایف تیموری در خراسان عبارتنداز:کلالی،امیرکلالی،یعقوب خانی، بربر،کریم دادی،بهادری،ده خانه،شاهی خانه،علیمیرزائی،سرنوزی،فاضلی،شیخی،سالاری،سلجوقی،کلانتری،زلفی، وافری،مادرویشی،بروتی،ده برادر،قلعه گاهی،سنگچولی،علی خواجه،میرزادوستی،روتی،که هم اکنون در شهرستان های مشهد،تربت جام،جنت آباد،باخرز،خواف سنگان خواف و تعدادی هم در تهران زندگی میکنند.
35)جانی قربانی:
جمعیتی بودند از مردم تورک،ترکمن،تاجیک،اوزبک،دشت خاوران،کلات،ابیورد،درگز،نسا،این جمعیت مانند سربداران سبزوار به منظوربرانداختن سلسله ی مغول در قرن هفتم هجری در خاوران بوجود آمدند.
36)جغتایی:
طبق ضبط عالم آرای عباسی،طایفه ای اشت از ترکان تیموری {تاتاری}که در دوران تسلط تیموریان در خراسان زندگی میکردند.بیشترین طوایف تیموری در شهرستان های مشهد،تربت جام،باخرز،وغیره سکونت دارند.
بزرگان ایل جغتایی:
الف)میرزا علی خلیفه میر گرایلی در خراسان.
ب)فریدون حسین اوغلی فیروزه حاکم سرخس.
پ)حاج محمد سلطان کوتوال حاکم زاوه،تربت حیدریه.
37)جلایر:
از اقوام تورک است که مانند تاتار،گرایلی{کرائیت}قرقیز زندگی میکردند.خواجه رشیدالدین فضل الله،در جامع التواریخ،درباره این اقوام این طور مینویسد:{اقوامی که این زمان مغول می خوانند،در اصل مغول نبودند بعدا بنام مغول معروف شده اند.}(منبع:خواجه رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ ج1)این یکی از ایل های معروف خراسان است.
38)جمشیدی:
طایفه ای است از آیماق تورک افغانستان این ایل بفرمان نادرشاه پس از فتح هرات در سال1141ه.ق به خراسان{ایران}انتقال داد.
جمعیت و مسکن جمشیدی های خراسان این طور است:
1)مشهد-شوریچه-پس کمر-سرخس/2000خانوار
2)جبرآباد-پایین ولایت فریمان/80خانوار
3)قوش خانه-بجنورد/55خانوار
4)جنت آباد-تربت جام/50خانوار
5)زیرکوه قاینات/30خانوار
- متاسفانه این طایفه بر اثر عمل آسیمیلاسیون زبان ترکی را فراموش کرده اند و فارسی حرف میزنند.
39)جوانشیر:
از قبیله اوتوز ایکی {سی و دو} قراباغ است که تا قرارداد گلستان 1228ه.ق این منطقه جز مناطق شمالی ایران بود.نادرشاه کبیر قسمتی از ایل جوانشیر را از قراباغ و اران کوچانید و در سرخس جای داد.که امروز آن ها در مشهد و قوچان و کلات و سرخس هم زندگی میکنند.
40)چاووشلو:
یا چاپشلو،طایفه ای است از ایل بزرگ استاجلو،که مانند سایر ایلات قزلباش،در تشکیل سلطنت صفوی سهم بسزایی داشتند.این طایفه در درگز زندگی میکنند.اقامت گاه اصلی آن ها آذربایجان است.
بزرگان این طایفه عبارتند از:
الف)ابومسلم خان چاپشلو،حاکم اسفراین.
ب)محمدخان چاپشلو، حاکم سبزوار در سال 1009هـ.ق.
سرداران طایفه چاپشلو از ابتدای ظهور نادرشاه تا زمان شهادت نادرشاه کبیر در رکاب او شمشیر کشیدن و خدمات میهنی آن ها در تاریخ ضبط شده است.*باباخان چاووشلو یکی از سرداران ارتش نادرشاه که در وفاداری در بین افسران زبان زد بود.*بهبودخان چاووشلو یکی از رزمندگان لایق درگز در ارتش نادرشاه که دوشادوش نادرشاه کبیر برای استقلال کشور جنگید.
41)چولایی:
طایفه ای از ترکان اوزبک،که در دوره ی حکومت خوارزمشاهیان به خراسان{ایران}آمدند.این طایفه در روستاهای زواندرخ{بین راه مشهد به کلات}که به نام آنها چولایی خانه معروف شده زندگی میکنند. ساکنان دهستان چولایی خانه از تورک های اوزبک و جانی قربانی هستند.
چوله:تیره ای ازطایفه ی ایل تکه لو افشار هستند که در ابیورد زندگی میکردند.
42)خضرلی:
طایفه ای از ترکمن های ایل تکه،این طایفه در روستاهای تکه نشین بجنورد جز گروه های توختامیش زندگی میکنند.
43)خلج:
طایفه ای از ترکان که با طوایف دیگر تاجیک،تیموری،سکنه مرکز خواف را تشکیل می دهند.خلج های خواف از طایفه قلزایی اند. متاسفانه این طایفه ی بزرگ تورک بر اثر عمل آسیمیلاسیون زبان ترکی را فراموش کرده اند و فارسی حرف میزنند.
44)خواجه لر:
یکی از طوایف مهم ترکمن است.که در زمان قاجار از ترکمنستان به نوخندان درگز آمدند.عناوین خواجه،آتا،سید،شیخ،مختوم، که شجره و اصل نسب خود را به چهارخلیفه نخستین می رسانند بین قبایل وطوایف ها از اعتبار و احتذام بالایی برخوردارن.
45)روتی:
طایفه ی روتی یا رواتی یا بروتی،شاخه ای از تیمورها و از ترکان تاتار هستند.در دوره ی قاجار از دراوت از توابع قندهار به خراسان آمدند و در تربت حیدریه مستقر شدند.
از بزرگان این طایفه:
ندر{نادر}سلطان روتی است که از سرداران سپاه نادرشاه کبیر بوده.
- متاسفانه این طایفه ی تورک بر اثر عمل آسیمیلاسیون زبان ترکی را فراموش کرده اند و فارسی حرف میزنند.
46)زنگانلو:
طایفه ای از ایل افشار از زمان صفویه مانند دیگر افشارها در ابیورد حکومت نشین درگز و کلات هستند. احتمال دارد که این طایفه از افشارهای زنجان باشند که زنجان را تورک ها زنگان می نامند و به نام زنگانلو در زمان صفویه معروف شده اند.
47)ساروانلو:
طایفه ای از ترکان سلجوقی درگز که با طوایف دیگر ترکان مانند قرقلو افشار، ایل اوغلی، جانی قربانی، در ابیورد زندگی میکردند.
48)سرورلو:
طایفه ای از ایل افشار است که در میاب و دربند درگز سکونت دارند.
از امرا و بزرگان این ایل:
سردار محمدعلی خان سرورلو،است که یکی از سرداران سپاه نادرشاه بود.
49)سونچلی:
طایفه ای از ترکمن های ایل تکه در روستای تکه نشین بجنورد و جز گروه های توختامیش است.
50)شاملو:
ازایل های تورک اوغوز اند و محل اصلی زندگی آنها سوریه است این ایل در گذشته با مهاجرت اوغوزها به آنجا رسیدند و سکونت اختیار کردند ایل شاملو سایر ایلات اوغوز به ایران مهاجرت کردند و در تاسیس حکومت صفویه با سایر ایلات اوغوز معروف به قزلباش،روملو،استاجلو،تکه لو، ذوالقدر، قاجار، افشار، سهم بسزایی داشتن.
51)شیرقلو:
طایفه ای از ایل استاجلو،در کاشمر سکونت دارند.
از امرای بزرگ این طایفه:
ولی خان چرخچی باشی شیرقلو که در زمان شاه طهماسب اول صفوی حاکم خواف و باخرز بود و محمودخان صوفی اوغلی شیرقلو حاکم ترشیز{کاشمر}از امرای خراسان بود.
52)شیخلَر:
یا شیخ ها طایفه ای از ترکمن ها معروف به طایفه عبدالرحمن شیخ این طایفه در درگز و نوخندان زندگی میکنند.
53)علی ایلی:
طایفه ای از ترکمن ها که در روستای شلگان از توابع بخش لطف آباد ساکن اند.
54)قارشی قوزیلو:
طایفه ای از ترکان اوغوز اند.بعضی از محققان آنها را از ایل چاووشلو میدانند.سیدعلی خان یکی دیگر از بزرگان این طایفه که از سال 1325تا1328حاکم درگز بود.و این طایفه در درگززندگی میکنند.
55)قراباشلو:
از ترکان قوتلی تمر از ایل بزرگ ترکمن یموت اند،که در زمان صفویه از ترکستان به درگز آمدند و در دهستان قراباشلی از توابع بخش چاووشلو ساکن شدند.
56)قراچوخالو:
طایفه ای از ترکمانان قوتلی تیمور،و از ایل بزرگ یموت می باشند. در گرز و نوخندان زندگی میکنند.
57)قراقویونلی:
طایفه ای از ایل بزرگ ترکمن قراقویونلی می باشد، ترکمانان قراقویونلی در باختران ایران زندگی میکنند.امیرتیمور،این ایل را که رئیسشان بیرام خواجه از ایل بهارلو بود به ارمنستان راند.قراقویونلی ها در درگز و نوخندان ساکن هستن. امرا و برزگان این ایل که فداکاری و شجاعت آنان زبان زد عام خاص بود خدمات میهنی آنها در تاریخ ضبط شده است که می توان اشاره داشت به:
رستم خان قراقویونلو که یکی از سرکردگان رشید ارتش نادرشاه کبیر بوده است.در ذیل وثیقه نامه مجلس بزرگ شورای دشت مغان که سلطنت ایران را به نادرشاه کبیر تفویض کردند نام عباس قلی بیگ قراقویونلو دیده می شود.
اما امروزه دیگر تاریخ دانان به استناد به منابع عربی و یونانی این ایل بزرگ را تورک میدانند که نام و نشان این ایل بزرگ “ترکمان” و “تورکمن”ثبت شده است.
در بخش آخر در مورد واژه ی ترکمان مفصل صحبت خواهم کرد.
58)قراگوزلو:
طایفه ای از ایل تورک قراگوزلو همدان است که در زمان قاجار به درگز انتقال یافتن در روستای شیرگان معروف به شیلگان و حصار از توابع بخش لطف آباد ساکن شدند.
59)قرایی:
از ترکان تاتار هستند،که جزء سپاهیان امیرتیمور گورکانی بودند.کلمه قرایی تورکی است و به معنای سپاه می باشد.قرایی ها در تربت حیدریه ساکن هستند. این طایفه بزرگ امرا و خوانین بزرگی داشت که خدمات میهنی آنان در تاریخ ضبط شده است که یکی آنان محمدعلی خان قرایی بود.
از سرداران بزرگ این طایفه می توان به اسحاق خان قرایی اشاره کرد که حاکم تربت حیدریه و باخرز و کاشمر بود او یک حکمران مستبد و معروف بود.
محمدخان قرایی پسر اسحاق خان قرایی پس از فوت پدرش حاکم مشهد شد و او یک حاکم شجاع و نترس بود و در خراسان قدرتی بسیار بالایی داشت.
- متاسفانه این طایفه براثرعمل آسیمیلاسیون زبان ترکی را فراموش کرده اند و فارسی حرف میزنند.
60)قرقلو:
یا قرخلو تیره ای از ایل افشار که شاه اسماعیل اول آن را از آزربایجان به خراسان کوچانید و در اطراف دستگرد در روستای میاب و دربندی و ابیورد مسکن داد.بزرگ تیره ی قرخلو امام قلی بیگ بود که او صاحب پسری بود به نام نادرقلی،نادرقلی از نوجوانی شجاع و قوی بود. نادرقلی یا نادرشاه کبیر شیر خراسان پس از رسیدن به قدرت و حکومت داری ایران وسعت خاک ایران را از رود جیحون تا رود سند و از دجله تا مرز چین گسترش داد.
سرداران طایفه ی قرقلوعبارتند از:
الف)سردار ابراهیم خان قرقلو که ایشان بردار نادرشاه بود و دلاوری های بسیاری برای کشور انجام داد و سر انجام در جنگ با لگزی های داغستان شهید شد.
ب)سردار امام ویردی خان قرقلو از سرداران رشید و معروف ارتش نادرشاه بود که شباهت ظاهری زیادی با نادرشاه داشت.
پ)سردار امیر اصلان خان قرقلو پسر عمه ی نادرشاه است که فوق العاده دلیر و رشید بود و همه در رکاب نادرشاه برای استقلال کشور جان فشانی کرد و از جانب نادرشاه استاندار آذربایجان شد.
ت)صالح خان قرقلو از مسئولان دربار و از افراد قابل اعتماد نادرشاه بود.
61)قلزایی:
ایلی است از سیستانی های ایران،به اعتقاد مولف تاریخ زبان و لهجه های ترکی قلزایی هایی که در افغانستان زندگی میکنند از ترکان خلج اند.قلزایی ها در خواف بنام خلج و در سرخس جزو طوایف سیستانی ها بنام گلزایی یا سرگلزایی معروف اند.
62)قلیچی:
طایفه ی قلیچی یا قلیچ {صاحب شمشیر} از ترکان ایل گرایلی اند این طایفه از کالپوش{یکی از شهرهای سمنان}به جوین و جغتای و صفی آباد مهاجرت کردند.
امرا و بزرگان طایفه ی قلیچی عبارتند از:
الف)علی خان قلیچی رئیس طایفه ی قلیچی و حاکم سبزوار.
ب)الله خان قلیچی از خوانین بزرگ خراسان بود.
63)قورغلو:
طایفه ای از ایل قزلباش ذوالقدر که در زمان شاه عباس کبیر به سرخس آمدند و ابراهیم سلطان قورغلو با حکم شاه عباس کبیر حاکم سرخس شد.
64)کوسه احمدلو:
یکی از طایفه های مهم ایل افشار درگز است.
امرا و بزرگان این طایفه عبارتند از:
الف)سردار کلبعلی خان کوسه احمدلو یکی از سرداران رشید ارتش نادرشاه بود.
ب)سردار فتح علی خان کوسه احمدلو او برادر مادری نادرشاه بود که جان فشانی زیادی برای کشور انجام داد.
پ)سردار لطف علی خان کوسه احمدلو یکی از سرداران رشید ارتش نادرشاه بود.
65)کنگرلو:
طبق عالم آرای عباسی از ایل بزرگ استاجلو اند که در زمان صفویان به خراسان آمدند. یکی از بزرگان این طایفه مصطفی بیگ کنگرلواست که زمانی حاکم طبس و تون {فردوس}بود.
66)کهرلو:
از ترکان سلجوقی درگز می باشند که در سرخس قدیم سکونت داشتن و نادر شاه آنان را به ابیورد انتقال داد. از امرا و بزرگان این ایل که خدمات میهنی آنان در تاریخ ضبط شده است،احمدخان کهرلو است.وی جزو سرکردگان ارتش نادرشاه بود.
67)گندوزلو:
طایفه ای از ایل افشار می باشند که در باغباده و درون درگز،و خوزستان سکونت داشتند.از بزرگان و سرداران این طایفه،قوجه خان گوندوزلو رئیس نگهبانان دربار نادر شاه بود.
68)گرایلی:
یا کرائیت ترکانی بودند که رابطه ی نزدیکی با مغولان داشتن. ترک های اوغوز دو تلفظ حروف{ق}و{غ}آن ها را {ک}تلفظ میکنند یعنی به جای {قرا}میگویند{کرا}به معنی سیاه،در زمانی که مورد بحث ما است ایلات چادرهای خود را به رنگ سیاه و سفید میبافتند که مثلا میگفتن:{آق اولی} یعنی ترک هایی که رنگ چادرشان سفید است.کلمه ی{اولی}به معنی خانه است که بعدها به صورت ایلی درآمده است.کلمه کرائیت ایلی یعنی طایفه ای که صاحب چادرهای سیاه هستند و این کلمه وقتی وارد خراسان شد چون برای مردمان خراسان سخت بود به گرایلی تلفظ شد.
گرایلی ها ایل بسیار پر قدرتی بودند.دولت چین به عنوان یک قدرت مسلم در شرق رود،بود وقتی {بوئر نور}ها به چین حمله میکردند امپراتور چین قوم قدرتمند کرائیت{گرایلی}را به جنگ با آنان میفرستاد.دولت چین به پادشاه کرائیت به خاطر شجاعتشان و توانایی بالایشان در جنگ لقب{اونگ}یا{وانگ} داد.
قبیله ی کرائیت با مغولان همسایه بودند و در اغلب اوقات به کمک هم می آمدند.کرائیت ها از قدرتمندترین قوم آسیای میانه بودند.
فرمانروایان کرائیت را طغرل{طغریل}می گفتند.طغرل در زبان ترکی به معنی {مرغ عنقا}معنی میدهد.این پرنده چنگال های سخت و منقار پولادینی دارد.
این ایل پر افتخار منطقه ی اصلی سکونت آنان قوچان است اما در دیگر شهرهای خراسان ازجمله:شیروان،بجنورد،اسفراین،جوین،جغتای،جاجرم،درگز،سملقان،به علت جمعیت بالای آنان سکونت یافتن.
امرا و بزرگان ایل پر افتخار گرایلی تماما دارای خدمت میهنی هستند که در تاریخ ضبط شده است.این بزرگان عبارتنداز:
الف)علی یارخان گرایلی میر ایل گرایلی بود.
ب)رحیم بیگ گرایلی یکی از سرداران ارتش نادرشاه بود.
پ)الله یار بیگ گرایلی یکی از سرکردگان دلیر ارتش نادر شاه بود.در سال1011هـ.ق با تبعید کرمانج ها از جلگه ورامین به خراسان کرمانج تمام زمین های گرایلی ها را گرفتن و گرایلی ها قسمت عظیم آن ها به مناطق اطراف پراکنده شدند،طبق گفته های رضا تاثیری در کتابش{شهر من بیجین یورد}امروزه سرزمین هایی که در اختیار کرمانج ها است مال گرایلی ها و در اختیار گرایلی ها بود.
69)گوارسلو:
طایفه ای از ترکمن های گوارس،نزدیک اشک آباد است که در زمان قاجار به درگز آمدند و به دستور حاکم درگز الله یار خان در روستای میر از توابع بخش لطف آباد ساکن شدند.
70)گوکلان:
طایفه ای از ترکمن هایی که در راز و جرگلان در شمال غربی بجنورد زندگی میکنند.مرکز اصلی گوکلان در دشت گرگان{گنبدکاووس}است.
71)مادوانلو:
ترکمن هایی که به دستور شاه عباس کبیر از بخارا به درگز انتقال یافتند و در نوخندان اسکان یافتند.
72)مورچلو:
طایفه ای از ترکمن های ایل تکه و از گروه توختامیش و در روستاهای تکه نشین بجنورد ساکن اند.
73)میهنه لو:
طایفه ای از ترکمن های میهنه وطن ابوسعید ابوالخیر عارف بزرگ که در روستاهای خیرآباد و گل خندان از توابع لطف آباد سکونت دارند.
74)نخورلی:
طایفه ای از ترکمن های ایل تکه که در شهر راز و جرگلان در شمال غربی بجنورد زندگی میکنند.
75)هزاره:
ایل هزاره از افغانستان در منطقه ای بنام هزارستان اند. به نقل از پرفسور جوادهیئت مولف کتاب تاریخ زبان و لهجه های ترکی می گویند:{در افغانستان اقوامی مانند هزاره ها و قلزایی ها و چهار آیماق ها زندگی می کنند اگر چه اجداد آنها تورک بوده اند(از ترکهای آلتایی)ولی تورکی را فراموش کرده اند،مثلا قلزایی ها اولاد خلج ها هستن.}ایل هزاره پس از فتح هرات به فرمان نادرشاه به همراه چهارآیماق ها،جمشیدی ها،رواتی،قبچاق به خراسان منتقل شدند.این اقوام پس از انتقال در مشهد، فریمان، تربت جام، باخرز، خواف و سرخس و… ساکن شدند. بعضی از محققان ایل هزاره را با ایل بربر یا خاوری خراسان یکی میدانند.
از امرا و بزرگان ایل هزاره می توان به:
الف)میر خوشای بیگ هزاره یکی از سرداران دلاور سپاه نادرشاه بود.
ب)محمدرضا خان شجاع الملک هزار حاکم باخرز و جام بود.
پ)درویش علی خان هزاره از خوانین بزرگ خراسان بود.
- در این جا به پایان معرفی ایلات تورک خراسان رسیدیم و باید ذکر کنم تمام این اطلاعات از کتاب{ایلات و طایفه های عشایری خراسان} نوشته شده به قلم سید علی میرنیا و از کتاب{شهر من بیجین یورد} نوشته شده به قلم رضا تاثیری بیان شده است.
به عقیده ی بسیاری از مورخین و تاریخ پژوهان،خراسان ولایتی از تورکستان بوده است،در حوزه تمدن تورکستان قرار داشته و در برهه هایی از تاریخ با نامهای {تورکستان غربی}و{تورکستان جنوبی}از آن یاد شده است.(8)
در طول تاریخ،خراسان گذرگاه و سکونتگاه بسیاری از گروه های مختلف تورک بوده است و با آثاری از تمدن و فرهنگ تورک غنی گشته است و حائز اهمیت است،یکی دیگراز اهمیت های خراسان بزرگ{تورکستان غربی}تاسیس و تشکیل برخی حکومت ها و امپراتوری های تورک در این سرزمین بوده است.بسیاری از شهرهای خراسان مرکز و پایتخت دولت و امپراتوری تورک بوده است.
خراسان بزرگ{تورکستان غربی}در طول تاریخ بخشی از امپراتوری های بزرگ تورک نظیر:
هون ها،آغ هون ها،ساکاها{ساخا}،ماساژئت ها،گوک تورک غربی،قاراخانیان،غزنویان،اوغوزها،یابغوها،سلجوقیان،خوارزمشاهیان، ایلخانیان،تیموریان{گورکانیان}،بابوریان{گورکانیان هند}،صفویان،افشاریان،قاجارها،…و دیگر دولت های بزرگ و کوچک و محلی تورک بوده است.
خیلی ساده از با یک مطالعه کردن می توان دید که این همه دولت مقتدر در خراسان تشکیل شده است و تمام آن ها تورک بودن و برای زبان و فرهنگ و تاریخ زحمات زیادی کشیدن.تورک ها در خراسان جزو خوانین بسیار قدرتمند بودن،مانند ججوخان که یک سردار ملی بود ودر حصار لطف آباد درگز دیده جهان گشود و در بزرگی با دلیر و خوش غیرتی ای که داشت در برابر سربازان ظالم شوروی ایستاد و مقابله کرد ولی سرانجام توسط میهمانان تبعیدی در خراسان به شهادت رسید.
یکی دیگر از سرداران ملی کشور که از ترکان خراسان بود و در شهر قوچان دیده به جهان گشود جبارخان است که در مقابل سربازان شوروی سابق ایستادگی کرد تا دشمن به وطن تجاوز نکند ولی این سردار والامقام به شهادت رسید.برای این سردار ملی شعری در وصف رشادت ها و دلیری های این سروده شده است که همراه با نواختن دوتار خوانده می شود.
- تعداد سرداران ملی تورک خراسان که به میهن خدمت کردن بسیار زیاد است ولی نام برخی از آنان را به میان می آوریم:
الف)نادر قلی بیگ پسر امامقلی بیگ از طایفه ی قرقلو که نام کامل ایشان نادرشاه بزرگ است.
ب)چلمه سلطان یکی از سرداران معروف ارتش نادرشاه و رئیس طایفه ی ارلات جغتای بود. پ)عبدالله خان استاجلو که شاه عباس را در حکومت داری کمک میکرد. ت)حیدربیگ اوتانلو از سرداران و خوانین قدرتمند خراسان بود. ث)ساروخان تاتار از سرداران بزرگ خراسان و رئیس ایل تاتار بود. ج)میرعلی مردان خان نصره الملک میر پنج رئیس ایل تیموری حاکم باخرز و خواف و جام . ح)کلبعلی خان کوسه احمدلو پسر باباعلی بیگ از سرداران دلاور ارتش نادرشاه بود. گ)رحیم بیگ گرایلی از سران عالی قدر ارتش نادرشاه بود. ک)ابراهیم خان بغایری یکی از سرداران ارتش نادرشاه بود. ل)حسین خان بیات یکی از سرداران رشید و دلاور ارتش نادرشاه بود. م)محمدعلی خان قرایی یک از سرداران رشید و دلیر خراسان. ی)و….
تعداد سرداران تورک خراسان بسیار بالا است و انشاالله در مقاله های بعد مفصل درباره آنان بحث خواهیم کرد.
- مفاخر ادبی ترکان خراسان
مفاخر ادبی ترکان خراسان آثار زیادی به جا گذاشتن که حال میخواهیم نام آن ها و آثار گرانبهایشان را نام ببریم
1)خواجه احمد یسوی:
در قصبه سایرام{اسپیجاب}از توابع آق صو،ترکستان حدودا در قرن پنجم هجری در عهد قراخانیان به دنیا آمده است.خواجه احمد یسوی روزگار خود را در شهر یَسی در قزاقستان به سرآورد و موجد طریقتی موسوم به یسویه شد که نقطه آغاز و منشا الهام و طریقت های صوفیه ی رایج در میان ترکان آزربایجان و نقاط دیگر ایران مانند:ملامتیه،بکتاشیه،بایرامیه،بابائیه،حیدریه،و شاخه های گوناگون اهل حق به حساب می آید.بعد از فوت این انسان والامقام دیوان حکمت توسط شاگردان و مریدانش پدید آمد که مجموعه ای از اشعار صوفیانه و عارفانه است.(9)قسمتی از آن را می خوانیم:
بسم الله دیب بیان ائیلی حکمت آیتیب
طالبلره درّ-و گوهر ساچدیم مینا
ریاضتنی قاتیق ترتیب قانلار یوتیب
مین دفتری سنی سوزین آچدیم مینا.
2)شیخ عزالدین حسن اوغلو اسفراینی:
{اواخر قرن7 و اوایل قرن 8}ایشان در تاریخ ادبیات خراسان و آزربایجان از موقعیتی استثنایی برخوردار است ولی تا کنون از تاریخ مهاجرت این انسان والامقام در دست نیست ولی ایشان یکی از مهمترین شعرایی اند که شعرهایی به ترکی آزربایجانی سروده اند.(10)قسمتی از غزل ترکی ایشان را می خوانیم:
نئجه سه ن؟ گل ائی اوزو آغیم منیم! سن اریتدین اودلارا یاغیم منیم
آندا ایچه ره م،سندن آرتیق سئومه یم
سنین ایله خوش گئچه ر چاغیم منیم.
3)حاجی بکتاش ولی نیشابوری:
اصالتا اهل نیشابور خراسان ایران است ایشان در قرن 7 هجری {حدود سال 606هجری} در شهر نیشابور به دنیا آمد.نام و لقبش محمد بن ابراهیم بن موسی خراسانی است و ایشان در سال669 هجری فوت شدند.ایشان یکی از پیروان یسویه بودند،تفکر وی بر اساس منطق دانش،عشق،احترام و برابری بود.او به زن ارزش مینهاد و موقعیت اجتماعی زنان را محترم می شمرد و آنها را تشویق به آموختن علم میکرد.حاجی بکتاش بعد از هجوم مغول ها به خراسان به آسیای صغیر رفت.در جوانی به جنبش باطنی گرایان بابائیه درعصر سلاجقه رومدر قرن هفتم هجری پیوست و به تدریج مریدان و علاقه مندان شیعی و علوی را دور خود جمع کرد و طریقتی بنا نهاد که پس از فوتش با نام”بکتاشیه”معروف گشت.بکتاش گری را در یک کلام میتوان جزو سالک و طرائق باطنی و راز گونه به حساب آورد که از بطن اسلام تراویده است و از حروفی گری در رمزگشایی حروف قرآن به شدت تاثیر پذیرفته است.
آثار گرانبهای حاجی بکتاش عبارت اند از:
کتاب مقالات که به زبان تورکی خراسانی نوشته شده است و در مورد چهل مبحث و با درون مایه های شریعت معرفت،حکایت ها،حقیقت ها بیان نموده.کتاب ولایت نامه که به زبان تورکی است که به زبان عرفانی زندگی نامه و آثار حاجی بکتاش ولی،مرشد اصلی علویان ترکیه را بیان کرده است و موضوع اصلی اش عشق الهی،دوستی محمد(ص)و اهل بیت او و حضرت علی(ع)می باشد.
حاجی بکتاش با مولانا ملاقاتی هم داشته است علاوه بر ملاقات با حضرت مولانا،حاجی بکتاش با دو شخصیت تاریخ ساز تورک دیگر در آسیای صغیر “اخی ائورن خویی” و “بابا الیاس خراسانی”نیز ملاقاتی داشته است.(11)
به باور ترکان علوی{قزلباش و بکتاشی}حاجی بکتاش ولی شاه اسماعیل ختایی دو پیر-رهبر ترکی می باشند که در راه تاسیس اتحاد ترکان اوغوز غربی مجاهدت کرد.و حتی حاجی بکتاش ولی با شاه اسماعیل ختایی ملاقاتی هم داشته و حال قسمتی از شعری را که شاه اسماعیل ختایی در وصف حاجی بکتاش ولی سروده را می خوانیم(15):
ایلقیت ایلقیت ا سه ن یئل حاجی بکتاش!
گئجه گوندوز خیالینا یانارام
بیر گئجه رویاما گیر،حاجی بکتاش
گوناه کارام،گوناهیمدا بئزه ره م
اوزوم دار چکدیم،سور،حاجی بکتاش
4)خواجه دهّانی خراسانی:
در اوایل قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم همزمان با سلطنت سلطان علاالدین اول سلجوقی{1220-1237م}زیسته است و با کسب اجازه از شاه سلجوقی از خراسان به آنادولو کوچیده است. خواجه دهانی خراسانی، بانی شعر کلاسیک ترکی در آسیای صغیر، نخستین شاعر ادبیات دیوانی و کلاسیک در ترکیه، آغازگر شعر دینی در ادبیات کلاسیک ترکی آناتولی است.(13)
خواجه دهانی خراسانی، حتی سلجوقنامه در بیش از20000بیت و به زبان فارسی تالیف نموده که به روزگار ما نرسیده.
قسمتی از اشعار زیبای خواجه دهانی خراسانی به نام “عشق”را میخوانید:
گوزون صدفینده نئچه دردانه توکرسن،
شول دیشی گوهر،دوداغی مرجان ایره اومما
گول بوداغی گیبی گولشنده سالینسا نازیله،
قارشینا باشین سالیب سرو روان حیران اولور.
5)جلال الدین محمد بلخی تورک:
{متاسفانه در ایران واژه تورک حذف شده است.}فرزند بهاءالدین الولد سلطان معروف به مولوی در شش ربیع الاول 604هـ.ق در بلخ واقع در خراسان قدیم که در زمان تولد و کودکی مولوی جزو امپراتوری سلاطین خوارزمشاهی تورک بوده است و امروزه بلخ در افغانستان قرار دارد.او در اوایل کودکی اش اول به همراه پدرش به بغداد مهاجرت کرد و بعد به سوی مکه و از آنجا به دمشق رفت و در آخر هم در قونیه در ترکیه نقل مکان کردند و مولانا در همین شهر فوت کرد در دوران جدید در تاریخ امروز دشمنان و بعضی انسان سودجو قصد ایجاد دعوا و بدبینی و ایجاد تفرقه را دارن که با بیان اینکه مولانا فارس بوده است می خواهند هویت واقعی این شاعر را عوض کنند که البته خود مولانا پیش از این با یک شعر جواب این انسان ها ی بد را داده است.
بیگانه مگیرید مرا ز این کویم،
در شهر شما خانه خود می جویم
دشمن نیَم ار چند که دشمن رویم
اصلم تورک است اگر چه هندی گویم(14)
اما در مورد این بیت:
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
ناسیونالیست های فارس این بیت را دلیل بر غیر ترک بودن مولوی می دانند،باید گفت در این بیت مولانا مثل بیشتر ابیاتش با استفاده از صنعت شعری که واژه ی”تُرک” را مترادف زیبایی،درخشندگی،آزادمنشی،بزرگواری،روشن ضمیری و حکمت و دانش می داند خطاب به مرید و مرادش شمس تبریزی این بیت را گوید که مولانا خود را در مقابل دانش و شخصیت شمس تبریزی قطره ای از دریا می بیند و شمس را”ماه تُرک”یعنی حکیم و دانای روشنی بخش می داند.یعنی من فقط به اندازه کلمه “سو” در مقابل دریای خروشان حکمت”ماه تُرک”شمس هستم.(اسماعیل سالاریان-کتاب نگاهی بر ادبیات ترکان خراسان-ج1- ص219)
یکی دیگر از دلایل مهم تورک بودن مولانا،پسرش ولد می باشد.با اینکه در آناطولی همه با لهجه های آناطولی حرف میزدند ولی مولانا در خانه شان به ترکی خراسانی شعر می گفت.(15)
آثار تورکی به جا مانده از مولانا به جای اینکه به تورکی عثمانی باشد به تورکی خراسانی است که قسمتی از آن را مشاهده میکنید:
هم سن قوپوز چالارسن هم من چاخیر ایچرمن
که شناسه”من”در”ایچرمن”متعلق به ترکی خراسانی است.(16)
یکی دیگر از دلایل تورک بودن مولانا در قرن سیزدهم زبان بلخ،موطن مولانا ترکی خراسانی بود.به نقل از پرفسور دوئرفر در قرن سیزدهم میلادی و قبل آنکه این شهر بعدها در قرن شانزدهم به تصرف ترکمن ها در آید زبان مردم بلخ ترکی خراسانی بوده است.بنا به گفته ی وی نوشته هایش،اشعار ترکی مولانا بیشتر خصوصیات گویش خراسانی زبان ترکی را دارد.(20)
معروف ترین آثار فارسی مولانا:
دیوان شمس،مثنوی معنوی،فیه ما فیه، و در اشعار ترکی دیوان کبیر ترکی،تعبیرات بوده است که دیوان کبیر دارای حدود200بیت ترکی {غزل،قطعه،تک بیتی،ملمع} است و حال اشعار ترکی که در پایان دیوان کبیر آمده اند تا کنون در دیوان های چاپ شده در ایران وارد نشده است.
اوسون وارساائی عاقیل
زینهار مالا آلدانماغیل شول نسنه نی کیم سن قویوب
گئده سین اول بوندا قالا
6)خواجه علی ابن خلیل خوارزمی:
عالمی بزرگ و عارفی والامقام بود که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری می زیسته است. خواجه علی خوارزمی یکی از نخستین شاعران تُرکی سرا است که اثر کامل به زبان تُرکی از او در دست است.این شاعر و عالم بزرگ خراسان از یکی از قبایل اوغوز است.نسخه هایی فراوان از یوسف و زلیخا ی خواجه علی خوارزمی در کتابخانه ها و موزه های سراسر دنیا موجود است که از معروف ترین آن ها می توان نسخه های نگهداری شده در برلین،درسدن، قازان، باکو، استانبول اشاره کرد.(18)حال قسمتی از نسخه ی برلین را میخوانیم:
الحمد شکر سپاس اول احده ملک بی زوال اول صمده ملکت ایچرابی شریک احده آن باقی ذوالجلال بلدُک ایمدی
7)کریم میرعلی سبزواری:
از بزرگان ادبی تورک خراسان است.کریم میرعلی سبزواری متخلص به مظلوم از شعرای قرن دوازدهم هجری خراسان است. چند نسخه خطی از قصه ی”یوسف و زلیخا”به زبان ترکی خراسانی،وجود دارد.
این کتاب دومین مثنوی ترکی بلند آمیخته با غزلیات پرشور و حال در موضوع داستانهای عاشقانه و شورانگیز”یوسف و زلیخا” است. این مثنوی یکی از نمونه های زیبای شعر بزمی تُرک است و سایه ی آثار شاعرانی مانند نوایی و فضولی به حساب می آید.(19)حال قسمتی از آن را میخوانیم:
گل آیتور قصه ی یوسف و زلیخا
طوطی لر تک اولکین،اول شکرخا
اگر چه نظمینی ایتمیشدی جامی
لاکن و ارایدی تاجیکی تمامی
8)شیخ بابا الیاس خراسانی:
{دوغوم:؟-اولوم:1240}از تورک های سلجوقی خراسان بود.احتمالا در سده7ق در زمان خوارزمشاهیان از خراسان به آناتولی مهاجرت کرده است.وی موسس طریقت وفاییه بود که بعد از فوت ایشان،مریدان و پیروانشان اسم این طریقت را به بابائیه تغییر دادن،مریدان بابائیه کلاه سرخ بر سر می گذاشتند{چنانکه بعدها قزلباشان} رداهای سیاه می پوشیدند و چارق به پا میکردن.
رساله ی منظوم بابا الیاس خراسانی یکی از آثار این شخص والامقام است که مجموعه 141 بیت منظوم بنام رساله بابا الیاس است که شیخ ها در خلوت خود می خواندند.(20)حال قسمتی از رساله را میخوانیم:
گل ائی طوطی یئنه سویله معانی مشاییخ خلوتینده ن ائت بیانی
نئجه گره ک دورور درویشه خلوت
نه ایله بولونور اول عالی دولت
9)امیر نظام الدین علیشیر نوایی:
{تولد:844هـ.ق-وفات:906هـ}در هرات،شاعر دانشمند و وزیر سلطان حسین بایقرای گورکانی بود.نام پدرش غیاث الدین کیچکینه بهادر از نزدیکان ابوالقاسم بهادر حاکم خراسان و از چهره های ماندگار ایل جغتائی بود ومادرش دخترشیخ ابوسعید از امیران کابل بوده است.یکی از آثار بزرگ دانشمند علیشیرنوایی رساله”محاکمه اللغتین”است.
دیوان تورکی خطی نوایی شامل 198غزل،2مخمس،یک ترجیع بند،61بایاتی است.(21) دیوان لغت فارسی شامل6000بیت غزل است.از دیگر آثار علیشیرنوایی خزائن المعانی،خمسه نوایی،حیرة الابرار،فرهاد و شیرین{مثنوی}لیلی و مجنون{مثنوی}سیعه ی سیاره{مثنوی}
سد اسکندر{مثنوی}لسان الطیر،محاکمة الغتین است. حالا قسمتی از دیوان تورکی نوایی را میخوانیم:
بیلمیرم ای نازنین وطلین میسر دیر منه
بخت گمره دَن قاچان بوقصه باور دور منه
مسجد – میخانه دَن آنجاق منه سن سن مراد
اولوب اولماز عالمین یوخسا برابر دور منه
- خدمات امیرعلی شیر نوایی:
نوایی در نیمه دوم قرن15رنسانس شرق را در خراسان و ترکستان رهبری کرد،او خراسان را که {کشور عدیم المثل} می خواند و پایتخت زیبای آن را شهر هرات را که زادگاهش بود را راه جنت فردوس می دانست.او در عمران این سرزمین کهن خراسان بزرگ از تمام امکانات مادی و صلاحیت دولتی خود استفاده کرد.و با استفاده از دارایی های شخصی خود بیش از370بقعه خیر از قبیل مدرسه،خانقاه،مسجد،کتابخانه،جاده کانال،کاریز،چشمه،پل،حوض و شفاخانه احداث کرد.علیشیرنوایی شخص نیکوکار بود.خدمات ارزنده ای در مشهد مقدس و آستان مقدس رضوی انجام داد که عبارتنداز:بنای ایوان جنوبی صحن عتیق و مدخل اصلی حرم مطهر علی بن موسی الرضا(ع)،آب نهر خیابان مشهد،که از چشمه گیلاس تا صحن عتیق کشیده شده،مقبره فریدالدین عطار در نیشابور،بقعه قاسم الانوار در قریه لنگر،بند طرق،رباط سنگ بست و رباط دیزل آباد به همت علیشیرنوایی ساخته شده است.(22)
تا این جا به سرداران و بزرگان ادبی تورک در خراسان پرداختیم.
در خراسان{ایران} تعداد تورک ها به000/700/2نفر می رسد ولی منابع دولتی تعداد آن ها را کمتر اعلام کرده است، تورک های خراسان در سرزمین خراسان به صور پراکنده زندگی میکنند و شهرهای از قبیل: مشهد، بجنورد، شیروان، نیشابور، سبزوار، قوچان، اسفراین، فاروج، بیرجند، جاجرم، جوین، تربت جام، جغتای، تربت حیدریه، کاشمر، سرخس، بخشی از استان سمنان و استان کرمان و استان گلستان دارای جمعیتی از ترکان خراسان هستند. و در کشور افغانستان تمام تورک هایش از ترکان خراسان میباشند در شهر های:غزنی، هرات، کابل،و…زندگی میکنند و جمعیت بالایی از مردم افغانستان را ترکان تشکیل میدهند.بزرگ ترین ایل تورک در افغانستان ایل افشار و ایل اوزبک هستند.
امروزه اگر در خراسان{ایران}گشتی بزنیم به مناطقی برخورد میکنیم که دارای اسامی تورکی هستند مانند شهرهای بجنورد-بیجین یورد،جغتای،قوچان،قوشخانه،و….حتی به رودهایی زیادی بر میخوریم که دارای اسامی تورکی اند مانند:رود اترک،قره سو،و….که نشان از قدمت بالای سرزمین خراسان و شکل اصلی قومیت در این سرزمین دارد.
درباره ی همه این ها مدرک های زیادی وجود دارد که با مطالعه کردن دقیق و صحیح و کتاب های معتبر شاهد این خواهیم بود که ترکان خراسان دارای تاریخ و فرهنگی غنی و با ارزش هستند.و باید این نکته را هم اضافه کرد که تمام تورک های ایران در سرزمین پهناور و زیبای آزربایجان خلاصه نمی شود.
در صحبت های بنده با موسس کانون اُجاق که کانون ترکان قشقایی است داشتم مرحوم استاد گرانقدر سیاوش مرادی با همکاری ایشان فهمیدیم که تیره ای از ایل قشقایی از ترکان گرایلی و تورکمن های خراسان هستند.این طایفه بنام قورد اینالو است.
طایفه ی “قلیچی” یا قلیچ چی {صاحب شمشیر} از ترکان قوم گرایلی{کرائیت} است،که در خراسان زندگی میکنند.{در قسمت معرفی ایلات تورک خراسان در مورد این طایفه کاملا صحبت کردیم.}
این طایفه از کالپوش بین گرگان و فندرسک آمده.در زمان نادرشاه کبیر عده ی زیادی از ترکان قلیچی و دیگر طوایف خراسان{ایل افشار}را به سرپرستی محمد علی بیگ ابیوردی برادر زن خود مشهور به قاباخ قلی خان قورد به جنوب کشور و سرزمینهای قشقایی و بختیاری کوچ داد.
از قلیچی های خراسان در جنوب میتوان از قلیچی های قوردهای لرکی، قوردهای شمشیری در طایفه های ششبلوکی و عمله ایل قشقایی، و همچنین قلیچی های شهر های داراب و مرودشت از همان ایل قلیچی خراسان هستند که همراه قاباخ قلی خان قورد به جنوب کشور آمدن.همچنین طایفه ای در چهارمحال بختیاری بنام “قلچه ای” وجود دارد احتمالا این طایفه از همان ایل قلیچی خراسان باشد که با دیگر طوایف خراسان به جنوب کشور آمدن.
بعد از کوچ ترکان خراسان {افشارها} به جنوب کشور نادرشاه قاباخ قلی خان قورد که از نزدیکان خود وسپه سالار قشون نظامی آن بود به بیگلربیگی {استاندار،والی} جنوب منصوب کرد و اختیارات ایلات جنوب کشور را به آن عطا کرد.(گردآور کننده:زنده یاد سیاوش مرادی لرکی)
در خراسان کبیر حکومت های بزرگی شکل گرفتن که در صفحات قبلی تمام آن ها را نام بردیم،ولی یکی از آن حکومت های بزرگ و مقتدر حکومت سلجوقیان است که در این حکومت سرداران بزرگی حکومت را بر عهده داشتن یکی از آن ها آلپ ارسلان کبیر بود.این سردار کبیر در روز27ماه آوریل سال1064به صورت رسمی سلطنت خود را آغاز کرد.تنظیم نظام بورکراتیک کشور اعمار و آبادانی در سراسر امپراتوری،تکریم دانشمندان و اندیشمندان،تامین امنیت،تشویق هنرمندان و توجه جدی به امر توسعه عدالت و رفاه و آسایش فقط بخشی از خدمات ارزنده ی آلپ ارسلان است.
افزایش جمعیت تورک ها بسیار جدی بود و نیاز به گشوده شدن مرزهای جدید را مطرح کرده بود.در آن ایام نیز شرق آناتولی از وضعیتی بی ثبات برخوردار بود.همین امر سبب شد تا آلپ ارسلان سلجوقی تورک ها را تشویق به مهاجرت به سرزمین آناتولی کند.پس از جنگ ملازگرد بود که جمعیت عظیمی از ترکان خراسان به سرزمین آناتولی مهاجرت کردند.
خراسان اِرنلری در میان مردم ترکیه از قدیم تا به امروز جایگاهی والایی دارند و به نوعی الگو دینی و ایمانی محسوب می گردند.از جمله بزرگترین عالمان تورک خراسانی که در ترکیه حیات داشته اند میتوان از حاجی بکتاش ولی،خواجه دهانی خراسانی،احمد یسوی،فضولی نام برد.
شاید این سوال ذهنتان را درگیر کند که آناتولی کجاست؟آناتولی نام منطقه ای که از شمال به دریای سیاه و از جنوب به دریای مدیترانه و از غرب به دریای اژه محدود است که همان ترکیه امروزی می باشد.
- ساز محلی ترکان خراسان:
ترکان خراسان دارای دو ساز محلی هستند که عبارت اند از: ساز “دوتار”، ساز”قوشمه”. امروزه ساز دوتار در بین دیگر اقوام موجود در خراسان مورد استفاده قرار میگیرد.تمام فنون نواختن دوتار دارای نام های تورکی می باشند.حتی همه روایت هایی که همراه نواختن دوتار خوانده می شوند به زبان تورکی است.کسانی که تازه میخواهند دوتار نوازی را بیاموزند با شعرهای تورکی نواختن دوتار را می آموزند.اسم “تار” تورکی است شانه زدن در تورکی می شود{تاراق}و فعل شانه زدن می شود {تاراماق}،یکی از مشخصات آلت موسیقی تار موازات سیمهای موجود در رویش است.
اگر به باور مردمی مراجعه کنیم می بینیم که آن ها:{ تار را یک واژه ی تورکی-ترکمنی می دانند که اگر در آن دقت کنیم کلمه تار ترکیبی از کلمه توت و تار است.در واقع دوتار از چوب درخت توت درست می شود و درگذشته به آن تاری که از نخ ابریشم ساخته شده وصل می شده. موسیقی که همراه با نواختن دوتار میخوانند از نگاه کلی “موسیقی مقامی” می گویند.(23)
حالا چند اصطلاح را از موسیقی مقامی را برایتان توضیح می دهم: الف)قیترمه:موقع تمام کردن کلام میاید. ب)باش مقامی:مقامی آرام بخش و بسیار درونی و قطعه ای بی کلام است بخشی ها در هر مراسمی که حضور می یاقتند،در ابتدا همه مقام ها،می نواختند. ج)چره گیرماق:یعنی چیره شدن،مقابله کردن،رویارویی و مبارزه کردن بخشی ها با یکدیگر جهت ابراز برتری در مجالس موسیقی و دوتار می باشد. د)یئرلمه:اشعاری که بعنوان متن آهنگ باخشی های خراسان می خوانند.
ترکان خراسان به کسانی که دوتار می نوازن “بَخشی” می گویند.در آزربایجان به “بَخشی” ها “آشیق” میگویند البته در خراسان از جمله ی آشیق هم استفاده میشود.و دوتاری که “آشیق” ها می نوازند را “قوپوز” می گویند.(23)
بخشی ها و آشیق ها باید همراه نواختن دوتار داستان گوی ماهری باشند که هنگامی که داستان را با نواختن دوتار بازگو میکنند دارای مهارت خاصی باشند که شنونده آن داستان را در جلوی چشمانش ترسیم کند.تمام داستان ها و اشعار بخشی ها کاملا رئال و واقعی است و در اشعار آن ها،اصالت،امانت،رفاقت،جسارت،مردانگی،شان و شرف،عشق و محبت،به شکل بدیعی و واقعی ترسیم می گردد.
بزرگان دوتار در خراسان که شاگردان زیادی را آموزش داده اند تماما تورک بوده اند و همه ی آن ها استادان ماهر و صاحب سبکی بوده اند که حتی امروز آوازه آن ها در خراسان می پیچد که یکی از بخشی های بزرگ خراسان بخشی حاج قربان سلیمانی است.حاج قربان سلیمانی در سال1299 در روستای علی آباد قوچان به دنیا آمد. حاج قربان علاوه بر چیره دست بودن درنواختن دوتار تسلط بی بدیلی بر مقام های موسیقی ملی و محلی داشتند.(41)
دیگر بخشی پر آوازه خراسان بخشی محمد حسین یگانه است.بخشی محمد حسین یگانه در سال1297 در داغیان قوچان به دنیا آمد و دوتار نواختن را نزد پدرش عوض بخشی آموخت. از ابتکارات یگانه می توان به ترجمه منظوم متون تورکی برخی از منظومه های همچون:زهره و طاهر و ابراهیم ادهم به زبان فارسی اشاره کرد.
دیگر بخشی پر آوازه ی خراسان بخشی اولیاقلی یگانه است که در سال1295شمسی در روستای خیرآباد درگز به دنیا آمد،او نوازنده ی دوتار ابریشمی بود.
باید این نکته را ذکر کنم طبق مصاحبه ی پرفسور گرهارد دورفر که در کتاب دکتر جواد هیئت با عنوان “سیری در تاریخ زبان و لهجه های تورکی”آورده شده با بخشی محمدحسین یگانه انجام شد او ذکر کرده است:{من در قوچان به دنیا آمدم و در آن زمان ده سال درس عربی خوانده ام،از15سالگی شروع به یادگرفتن نوازندگی نمودم.نام استادان آن زمان من عوض محمد کوینه شهری-کئینه شهر قوچان-،خان محمد قیتاقویِ قیتاقی بودند که هر دو هم زبان ما،تورک بودند.}(منبع:کتاب سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی-دکتر جواد هیئت-ج3-ص460)
از دیگر بخشی های خراسان می توان به:علی بخشی جیرستانی،شیخ حسن بخشی زیارتی،عیسی بخشی،استاد آلماجوقی،حمرا بخشی گلیانی،خانواده ی گل افروز،اشاره کرد.
تمام روایات و اشعاری که در موقع نواختن دوتار خوانده میشود تورکی است از جمله:کوراوغلو،طاهیر و زهره،ابراهیم ادهم،آی جمال و دوست محمد،یوسف و زلیخا،ججوخان و… که این واقعیت ها نشان دهنده ی این است که این ساز یک ساز ترکی است.مهمانان خراسان پس از سالها زندگی در کنار ترکان-ترکمن های خراسان و یادگیری راه و رسم زندگی نواختن دوتار را هم آموختن که امروزه تمام دوتارنوازان آنان و سرآمدهای آنان در نواختن دوتار که نمی توان عنوان بخشی را به آن ها داد از استادان تورک نواختن دوتار را آموختن و متاسفانه در بعضی از جاها هم کم کاری ای انجام داده اند.
اما دیگر ساز محلی ترکان خراسان “قوشمه-قوشما- قوش نی”معمولا کلماتی که با قاف شروع می شوند یا ترکی است یا عربی.قوشما درمعناهای:جفت/دوتایی/زوج/بهم متصل شدن/همراه/موازی/ضمیمه.(24) در زبان تورکی خراسانی وقتی کسانی که به عروس و داماد تبریک می گویند از جمله ی:قوشه قررینگیز=یعنی جفتی پیر شوید یا به پای هم پیر شوید استفاده می کنند.
قوش کلمه ای تورکی است به معنی پرنده یا مرغ.(25)یا قوش{به لغت اَرغو}جفت از هر چیزی و از آن نامیده می شود مقراض،قیچی،{قوش بجاک} یعنی جفتی کارکردن{دوکار}(26) قوش به معنی جفت و زوج باشد بالمجاز دو پیاله را گویند که ساقی پی در پی بدهد.(27)قوشماق به معنی همراه کردن و آمیختن هم باشند و بالمجاز دواندن دو اسب را هم گویند.(28)
با اضافه کردن پسوند به ریشه قوش جفت کلمات جدیدی به معنای زیادی ساخته می شود.مانند:قوشچو یعنی کفترباز و…
حتما با خودتون می گویید چرا در متن آخر رسیدیم به قوش-مرغ و پرنده که با برایتان توضیح کامل را بدهم.
ساز قوش نی-قوشما-قوشمه:اصل این ساز تورکی یک ساز بادی است این ساز از دو نی به طول20سانتیمتر که در کنار هم چسبانیده شده اند تشکیل شده اند و این ساز از استخوان پای مرغابی ساخته میشود و دارای 5 سوراخ است که در زمان قدیم نام این ساز تورکی “قوش نی”بوده است که مرور زمان به قوشما تغییر کرد.این ساز محلی تورکی که صدایی دلنوازی دارد در مراسم هایی از قبیل عروسی ها و مراسم کشتی چوخه نواخته می شود.
- آداب و رسوم ترکان خراسان
آداب و رسوم ترکان خراسان را بررسی میکنیم تا اطلاعات جدیدی رو به دست بیاوریم و لذت ببریم.
کشتی چوخه: ورزشی بسیار پر طرفدار در خراسان که شبیه کشتی آزاد است ولی با لباس خاص و با فن های کمی متفاوت اجرا می شود.با بررسی فن های چوخه،باز هم متوجه می شویم که کشتی چوخه مربوط به قوم تورک و ترکمن می باشد. فنون کشتی با چوخه عبارت اند از:یانباش{نوعی لنگ}،لنگ کمر،لنگ سرکش،لنگ دو دست و یک دست،لنگ پیشرو،لنگ آرنج،لنگ مغربی،قُل پیچ،پلنگ شکن،گاوتاب،چنار انداز،و…
کشتی چوخه در روزهای عید فطر،عیدنوروز{در روز14فروردین در گود زینل خان اسفراین برگزار میشود.یا در روز12فروردین در شیروان برگزار میشود.}در هنگام برگزاری کشتی چوخه با نوای تبل و قوشما فضای میدان نبرد را پر می کند و باید این را هم گفت که ریتم قوشما در این جور مکان ها همان ریتم داستان کوراوغلو میباشد که در دوتار نوازی آن را هم مینوازن که بستگی به نحوه ی اجرای کشتی چوخه دارد که اگر تند و سریع باشد ریتم قوشما هم همان طور خواهد بود.
لباس کشتی گیران عبارت اند از:چوخه،کمربند،تنبان،بند تنبان،عرق گیر. چوخه نیم تنه ای است بدون آستر و یقه است.کمربند هم از جنس ابریشم است که بر روی چوخه بسته می شود.تنبان هم به شلوار کشتی گیران گفته می شود که از جنس کرباس و مشکی است و تا بالای زانو می آید.بند تنبان نواری است محکم.عرق گیر هم از زیر چوخه پوشیده می شود.(29)
در زبان تورکی کلمه ای به شکل چوخاOXAÇ،UXAÇ،چوفاUFAÇ، چوکناUKNAÇ،چوخویاUXUYAÇ{به فارسی چوخه،چوقا،چقه،چوگه}و به معنی زیرانداز یا پارچه پشمی زبر،بالاپوش نمدین چوپان ها دوخته شده از پوست گوسفند و بدون دگمه اکثر این پارچه مقاوم به رنگ تیره و سیاه پالتویی از پشم یا کرک که ریش سفیدها و کشاورزان تورک روی دوش خود می انداختن.(30)از آداب و رسوم مردم تورک خراسان که نام بردیم کشتی چوخا بود که در بین تورکمن ها به نام های دیگر مثل”آلیش”برگزار می شود.و این نوع کشتی {کشتی چوخا}در کشور افغانستان در بین ترکان افشار و اوزبک های این کشور انجام می شود و حتی این کشتی{کشتی چوخا}در کشورهای قزاقستان و ازبکستان هم برگزاز می شود.باید این نکته را ذکر کنم که در زمان پهلوی میهمانان خراسان سعی بر این داشتن که این کشتی را به نام قوم خود ثبت کنند ولی پهلوان منوچهر لطیف پهلوان تورک شیروانی از این کار جلوگیری کردن و اسم کشتی را کشتی چوخا نام گذاری کردند.
همین کار باعث عصبانیت و پرخاشگری میهمانان خراسان شد که امروزه شاهد آن هستیم که نویسندگان میهمان در خراسان وقتی نام تمام پهلوان کشتی چوخا را در جایی ذکر میکنند از به کار بردن نام پهلوان تورک با غیرت پهلوان منوچهر لطیف خودداری میکنند.
از دیگر آداب و رسوم ترکان خراسان می توان به مراسم چومچه گلین{باران خواهی}اشاره کرد.این رسم زیبا در سالهای که خشکسالی به وجود میاید ترکان خراسان با پارچه هایی مترسکی می سازند و به چوب بلندی نصب میکنند و آن را در آبادی خود می گردانند و اطراف آن هم عده ای از کودکان و مردان سالخورده راه می افتند و این اشعار را میخوانند:
کوسه گلین،نه ایسته ییر/الله دن یاغیش ایسته ییر الیم خمیر ده قالیب/بیرج قاشوق سو ایستیم چاخ داشی؛چاخماق داشی/یاندی اوره گیم باشی آلله بیر یاغیش گوندر/گویر تسین داغی داشی
سپس به درب منزل هر کی می رفتن صاحب خانه ظرفی پر آب می کرد و به سر عروسک می ریخت و از خدا طلب بارش باران می کرد.این مراسم هنوز در بیشتر روستاهای تورک نشین اجرا می شود.
یکی دیگر از آداب و رسوم ترکان خراسان عزاداری در محرم است،که در شهرهای مختلف در بین ترکان خراسان این آداب و رسوم مشابه است از قبیل:
تعطیلی رسمی در روز عاشورا و تاسوعا،خواندن زیارت عاشورا،اجرای مراسم سینه زنی باشکوه در شب های تاسوعا و عاشورا با خواندن مداحی هایی به زبان تورکی که با لهجه خراسانی میباشد،قدمت این مداحی ها به 70سال هم می رسد شاید هم بالاتر.
سپس در آبادیها در صبح عاشورا مراسم اَلم گردانی اجرا می شود وبعد از مراسم اَلم گردانی دسته های عزاداری از مساجد بیرون می آید و به عزاداری برای سالار و سرور شهیدان اسلام امام حسین(ع) و حضرت اباالفضل عباس می پردازند. در روستای کهن و بزرگ دِوین {Devin} بعد از اتمام مراسم تعزیه خوانی که در زمان غروب آفتاب تمام می شود جمعی از مردم از طرف مسجد جامع دِوین{Devin}به سمت مسجد باب الحوائج محمدآباد دِوین همگی با روشن کردن شمع می آیند و با برگزاری مراسم سینه زنی و خواندن مداحی های قدیمی تورکی خراسانی شب شام غریبان را به عزاداری برای امام حسین(ع) و یاران با وفایشان می پردازند.
یکی از آداب و رسوم ترکان خراسان تعزیه خوانی است،تعزیه خوانی یا به لفظ محلی شبیه خوانی است.در روستای دِوین{Devin} تعزیه خوانی از قدمت بالایی برخوردار است و هر ساله حتی مردم از شهر های مختلف و شهر ها و روستاهای اطراف به این روستا می آیند تا شاهد مراسم تعزیه خوانی باشند. دراین روستاهای تورک نشین تعزیه خوانی با زبان تورکی اجرا میشود که تعزیه خوانی را به بالاترین سطح خود میرساند.
مراسم عروسی در بین ترکان خراسان شامل مراحل زیر می باشد:
الف)ائلچی لیق{مراسم خواستگاری}
ب)نشان ائتماق
پ)مَبارک اولسون
ت)گلین سلام کؤره کَن سلام
ج)یاشماق توتماق
ح)یووار{همکاری و مساعدت}
چ)عیدلیق/بایراملیق
خ)قربان عید لیقی{عیدقربان تازه عروس ها}
ق)حناتوتماق
ف)اینداک،اینکداکچی{کارت دعوت}
ع)توی{عروسی}
غ)گلئن چیخارتماق
ص)آلما آتماق
ض)ائزی گئرمیش
ط)ایاق آچماق
ز)گلئن آناسینه سلام وئرماق
در مراسم بردن عروس از خانه ی پدرش به خانه ی خودش این ترانه را می خوانند:
آت کتورین آتلانسین آتی کهر،یاریار-گلین گلسین تئزمینسین،آدی گهر،یاریار-رخصت بئرین قیزچیخسین،اولدی سحر،یاریار…(31)
و دیگر مراسم هایی از آداب و رسوم ترکان خراسان که شامل موارد زیر است:
الف)چئلله لیق
ب)آخر چرشنبه لیق
- لباس محلی زنان تورک خراسان به این شکل می باشد:
1)یالیق Yailiq=از پارچه نازک ساده یا گلدار،نخی و ابریشمی که دولتِ آن زیر گلو با سنجاق قفلی بسته می شود.
2)دستمال ابریشمی سیاه ساده روی یالیق به سرمی بندند.
3)پیشانی بند که حاشیه پایین آن سکه دوزی شده{در جشن ها و عروسی ها به پیشانی می بندند}.
4)پیراهن=از پارچه نخی یا ابریشمی ساده یا گلدار یقه باز و طرفین یقه یراق دوزی و سکه دوزی شده تا روی ران و دامنه پیراهن با دو ردیف یراق دوزی شده به تن میکنند
5)شلوار یا شلیتهShlitcچین دار=از پارچه چیت گلدار تا زانو،و حاشیه دامن در دو ردیف یراق دوزی شده.
6)شلوار یا نظامی=از پارچه ساده مشگی از زیر شلیته به تن می کنند.
7)جلیقه=روی پیراهن به جای بلوز از پارچه ساده نازک
8)کلیجه یاKolage=یُل از پارچه مخمل ساده یا گلدار که دور یقه و دامنه آن و سر آستین در دو ردیف یراق دوزی می شود.(32)
- لباس محلی زنان و مردان تورک خراسان به این شکل می باشد:
1)دون(قافتان)=پوششی بلند تا زانو و گاهی بلندتر که روی پیراهن می پوشند.و بیشتر برای مراسم ها استفاده می شود.
2)کوینک{کوینه ی}=پیراهنی با یقه تزئین شده بسیار ساده که مردان هم استفاده می کنند.
3)بئل ماق=کمربندی پهن که با پارچه دوخته شده،گاهی روی پیراهن و گاهی زیر پیراهن میبندند.
4)تاممان=همان شلوار است که با تاممان باغی یا تاممان باغه به جای کش استفاده می کردند.
5)تلپی{تلپک،کولته،پاپاق}=نام های کلاه در بین مناطق مختلف تورک نشین خراسان،به رنگ سیاه که با پوست بره درست می شود.
6)توفتی تلپی{توفتی کولته}:کلاهی بود که با کرک بز،که پس از تمیز و شانه زدن و تبدیل کرک به نخ توسط زنان تورک بافته می شده است.
7)الجی{الجک}=دستکش بافته شده از پشم گوسفند که معمولا برای بچه ها از رنگ قرمز برای سرانگشتان استفاده می کردند که مخصوص فصل سرما بوده است.
8)بوین شال=شال گردنی با پشم گوسفند بعد طی مراحلی و تبدیل آن به نخ توسط زنان تورک بافته می شده است.
9)جوراب=با پشم گوسفند بعد طی مراحل و تبدیل آن به نخ برای فصل سرما بافته می شده است.
10)دولاغ=نواری تقریبا هفت یا هشت سانی که دور تا دور پا تا نزدیک زانو می پیچیدند.
11)چاروغ{چاروق}=پاپوشی تورکی که با چرم تهیه،و بیشتر دهقانان استفاده می کردند.{مقاله ی آیا ترکان خراسان لباس ندارند!!-نوشته شده به قلم عبدالناصر روحانی- روزنامه اترک-18/02/1398}
استفاده از رنگ سرخ یا به تورکی {آل قیزیل} به عنوان نماد شجاعت،رنگ شانس و تولد دوباره در مراسم عروسی یکی از باورهای اسطوره ای در میان تورک ها بوده است.
بر اساس داستان های باقیمانده از دده قوروقود این لباس قرمز در میان اوغوزها رواج بیشتری داشته است،همچون لباس های قرمز امروزی در بین تورکمن ها،آزربایجانی ها،قره چایی ها،داغستانی ها،و تورک های خراسان{ افشار،بیات،گرایلی و…}.سمبل یا نشان عروس ها نیز”یاشماق”یا”آل یاشماق” قیرمیز یاشماق می باشد که هنوز هم در میان تورکهای خراسان و تورکمن ها رواج دارد.
با مشاهد عکس های قدیمی از میهمانان خراسان میفهمیم که لباس های امروزه آنان هیچ شباهتی به لباس های اجدا آن ها ندارد و اگر به حرف های فعالان فرهنگی و مدنی آن ها گوش دهیم میفهمیم که کردهای خراسان با وجود حفظ شاخه ها و مولفه های کوردی خود پوشش خود را از دست داده اند و میدونیم که بخاطر شرایط آب و هوایی و از طرفی همجوار شده با اقوام تورک این پوشش با گذشت زمان هم برای مردان و هم برای زنان تغییر کرده است.
امروزه شاهد این هستیم که بیشتر فعالان میهمان در خراسان لباس کردهای غرب کشور را می پوشند و می گویند که این لباس است ما است و در برخی از واژه های خود اصلاحاتی رو ایجاد کردن که این اصلاحات بر گرفته از زبان کردهای غرب کشور است و این در صورتی است که میهمانان خراسان صحبت کردن یک کُرد سنندجی را نمیفهمند.اگر امروزه سری به صفحه های فعالان فرهنگی میهمان خراسان بزنید میفهمید که در تکاپو برای عوض کردن لباس جعلی-محلی خود هستند.
تمام پژوهشگران بر این باورند که کردهای خراسان فرهنگ خود را و تا حدی تاریخ خود را از تورک ها ی افشار اقتباس کرده اند،و در گذر زمان از گرایلی ها و اوزبک ها.دلایل محکمی وجود دارد که نوع پوشش امروزی کرمانج های خراسان در هیچ یک از مکان هایی که کردها-کرمانج ها زندگی میکنند هیچ پوشش قرمز رنگی موجود نیست و یا به طور متداول استفاده نمی شود جز بین کرمانج ها در خراسان و دلیل آن هم ارتباط نزدیک و وصلت هایی میان تورک های افشار و کرمانج ها می باشد.
اگر سری به لباس های کرمانج های ترکیه بزنیم سوالی پیش می آید که چرا نوع لباس و فرهنگ و حتی زبانشان متمایل به ترکی است.این اقتباس فرهنگی است که از ترک ها گرفته شده است و به وضوع در میان کرمانج های خراسان دیده می شود.(33)
رقص ترکان خراسان یکی از هنرهای زیبایی است که هر بیننده ای را جذب خود میکند و برای هر حرکت توضیحات خاص خود را دارد.
- رقص ترکان خراسان عبارت است از:
1)آغاچ اوینماق{رقص چوب}
2)سَلمِه
3)بیر قرسه تا اون ایککی قرسه ادامه دارد. هر {قرسه} مساوی با یک بار {دست}زدن است.
واژه {قرس}ترکی است و همان طور که در نوشته های استاد مزرجی آمده است.
با رجوع کردن به فرهنگ لغت دهخدا درباره ی واژه {قرس} به معنی دست زدن است. {“قَرس”حکایت آواز زدن دوکفِ دست به هم.چَپه زدن.}(39)
نحوه ی اجرای این حرکات موزون بدینگونه است که بازیکنان رو در روی یکدیگر قرار می گیرند و دست های خود را به هم میزنن. ریتم این رقص به آهستگی آغاز و به مرور شدت می یابد.یکی از ویژگی های بارز در رقص تورک ها چرخشی رقصیدن است که در بین تمام مناطق و ایلات تورک مشترک است.
- یکی از حرکات در رقص ترکان خراسان چیرتمه وورماق
irtmak vurmaqÇاز ریشه چارپ/چیریپ به ترتیب از مصادر چاریپماق و چیریپماق…هر دو به معنای ضربه زدن،کوفتن و در هم مخلوط کردن بوده.(34)
چیرتمک یا بشکن زدن در تورکی خراسانی نوعی حرکت به هم پیوستن و در هم گرفتن دست ها و بشکن زدن دلنوازی است که در تمام رقص های خراسان بزرگ،به جز رقص چوب رواج دارد.در رقص های “قرس چالماق”{دست زدن}،دونر{چپه راسته} و دیگر رقص های ترکان خراسان،این حرکت پای ثابت آنها است.گفتنی است که در رقص های ترکان اوزبک هیچ رقصی وجود ندارد که در آن چیرتمک،قرس چالماق یا بشکن زدن وجود نداشته باشد.این نوع بشکن-بشکن در آزربایجان به نام چیلتیک رایج است.
چیریپماق به معنی بشکن زدن و صدا برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ایهام به سر انگشت سبابه و یا از میان دو سبابه است. معمولا هر صدایی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیره بیرون آید را چیریپماق گویند.(35)
یکی از ویژگی های بارز رقص تورک ها چرخشی رقصیدن است که در بین تمام مناطق و ایلات تورک مشترک است.از ویژگی های دیگر رقص ترکان خراسان قرس وورماق{دست ها را بهم زدن}وچیریتمه ک وورماق{بشکن بشکن}هست.(36)چیریتماق به معنی زدن و نواختن است(37) باید باز به یک مسئله هم اشاره کنیم این که در بین لباس های محلی پوششی است به نام یاشماق که زنان تورک هنگام بستن شال یا یالیق قسمتی از آن را بر روی صورت خود{فقط قسمت های دهان و بینی را پوشش می دهد.}می بندند که جز آداب و رسوم قوم تورک است.
- بازی های محلی و سنتی در خراسان بسیار زیاد است که این بازی ها عبارت است از:
1)بازی گولاغ چکمه: بچه ها گرداگرد منادی جمع می شوند.منادی با ندا دادن که من میخواهم این توپ را {گولاغ چکمه} کنم همه آماده می شوند.منادی توپ را وسط جمعیت رها می کند،هر کس توپ را بردارد بقیه آنقدر گوش او را می کشند تا او توپ را رها کند و بعد او هر کس که توپ را بردارد به سرنوشت نفر اول دچار می شود.گزینه ی دیگر این است که کسی توپ را بگیرد و به سمت منادی برود دست او را بگیرد از گوش کشیدن خلاص میشود و صاحب توپ می شود.
2)آغاج آغاجه مین ماغ{بازی چوب سواری}،
3)قارگولوله سی اویونه ماق،
4)یومورتا اوینماق.
5)آشیق اویناماق{بوجول بازی}: یکی از وسایل این بازی استخوان مفصل زانوی گوسفند و بز است اگر متعلق به قوچ باشد نام اختصاصی گنی و اگر متعلق به بزکوهی{داغ ئوواری}باشد اوو می گویند.
6)یولداش منی قورد قوپاردی/آپاردی{بازی گرگ و میش}
7)قول کمان آتماق {بازی تیرکمان}
8)خرخره اونماغ
9)یالان،پالان{بازی چیستان}،
10)بازی چیلینگ آغاچ،
11)دستمال قاپدی،
12)یولداش سَنی کیم قاپاردی؟
13)شیطان مره
14)بئش داش،
15)آتلانماق{پرش}،
16)سوپان آتماق،
17)جناغ توتماغ،
18)لنگ اوینماق: لنگ تکه ای از پوست پشم دار گوسفند که به طرف دیگر آن صفحه سر بی دکمه مانند دوخته شده و برای بازی بچه ها مورد استفاده قرار میگیرد. زدن لنگ یا بقل پا و بالا و پایین رفتن لنگ مثل توپ را لنگ بازی گویند.(38)
- صنایع دستی ترکان خراسان
1)پالاس: فرش های دست بافتی که زنان تورک در خراسان بزرگ می بافند که به آن ها پالاس می گویند و یکی از مهم ترین این پالاس های خراسانی پالاس هایی است که قوم قدرتمند قرایی در تربت حیدریه می بافتند که متاسفانه در اثر قرار گرفتن در مسیر آسیمیلاسیون{ذوب فرهنگی} از هویت خود دور شده اند. باید باز هم ذکر کنم که در این پالاس ها از نمادهای مهم تورکی هم استفاده میکنند که در زبان ساده تر به آن ها{تامغا}یا{دامغا}هم میگویند.
2)قالیچه: اصیل ترین قالیچه ها و چشم نوازترین قالیچه ها را تورکمن ها در خراسان درست میکنند، ولی قالیچه هایی هم هستند که به دست ترکان خراسان هم درست می شود ولی اصل قالیچه های زیبایی که به دست تورکمن ها درست می شود شهرت جهانی دارد.
3)شال: شال هایی هستند که در صفحه های قبل در لباس سنتی مردمان تورک خراسان استفاده می شد تماما ساخته دست خود آن ها است.شال هایی که با طرح های زیبای تورکی خاتون ها بر سر میکنند و شال هایی که در لباس سُنتی مردان استفاده می شود و بر کمر خود میبندند. شال های زیبایی در بین خاتون های تورکمن هنوز مورد استفاده قرار میگیرد که بسیار زیبا است.
4)پوستین: یکی از صنایع دستی های مهم در خراسان پوستین است که از پشم گوسفند ساخته میشده است.به دلیل سرمای شدید در شمال خراسان مردمان این منطقه مجبور به پوشیدن این لباس فوق العاده زیبا می شدند که به مرور زمان این لباس جزء لباس های سُنتی ترکان خراسان قرار داده شد.از مکان های اصلی پوستین دوزی در شمال خراسان می توان به روستای دوین{Devin}و به نام کربلایی علی احمدنیا و اوستا تقی کاظم پور اشاره کرد.
5)چاروق دوزی: همچنین از اسمش پیداست نامی تورکی است و در لباس محلی ترکان خراسان استفاده می شود و این صنعت در خراسان از قدمت دیرینه ای برخوردر است.از بیجین یورد{بجنورد}گرفته تا مشهد چاروق دوزی جریان داشته است.چاروق کفش های زیبایی است که در همراه لباس مردان و زنان تورک خراسان پوشیده می شود.
6)جوراب های پشمی: جوراب هایی که تا زیر زانو طول دارد و بر روی آن تامغا هایی زیبایی نقش بسته است و رنگ این جوراب های زیبا قرمز رنگ است که بسیار زیباست.دلیل استفاده از جوراب پشمی سرمای شدید منطقه ی شمال خراسان است که استفاده ی این جوراب پشمی به همراه چاروق های زیبا نمایی بسیار زیبا به لباس محلی ترکان خراسان داده است.
*جدای از توضیحات صنایع دستی ترکان خراسان باید یک عنوان را به طور کامل توضیح دهم.
- تامغا چیست؟
تامغا- تمغا واژه ای تورکی است به معنای داغ،مُهر و نشان است.این واژه را به صورت های طمغا،طمغه،تامقا،تمغه،تمقا،دامغا و دامغه نیز ضبط کرده اند.هر یک از طوایف تورک تامغا{دامغا}یا نشان مخصوص داشتند که بر گرفته از اعتقادات،افسانه ها سرگذشت ها و باورهای کهن و اجدادی این قوم بوده است که با تشکیل دولت ها و امپراتوری ها،فرمان ها و سکه هایشان را بدان نشانه گذاری می کردند و به این طریق دارایی ها و موجودیت قبیله ای خود را از یکدیگر متمایز می ساختند.
این تامغاها علاوه بر این بر روی قالی و گلیم ها نیز نقش می بستند و بر روی دیوار خانه ها رسم می شدند و به خاطر حفاظت از چشم بد و خوش یُمنی،بر روی پاره ای از لباس ها دوخته می شدند حتی بر روی سنگ قبرها و اماکن مقدس و بناها و صخره ها حک می گردیدند و بر روی حیوانات و دام ها نیز علامت گذاری می شدند.{حتی در زمان های نه چندان بر روی لباس محلی ترکان خراسان چه مردان و چه زن ها از تامغا استفاده می شده است.در لباس محلی مردان در قسمت یقه ی پیراهن و جوراب های پشمی و حتی در شال کمر هم استفاده میشد ولی بعد انجام عملیات آسیمیلاسیون در زمان رژیم ظلم و تحریف پهلوی این لباس ها به کرمانج های مهمان در خراسان واگذار شد که امروزه کرمانج های مهمان طرح هایی از خود در آوردند و جای تامغا های لباس های تورکی گذاشته اند.}
علاوه بر تامغاهای خاص طوایف،باورها و اعتقاداتی مشترک بین تمام طوایف تورک ها وجود داشته که برگرفته از بینش و نگرش و باور آنها از خلقت،حیات،مرگ،زندگی دوباره،قدرت ها و المان های دخیل در زندگیآنها بوده است که نقوش پرچم،گلیم،چادر،دست بافته،سکه،معماری ساختمان، نام برده شده است.
{شاید الان در ذهن شما سوالاتی به وجود آمده باشد و یکی از آن ها این باشد که:این عنوان ها با نام تامغا،فقط مال آزربایجانی ها باشد.باید گفت این مورد مربوط به تمام تورک ها است ولی درمورد تامغا در قسمت بعد به طور کلی صحبت میکنیم تا این موضوع براتون روشن شود.}
در تمام صنایع دستی علائم تامغاها استفاده شده است که در شکل های پالاس ها و سفره های ترکی در خراسان و لباس های محلی تورکی در خراسان بزرگ دیده می شود.صنایع دستی در خراسان بزرگ توسط زنان درست می شود. تامغاها حتی در خراسان بزرگ که با ذوب فرهنگی مواجه است وجود دارد و فقط کافی است نگاهی به پالاس های مادربزرگ خود بیندازید. انشاالله به زودی مقاله ای کامل نوشته می شود تا اطلاعات ملت خراسان بزرگ در مورد تامغاها زیاد شود.
- غذاهای محلی تورکی خراسان:
در این قسمت اسامی و مواد اولیه غذاهای تورکی خراسانی را توضیح می دهیم.
1)آیران ایسه: در قسمت های دیگر مناطق تورک نشین خراسان به این غذا قورتو یا نان قاتق هم می گویند.تات های عزیز در خراسان به این غذا اشکنه ماست می گویند. مواد تشکیل دهنده ی این غذا عبارتند از:دوغ،زردچوبه،آرد،پیازداغ،گردو،پس از حاضر شدن غذا نان ها را در یک کاسه ترید کرده و این غذا را میل میکنید.
2)قایش_قیش: از رشته های نازک و پهن خشک شده خمیر گندم،ماست و عدس و روغن و سیر و سبزی های شوید،گشنیز،مرزه درست می شود.تورکمن ها غذایی شبیه این را دارن که به آن بوراک می گویند.
3)پی اوو: این غذا از:پیاز داغ،عدس،ادویه و آب،احیانا چند عدد تخم مرغ درست می شود و بعد حاضر شدن نان ها را در کاسه ای ترید می کنیم و غذا را میل میکنیم.
4)مَستدوغا_مَسدُوه: با حبوبات و سبزی های محلی مخصوصا گیاه گزلی با مقداری برنج پخته می شود و با اضافه کردن دوغ این غذا را میل میکنند.
5)یارما_یارمه: یکی از آشهای معروف محلی خراسان بزرگ می باشد که با گندم ریز شده و سبزی درست می شود{اسفناج}و با اضافه کردن دوغ آن را میل می کنند.
6)شیره داغ: روغن حیوانی را داغ کرده و شیره انگور را داخل آن می ریزند و باریز کردن نان در داخل آن،این غذای بسیار انرژِ زا و مقوی را میل میکنند.
7)قالیالی آش_قلیه آش: پس از حاضر شدن آش رشته و قَیش که با دوغ سیردار مخلوط شده است،روی آن قیمه میریزند و میل میکنند.
8)یَخنی پلو: چلو به اضافه گوشت آب پز که در داخل برنج قرار می گیرد.
9)سِمسِمَه: شامل آرد و شیره انگور است که آب و ادویه به آن اضافه می شود،البته ابتدا آرد در روغن تَف داده می شود.
10)دَنی: گندوم را نیمه کوبیده کرده و آن را در آب می جوشانند و سپس با اضافه کردن مقداری آرد و روغن و ماست آن را میل میکنند.
11)قاوورما_قورمه: گوشت گوسفندی را تکه تکه کرده،و به تکه های کوچک در می آوریم سپس بعد شستشو با آب،دُنبه را درون قابلمه انداخته پس از چند دقیقه دُنبه به روغن تبدیل می شود و گوشت ها را درون آن تَف میدهیم.
*در این قسمت از معرفی غذاهای محلی ترکان خراسان به فطیر ها میرسیم و باید اشاره کنم که واژه ی فطیر تورکی است و سوغات خراسان بزرگ میباشد.
1)قاتلاما_قَتلَمِه: آرد را خمیر کرده و آن را ورقه ورقه کرده و لابلای آن را روغن و زعفران و ادویه می زنن و آن را در تنور می پزند.
2)اَنجه: آرد را خمیر کرده،و از قبل اسفناج ها را خورد کرده و همراه پیاز داغ مخلوط کرده و آن را در تنور می پزند.
3)فطیر مَسکه: این نان محلی طرفدار بسیاری دارد.پس از خمیر کرن آرد بین فطیر ها کره محلی می مالند.
4)اَل چورَی: آرد را خمیر کرده،می توان کمی به آن زردچوبه هم اضافه کرد،و در تنور می پزند.
5)یوخا: آرد را خمیر کرده،آن را برروی ساچ قرار میدهیم،با یک چوب نازک آن را ورز میدهم و در تنور می پزند.این نان محلی ترکان خراسان در بیشتر در روز عید فطر تهیه می شود.
- ضرب المثل های تورکی خراسان:
به دلیل طولانی بودن ضرب المثل های تورکی خراسان فقط قسمت کوتاهی از آن ها را آوردیم تا در یاد و خاطره ی مان ثبت شود و فراموش نشود.
1)دِٸززَ سِنه باخ بِٸزنِه آل،اَنه سِنَه باخ قِزِنه آل = اول تحقیق بعد اقدام.
2)آغانِن یوخ لوغِه بی بی نین شوخ لِغِه = بی پولی شوهر،شوخی زن.
3)دؤشی مؤهرِه یِٸردَه قالمیدِه = مهره ی سوراخ شده روی زمین نمی ماند.
4)یخ ین اوستِندَه توز آختَره = روی یخ دنبال گردوخاک است.
5)درد چئکن،طبیب اُله = درد کش،پزشک می شود.
6)قِل قمچیه قوت دِه = یک رشته مو هم کمکی به تقویت شلاق است.
- نام امراض به زبان تورکی خراسانی:
1)سُرخک = قزل جه – قیزیل جه
2)ویار = یرک لَه ماق
3)سرطان = اینچه درد
4)تب خال = توخال
5)تب = اِیستمه {توتاشه}
6)سالک = ئیل یاره
7)سرفه کردن {حساسیت} = کوخد کوخد
8)نفخ = ساتل جم { دَم }
9)زگیل = سینگر
10)استفراغ = قَی سان {قَی تَرمَه}
11)سِل = گُن سِنن قان گلَه
12)حساسیت ماهانه = آی باشه
با کمی وقت گذاشتن و مطالعه کردن صحیح می فهمیم که اگر تورک خراسان هستیم،دارای چه فرهنگ و تاریخ هستیم،اگر فارس ها و برادران و خواهران عزیز عرب شاعرها و سرداران بزرگی در تاریخ دارن ما تورک های خراسان هم صاحب همه ی این اشخاص هستیم و فقط از کم کاری ما است که تا الان اطلاعات کاملی از آن ها نداریم و من بر این هدف برخاسته ام که از ذلت و جهل را ازتورک های خراسانی دور نمایم.
موضوعی مهمی و عامل اصلی از زمان پهلوی و رضا پهلوی مسئله ای به میان می آید که آن آسیمیله شدن ترکان خراسان است واین موضوع بسیار وسیع است.باید اول واژه ی آسیمیله را کامل تعریف کنم تا به بقیه موضوع اشاره نمایم.
- آسمیله کیست؟ آسیمیلاسیون چیست؟
برای مثال در ایران هدف از آسیمیلاسیون یا “ذوب فرهنگی” استعمار و حل کردن ملت های غیر فارس در داخل ملت فارس است.
برای مثال ساده تر می توان گفت که مثالا شخصی با نژاد فارس به حکومت سرزمینی میرسد و در آن سرزمینی که او فرمانروایی میکند اقوام دیگر هم زندگی میکنند،او در اقدام اول زبان نژاد و قوم خود را به زور به بقیه اقوام دیگر تحمیل میکند و وقتی که زبان مادری یک قوم از بین برود به سادگی تاریخ و فرهنگ آن قوم هم از بین میرود و این ذوب فرهنگی است. {آسیمیلاسیون}
امروزه این عملیات خراب کارانه بسیار شدت گرفته است و اگر بخواهیم نحوه ی عملیات “ذوب فرهنگی” یا “ آسیمیلاسیون” را نام ببریم می توان به ساختن جوک های قومیتی اشاره کرد که وقتی شخصی جوکی که با قومیت او هم سو است رو به رو می شود در وجود خودش بسیار تحقیر می شود و در بیشتر اوقات می شود که آن شخص همسوی سیستم شونیستی شده و هویت اصلی خود را پنهان می کند و می گوید که من فارس هستم!!!
از صحبت کردن به زبان مادری اش می پرهیزد و اسامی کوروش و داریوش را برای فرزندانش انتخاب میکند.با فرزندانش فارسی حرف میزند و ادعا میکند که اگر با زبان مادری خودش با فرزندش صحبت کند فرزندش عقب می ماند و یک نوع بی کلاسی است و باید این را هم اشاره کنم کودکان دو زبانه بهتر می توانند توجه خود را به اطلاعات مربوطه معطوف کنند و کمتر حواسشان پرت می شود.افراد دو زبانه خلاقیت بیشتری دارند و در حل مسئله پیچیده بهتر از افراد تک زبان هستند.اثرات پیری بر مغز در میان بزرگسالان دو زبانه کمتر است.
امروز در جهان زبان تورکی از جایگاه بالایی برخوردار است،ودر کنار زبان اینگلیسی که زبان بین المللی است بعد از زبان آلمانی و فرانسوی زبان تورکی با لهجه ی استانبولی قرار دارد و یک زبان مهم است که جهانیان می توانند در کنار زبان بین المللی آن را هم یاد میگیرند.
افرادی که دچار ذوب فرهنگی هستن “ آسیمیلاسیون” هویت واقعی خود شان را پنهان میکنند و در پرسش ها مثلا میگویند:پدر و مادر من تورک قوچان اند و من بچه مشهد هستم و مشهد به دنیا آمده ام و فارس هستم،در نگاه اول ازاین نوع جواب به این نتیجه میرسید که انگار این بچه از آسمان افتاده بر روی زمین که اینگونه خودش را از پدر و مادرش جدا میکند.
برای اینکه حساب خود را از تورک ها جداسازد در تعریف جوک های ضد تورکی با جوکرها همگام می شود و او یک آسمیله است و اختیارش در دست اربابانش است.و باز هم اشاره داریم به پذیرفتن ذلت و خاری ترکان خراسانی که آسمیله شده اند.همون جوری که از اول این مقاله درمورد ذلت و خاری صحبت هایی کردیم.
مسئله ی “ آسیمیلاسیون” یا “ذوب فرهنگی” از زمان رضا پهلوی شروع شد و تا امروز با شدت ادامه دارد.این مسئله مختص تورک های ایرانی نیست و عرب ها هم با این عملیات خراب کارانه شونیسم فارس رو به رو هستند.مسئله ی ” آسیمیلاسیون” درست از زمان به حکومت رسیدن رضا پهلوی در سال 1304شروع شد و رضا پهلوی به مدت 16سال حکومت کرد و در طی این 16 سال دست به هرکاری زد و زبان فارسی را به دیگر اقوام غیر فارس تحمیل کرد.
او که تمام حرکت هایش و فرمان هایش تقلید کردن از آتاتورک بود،او همراه آتاتورک بعد جنگ جهانی اول سیاست{یک دولت-یک زبان}را پیش گرفت که رضا پهلوی که سواد نداشت حکم داد در مناطق تورک نشین تورکی حرف زدن ممنوع است و فقط مناطق تورک نشین نبودند که شامل این فرمان بودند بلکه عرب ها و بلوچ ها هم بودند.باید اشاره کرد که رضا پلوی که سواد نداشت متوجه این نبود که کشور ایران شامل اقوام های زیادی است و تعداد فارس ها نسبت به سایر اقوام اندک است ولی در ترکیه اگر90درصد تورک باشند و 10درصد هم کرد باشند میتوان این سیاست را پیش گرفت.
همین طور که میدانید آتاتورک با این سیاست به موفقیت رسید ولی رضا پهلوی و پسرش همراه ظلم های فروان این سیاست را پیش میبردند.آتاتورک فقط موضف کرد که افراد باید در سازمان های دولتی برای برقراری ارتباط تورکی حرف بزنند و هیچگاه به اقوام غیر تورک کاری نگرفت.رضا پهلوی در مناطق تورک نشین از جمله آذربایجان تورکی حرف زدن را ممنوع اعلام کرد و صندوقی را برای جریمه کردن ایجاد کرد که اگر کسی تورکی حرف زد باید جریمه اش رو پرداخت کند.
به حکم رضا پهلوی باید تمام مردم ایران فارسی حرف می زدند حتی در خانه هایشان و باید زبان محلی خود را فراموش میکردند.از آن جایی که رضا پهلوی بی سواد و آدمی فحاش بود تورک ها با القاب بسیار زشتی خطاب می کرد.جواد شیخ الاسلامی در آن زمان طرح جدا کردن اجباری نوزادان را در آذربایجان از والدین و نگهداری آن ها در شیرخوارگاه مخصوص تا هفت سالگی تماس با والدین خود نداشته باشند را داد،در طی حکومت رضا پهلوی بر ایران ضربه ی بزرگی بر اقتصاد آذربایجان و دیگر مناطق تورک نشین ایران مثل خراسان خورد که دچار نارضایتی مردم تورک شد و همین طور به سیاست تورک ستیزی خود ادامه میداد که جلال آل احمد آذربایجان را مستعمره ی ایران دانست.
بعد از برکناری خفت بار و با کلی بی آبرویی رضا پهلوی و تبعید او از ایران مردم تورک از فشار های اقتصادی و فرهنگی و اوضاع نابسامان در سرزمین مادری خود راه خود را از دولت پهلوی جدا کرد.محمدرضا پهلوی هم با ادامه دادن راه پدرش باز هم به سیاست ضد تورک خاندانش ادامه داد و در 21 ماه آذر و در سال1325 به سرزمین آذربایجان حمله کردن جمعیت زیادی را قتل عام کرد و جمعیتی هم به باکو رفتند.آمار قتل عام در آذربایجان بسیار بالا بود که ولی رژیم ظالم پهلوی تعداد کشته شده ها را200نفر اعلام کرد ولی شاهدان عینی این تعداد را قبول ندارند و میدانند که تعداد بالایی از مردم آذربایجان به دست پهلوی قتل عام شدند و آخرین آماری که در دست است تعداد31000 را تایید میکند.
محمد رضا پهلوی در راستای ادامه دادن راه پدرش در26آذر ماه سال 1325 در خوی تمام کتاب های تورکی از قبیل ادبی و درسی و علمی را آتش زدن. درهمین دوره عملیات ذوب فرهنگی شدت بسیار زیادی گرفت و او مثل پدرش دست به تغییرات جغرافیایی اقوام ایران زد و تمام فرهنگ های تورکی را به نام اقوام مانند کردها،کرمانج ها، لرها زد تا جوانان تورک در نسل آینده از آن فرهنگ ها و سنت ها دور باشند و آن ها را فراموش کنند.بعد ها افرادی تحت حمایت خاندان پهلوی سعی بر این کردند که از رضا پهلوی افسانه بسازند و او را یک پادشاه با شکوه برای ایران جلوه دهند.
باید این را هم ذکر کنم که در زمان حکومت رضا پهلوی بر کشور ایران تمام کار هایی که در زمان حکومت مقتدر قاجار انجام گرفت را به نام خود زد، برای مثال:احداث خط راه آهن را به نام خود ثبت کرد،وارد کردن تلفن،تاسیس مدارس و دانشگاه و…رابه نام خود ثبت کرد که در صورتی که تمام این کارها در زمان پادشاهان قاجار صورت گرفته است.
ولی برای ستایش کارهای رضا پهلوی توسط فارس ها می توان این قدرت های بی مثال رضا پهلوی را نام برد:
1)جدایی رشته کوه های آغیری داغلاری{آرارات} و بخشیدن آن به ترکیه
2)کشتار و تبعید بیش از24000 نفر از مردم ایران
3)جدایی دهکده ی توریستی فیروزه در شمال خراسان بزرگ و واگذاری به شوروی سابق،
4)بخشیدن اروند رود به عراق که بعد ها در جنگ تحمیلی تاوان سختی برایش دادیم
5)امضاء قرار داد ننگین سعدآباد با کشورهای عراق،ترکیه،افغانستان و جدایی بخش زیادی از ایران
6)جدایی مناطق{بولاغ باشی}،{جوزر}،{قوری گل}ایران توسط ترکیه
7)جدایی روستاهای((سیرو))و((سرتیک))و برخی مراتع متعلق اکراد{جیکانلو}توسط رضا خان
8)جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت3هزار کیلومتر در سال1317
9)غاصب 2167 از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود
10)تبعید نقاش نامی ایران کمال الملک به بیابان های نیشابور
11)به شهادت رساندن و مجروح کردن بیش از1500تن از مردم عادی مشهد در حرم امام رضا(ع)و صحن گوهرشاد
12)تاسیس ارتشی که حتی نتوانست ساعاتی مقابل حمله یک گروهان هندی ایستادگی کنند که سرانجامش این شد که رضا پهلوی با خفت و خواری فراوان قصد این داشت که پناهنده به اینگلیس و دیگر کشورها شود ولی جواب رد شنید و تبعید شد.
13)قلع و قمع کردن عشایرهای ایران و تبعید آنان و خراب کارهای دیگر.
در زمان پسرش هم شاهد این بودیم که بحرین از ایران جدا شد.ببینید که سال ها از چه کسانی افسانه ساخته ایم و از شخص رضا پهلوی یک فرشته ی رهایی بخش ساختیم.رضا پهلوی کسی بود که نمی خواست هیچ تورکی در ایران باشد و همیشه فحاشی های بسیار بدی نسبت به تورک ها انجام میداد. از همین دوره که شدت ذوب فرهنگی کم بود در خراسان که ساکنان اولیه آن تورک ها و تات ها هستند،دیگر اقوام ایرانی را آوردن و روی تورک های خراسان بسیار کار کردن که امروزه کمتر کسی از جوانان در خراسان تورکی حرف زدن را بلد است و هیچ در مورد تاریخ و فرهنگ خود نمیداند.
در زمان پهلوی بود که بعضی از فرهنگ ترکان خراسان به اسم کرمانج ها نسبت داده شد و همین طور بعد از انقلاب اسلامی وضعیت بد تر شد.باید هنگام مطالعه کردن کتاب ها دقت کنیم به دلیل نبود آزادی در چاپ کتاب ها در ایران تحریف هایی در کتاب ها نوشته می شود که اطلاعات غلطی به خواننده میدهد،همین طور در بعضی از کتاب ها ی تاریخی دوره ی پهلوی و انقلاب اسلامی سعی بر این دارن که ترکان ساکن در خراسان را مهاجر نام ببرند.مثلا در کتاب سید علی میرنیا با عنوان ایلات و طوایف های خراسان در صفحه ی “63” در قسمت معرفی طایفه ی چولایی گفته شده است:{از طایفه ای ازبک که در دوره ی تسلط خوارزمشاهیان به خراسان آمده اند!!} در تمام کتاب های تاریخی جهان محل ظهور سلسله ی مقتدر خوارزمشاهیان را در خراسان ثبت کرده اند.و فقط ایلات و طوایف در خراسان بزرگ جا به جا می شدند.
می توان بر این باب گذاشت که نویسنده که دچار “ذوب فرهنگی” شده است برای نشان دادن حس وطن پرستی خود به شاه پهلوی و با عقاید پانفارس ها همراه شده باشد.چون او حتما نمیداند خراسان در زمان های قدیم سرزمین پهناوری بود که تمام سرداران آرزوی فتح آن را داشتن وقتی در شهری پایتخت خود را انتخاب میکردن به تمام مناطق خراسان حکم رانی میکردن انگار بر این عقیده بوده است که در زمان قدیم خراسانی که جز ایران بوده تماما فارس بوده است،حال اگر به این صورت بود نباید آثار باستانی دوره ی سلجوقیان و تیموریان در خراسان که در ایران قرار دارد ساخته میشده است.و چرا نام بیشتر مناطق خراسان تورکی است.شاید هم بر طبق مرز بندی زمان خود این موضوعات را بیان میکند.
از طرفی دیر سید علی میرنیا از منابع تاریخ قوی ای مانند تاریخ عالم آرا عباسی وتاریخ عالم آرا نادری و یا جامع التواریخ شیخ فضل الله اطلاعات خوبی از ترکان به ما می دهد.ولی یک مشکلی وجود دارد از طرفی برای معرفی کرمانج ها در خراسان بیشترین منبعی که استفاده کرده است کتاب حرکت کُردها به خراسان نوشته شده به قلم کلیم الله توحدی است که این کتاب برای معرفی کامل کرمانج ها کامل نیست و به گفته خود جناب توحدی این کتاب را با پرس و جو کردن از پیرمردان و پیر زنان کرمانج جمع آوری کرده است و همین طور این شخص سواد و اطلاعات بالایی از تاریخ نداشته است و درکی از تاریخ ندارد.یکی از فعالیت های رژیم پهلوی تار و مار کردن زبان و فرهنگ تورک ها در ایران بوده است،که در خراسان این اتفاق به طور سریعی انجام شده است.
در کتاب حرکت کردها به خراسان نوشته شده به قلم جناب کلیم الله توحدی ادعاهایی جالبی شده است جالب است که از آن ها هم مطلع باشیم،یکی از این ادعاها وجود نداشتن تورک در خراسان است و دیگری کُرد دانستن نادرشاه است. که در اول توضیحات مسئله ی نادرشاه را روشن میکنیم.
در برابر این ادعای خنده دار باید گفت که در1000سال پیش محمود کاشغری کتابی به نام دیوان اللغات الترک را نوشت که در آن کتاب آمده است که ایل افشار از بیست و چهار قبیله ی اوغوز است و فرزند اولدوز خان می باشند.
باید این موضوع رو برای روشن شدن بحث اضافه کنم که اولدوز خان پسر اوغوز خان بوده است و محمود کاشغری در همین کتابش تامغاهای بیست و چهار ایل اوغوز را نشان داده است و توضیحات جامعی از ترکان داده است.
در کنار توضیحاتی از فرهنگ و تاریخ و زبان نادرشاه بعضی از نویسندگان میهمان در خراسان با تکیه بر افسانه ها و قصه های معمرین در شمال خراسان نوشته اند،باید به خاطر داشته باشیم که مردم دوست دارند در خصوص قهرمانان خود قصه ها و افسانه ها بیافرینند.
کما این که در خصوص رستم دستان چه روایت هایی نشنیده ایم که هرگز در شاهنامه کوچک ترین اشاره ای به آنها نشده است.نویسندگان میهمان در خراسان پاره ای از مطالب تاریخی را چاشنی این قصه ها میکنند و بدون استناد به منابع و اسناد معتبر،تحت عنوان{کاری تحقیقاتی}می خوانند.
محققین و مورخین میهمان،افسانه های عالم آرا را تحت عنوان وقایع تاریخی در آثار خود ذکر نکرده اند.اگر عالم آرا نبود هرگز از سرگذشت نادرشاه به مطلب درخور،دسترسی نداشتیم.این نویسندگان و فعالان فرهنگی میهمان در خراسان و سر آمد آن ها که با کتاب اُنسی هفتاد و سه ساله دارد باید بهتر بدانند که تاریخ را با تکیه بر منابع مکتوب و معتبر می نویسند،نه با استناد به قصه و روایت شفاهی،قصه و روایت شفاهی در درجه پایین تر منابع- نه اسناد- قرار دارد.
یکی از فعالان فرهنگی میهمان در خراسان جهت اثبات غیر تورک بودن افشارها و نادرشاه،می گویند:{قرقلو غیر از افشار است و افشار غیر از تورکمن.}-((کتاب حرکت کردها به خراسان-کلیم الله توحدی-ص38))و{اقوام اوغوز را مغول می خواند.}-((همان-ص39))تا با این نشانی غلط دادن ها،ذهن خواننده را به پذیرش ابداعات و القائات تحریفی و ساختگی خود آماده سازد.
این فعال فرهنگی میهمان در خراسان علاوه بر این که ادعا میکند و افشارها را کُرد معرفی میکند نسبت به ایلی که نادرشاه از آن بوده است را نه به افشاربلکه به اکراد شادلو میرساند. -((همان-ص46))که کاملا اشتباه و مغرضانه است.باید به این اشاره کرد که {شادلو}ها در طی جنگ های متمادی حکومت خود را از دست دادند و بعد مدت ها در منطقه قفقاز گرد هم آمدند و برای حفظ بقای خود با یک قوم دیگر متحد شدند و جذب قبیله ی دیگر شدند.
آن چه که یقین داریم این است که شادلو ها طایفه ای از آسیای میانه است که به تدریج خود را از طریق شمال دریای خزر به قفقاز رساندند و مدت ها در آنجا در کنار یک طایفه دیگر زندگی کردند که در دوره ی صفویه به خراسان منتقل شدند.امروزه شادلو ها در بین خانواده ی خود هم به ترکی و هم به کرمانجی هم صحبت میکنند و باید بگویم که شادلو ها از گوک تورک ها هستن و یکی از سرداران این ایل بزرگ آسیایی که در زمان های قدیم خواب را از چشم دولت ظالم چین روبوده بود کورشاد نام داشت که فقط با چهل مرد تورک از دیوار چین عبور نمود و باعث آزادی اسیران تورک شد.فرماندهان در سازمان گوک تورک ها با عناوین مختلف به سمت ریاست و فرماندهی سایر قبائل را عهده داشتند.فرماندهان نیز با قبایل خود وابسته به خاقان نشینی هایی بوده اند که توسط شاهزادگان و یا صاحب منصبان وابسته به خاندان های سلطنتی با عناوین{یابغو} و{شاد} اداره می شده است.خاقان در رأس این قوم یا اقوام دیگر که مورد اعتمادشان بودند شاهزاده ای تحت عنوان {شاد} منصوب می کردند.می دانیم که {بیلگه خاقان} تحت عنوان {شاد} مدت19سال حکمران این قوم بوده است.-((کتاب شهر من بیجین یورد-رضا تأثیری-ج1-ص40))
همین طور که خانلر«پسر حسینقلی-خان سملقان»می گوید که توسط یک قاصد نامه ای از اردشیرخان برای او ارسال شد که گفته بود که با تفنگداران خود از بیراهه به بجنورد برود.اردشیر خان یکی از بزرگ خاندان شادلوها بود و یکی از نمایندگان مجلس در زمان پهلوی بوده است.خانلر هم تفنگداران محلی را جمع کرد و از طریق روستاهای:بیار،حسن سو،نرگسلو،به بجنورد رفت. بعد از رسیدن به بجنورد به خانه نصرالله خان رفتم.اردشیرخان داخل پشه بند بود و خوابیده بود با صدای نگهبان بیدار شد و از زیر پشه بند بیرون آمد و اولین کلامش این بود: {گلدین؟} و بعد از قدری گفت و گو پرسید که از کجای شهر وارد شدی؟- ((کتاب شهر من بیجین یورد-رضا تأثیری-ج1-ص129))
اولین جمله ای که از دهان اردشیرخان شنیده شد یک عبارت ترکی بود.با اینکه طرف صحبتش {خانلرخان} کرمانج بوده است.اما خانلر به به تقلید از طایفه شادلو که همیشه با افراد خاندان خودشان ترکی حرف میزدند و اردشیرخان هم از این موضوع اطلاع داشته به زبان ترکی با خانلر حرف می زند و لابد او هم جواب اردشیر خان را به ترکی میدهد.مردمی هم که محمدخان شادلو حاکم بجنورد را در ملأ عام دیده بودند،مشاهده میکردند که او با زبان ترکی تکلم میکند.-((همان کتاب-رضا تاثیری-ج1-ص129))
از نوشته های خانلر قراچورلو چنین ذکر شده است که:{ در جلسه ای که در بجنورد تشکیل شده بود بزرگان هم حضور داشتن که تصمیم بگیرند که بین خودشان این القاب و عناوین را اعمال کنند.پسران حیدرقلی خان و یزدان خان را {آقا} و پسران بقیه برادر ها را {یارم آقا} نام گذاری می کنند. {آقا} یعنی شخصی والا که از هر نظر مورد توجه مردم است.{یارم آقا} یعنی نصف آقا و نصف مرد {یارم} کلمه ای ترکی است به معنی نصف.-((همان کتاب-رضا تاثیری-ج1-ص116))
حال فعال فرهنگی و نویسنده ی میهمان در خراسان ترکمان خواندن افشارها و دیگر ایلات اُغوز ساکن ایران و آسیای صغیر و عراق به معنی {زردنژاد و سنی مذهب} است. -((کتاب حرکت کردها به خراسان-کلیم الله توحدی-ج1-ص38))
ترکمنستان و ترکمن صحرا مورد نظر این فعال فرهنگی میهمان در خراسان نیست.حال دو کلمه ی ترکمن و ترکمان جهت روشن شدن موضوع را بیان میکنم.اصطلاح ترکمن برای نخستین بار از قرن چهارم هجری قمری در منابع و مآخذ اسلامی ظاهر می شود.نویسندگانی چون مقدسی،گردیزی و بیهقی لفظ ترکمان را به جای ترکان “غز” یا اوغوز مکررا به کار برده اند.ترکمانان در تشکیل دولت صفوی نقش چشمگیری داشتند.نادرشاه به قبیله ی افشار اوغوز منسوب بود و قاجارها هم در زمره اوغوزان به شمار می رفتند.-((دایرة المعارف بزرگ اسلامی،1379:مدخل اُغوز،ج9))
گر چه این دو کلمه {ترکمن و ترکمان} با ریشه و منشأ یکسان هستند،اما معانی متفاوتی دارند.به دو کلمه ای که با منشأ یکسان اما با معانی متفاوت را که در طول زمان کسب کرده اند{دوبلت} گویند.ایل های استاجلو، تکلو، شاملو، موصللو، افشار، قاجار، ذوالقدر، روملو، از جمله ایلات و طوایف اصلی بودن و مهم بودن که در تشکیل شدن دولت صفوی نقش چشمگیری داشتن. در کلیه آثار تاریخی از آنان با نام ترکمان یاد شده است.
این ترکمانان شیعه مذهب بوده اند که از سرزمین های سوریه،عراق،آسیای صغیر برای یاری رساندن به شاه اسماعیل صفوی به آذربایجان رفتن.آمون در گروه بندی زبان های ترکی،آنان جزء ترکی آذربایجانی طبقه بندی می شوند و اکثرا نیز شیعه مذهب اند.آثار نظم و نثر ترکی فراوانی از شعرا و اُدبای ترکی سرا ایرانی در دست است که خود و زبانشان را ترکمان یا اُغوز خوانده اند.
برای نمونه می توان به کتاب {دده قورقود} اشاره کرد.این کتاب به نظم و نثر است و تاریخ تألیف آن را به قرن 4 هجری قمری نسبت داده اند؛نسخه ی خطی آن مربوط به قرن 8 هجری قمری و عنوان کامل آن {کتاب دده قورقود فی لسان اُغوزان} است. پس اُغوز بودن با ترکمان بودن و در نتیجه ترک بودن هیچ منافاتی ندارد. در واقع منظور از اُغوز، ترکمان، ترکمن، قزلباش، عثمانی و حتی رومی در دوره اسلامی ترکانی بودند که در دسته های انبوه از ترکستان و آسیای میانه به سوی غرب آمده و در طول قرن ها در کشورهای اسلامی خاورمیانه، قفقاز و اروپا ساکن شدند و امروزه به نام سه گروه عمده ملی- قومی تورک، ترکمن و آزربایجانی در کشورهای ترکیه، ترکمنستان، ایران، آزربایجان، عراق، شبه جزیره بالکان و…شناخته می شود.
کتاب های {نادر صاحبقرآن} و {حرکت تاریخی کرد به خراسان} آقای توحدی، فعال و نویسنده ی کرمانج با یک تعصب ایلی و قومی خاص به رشته تحریر درآمده است که مملو از تحریفات آشکار است. که در آینده نزدیک در مقاله ای مستقل به مواردی از آن اشاره خواهیم کرد تا به قول خود ایشان {به مسئولیت نویسندگی در لوث کردن} – (توحدی1384،45)تاریخ و بر خلاف واقع به {مهم جلوه دادن} برخی از طوایف بیش از این نپردازد و با تحلیل های منبعث از اسطوره آفرینی و قهرمان پروری،هویت تحریفی،به همنژادان خود القا ننماید و تاریخ را به سخره نگیرد.
هرگز نمی توانید نام حتی یک نویسنده و محقق معتبری را ذکر نمایید که ترکمن-ترکمان-اُغوز و قزلباش را مترادف تورک نداند.جناب توحدی حتی ترکمان خواندن نادرشاه را توسط استرآبادی را امری سیاسی و دروغین می پندارد و از افسانه پردازی های مروی در {عالم آرا} به نفع مطلوب موضوع بهره برداری میکند تا ترکمان خواندن نادر توسط محمد کاظم مروی را نیز تخطئه نماید.
ایشان حتی آثار تاریخی از قرن پنجم هـ.ق تا سده اخیربه آسانی چشم می پوشد و منتقدان خود را به آثار دکتر ناصر انقطاع،دکتر زیبا کلام،دکتر صداقت کیش ارجاع میدهد. دکتر ناصر انقطاع که معلوم است،شوونیست دو آتیشه ضد اسلام و ضد حکومت و از همه مهم تر ضد تورک و عرب است که در کانال های ماهواره ای خود از دیدگاه ایشان می توان{فرهیخته مرد،خردمند} باشد، اما از دیدگاه بیشتر مردم و فعالان تورک در حکم امثال {پرویز ورجاوند} ها است که جهت به حاشیه راندن و آسمیله کردن اقوام غیرفارس ایرانی مخصوصا عرب ها و ترک ها ازهیچ کوششی فروگذاری نمی کند. دکتر صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی است که مطمئنان تاریخ را بیشتر از منظر سیاست مطالعه کرده است و حتی شک نکنید که جناب توحدی قبل از مناظره اخیر کتاب صادق زیبا کلام را نخوانده است که بداند که او هم افشار ها را {ایلات کرد و ترکمن} می داند. بدون شک هم صادق زیبا کلام دست نشانده ی رژِم اسلامی ایران است که برای بازار گرمی و مشغول ساختن فکر مردم فعالیت آزادانه ای دارد ولی حال اگر حرف هایی همچون همسو با حرف های زیبا کلام از دهان یک فعال فرهنگی مدنی تورک،عرب،کُرد به میان می آمد آن ها را اعدام میکردند.
در ادامه بحث باید بگم که خوشبختانه کتاب {ایران در عصر نادری} اثر مایکل اسکوشی را به کمک یکی از دانشجویان به نحوه شایسته ترجمه کرده اند که در چند جای این اثر تحقیقی-علمی به اصالت ترکمانی-ترکی نادرشاه به اشاره شده است.(اسکورشی1388،34)
در چند خط قبل نام دکتر ورجاوند را آوردیم حال برای آگاهی بیشتر برای مردم تورک خراسان قصد معرفی کامل این شخص را دارم.
* دکتر ورجاوند: کسی است که معتقد است که ایران تمام مردمانش فارس هستند و همه ی اقوام دیگر مهاجر و دشمن اند که ایران را اشغال کرده اند و به نوعی می توان گفت او یک پانفارس دو آتیشه است و یک شخص افراطی می باشد.در بعضی از مصاحبه های جناب توحدی دیده شده است که ایشان گفته است که مشوق او جهت تحریف اصالت تورکی افشار و خصوصا نادرشاه، دکتر ورجاوند بوده است.
جناب توحدی که بیشتر از فعالان فرهنگی کرمانج اند و می شود گفت تنها فردی است که تاریخ کرمانج را ساخت و چاپ کرد ایشان هستند و بقیه فعالان فرهنگی میهمان از ایشان پیروی میکنند و بدون آن که خود آن ها هم کتاب یا مقاله ای داشته باشند این سوال را به میان می آورند که:{مگر نادر ترکمن بود چرا با این حرص و ولع شدید به هم ایل و تبار و همنژادانش حمله کرد؟}
باید در جواب گفت:
کسانی که اهل مطالعه و اهل تاریخ خواندن باشند هیچگاه چنین سوالاتی را نمی کنند بگذریم که از پدرکشی و برادرکشی های تاریخی تمام اقوام و ملل.مگر غیر از این است که غزنویان که تورک اند توسط سلجوقیان تورک تورک از بین رفتند و حکومتشان سقوط کرد؟ سلسله آق قویونلوها را قراقویونلو ها نابود کردند.قارامانیان به دست عثمانیان مغلوب شدند.صفویان و عثمانیان برای همیشه در جنگ و ستیز بودن.فکر نکنید که اکراد از این مقوله مستثنا بوده اند.فعالان فرهنگی ای که در کتاب خانه کارکردن و در کتابخانه بزرگ شده اند بزرگ شده اند که این موضوع زیاد معلوم نیست که کتاب هایی خوانده اند که راجع به تاریخ قتل و غارت هم نژادان خود خوانده اند یا نه و شاید اطلاع دارن از آن.یک بار دیگر شرف نامه بدلیسی را بخوانید. روشن خواهید شد.
گویا ترین را می خواهم از دو حزب «اتحاد میهنی» و «دموکرات کردستان» اقلیم شمال عراق،برای فعالان فرهنگی میهمان و مردم تورک خراسان بازگو کنم.
«در ژانویه1966 عمر مصطفی و علی عسکری و حلمی شریف… با مقامات عراق تماس می گرفتن.چندی نمی گذرد که در کنار ارتش عراق گروه جدیدی از مزدوران بر صحنه ی نبرد ظاهر می شوند:”جاشهای66″اما این بار این جاشها از افراد عشیره ای نیستند که دولت عراق از رقابت آنها با بارزانی{ملا مصطفی}استفاده کرده کرد،این بار این جاشها روشنفکران حزب دموکرات کردستان اند.ابراهیم احمد و جلال طالبانی و علی عسکری و حلمی شریف و عمر دبابه{عمر مصطفی}و… حدود 2000تن را سازمان می دهند که دولت عراق پول و اسلحه مورد نیازشان را تأمین می کند.و این عده در جنگ عراق با بارزانی تا1970 نقش بسیار مهمی ایفا می کنند.این رفتار که درک و دریافت آن برای یک غربی دشوار است در واقع نتیجه ی رقابت شخصی…است»-((کوچرا1377-322،323))
و این حزب کُرد عراقی بعد آن نیز تا قبل از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام حسین،دشمن خونی هم بودند و بارها درگیری مسلحانه خونینی داشتند که حتما فعالان فرهنگی میهمان خراسان درباره آن اطلاع دارند و مطالبی هم خوانده اند.اگر وساطت آمریکا نبود،اکنون نه فرزند ملا مصطفی بارزانی رئیس اقلیم شمال عراق بود و نه جلال طالبانی رئیس جمهور عراق.در نظر داشته باشید که این دو حزب از لحاظ نژادی و مذهبی کوچکترین فرقی با هم نداشتند.پس چرا ده ها سال نسبت به خون هم تشنه بودند و در کسب قدرت از هیچ اقدامی بر علیه هم دیگر فروگذار نمی کردند؟جنگ نادر با بعضی از ترکمن ها علل مختلفی داشت که اختلافات مذهبی،اعمال نفوذ و بسط قدرت در منطقه از مهم ترین آن ها بود.
فعالان فرهنگی میهمان در خراسان دلیل آوردن که:اگر نادر ترکمان بود،هنگام بر شمردن اصل و نصب خود چرا می گوید{او پسر شمشیر است؟}سرجان ملکم به نقل از یک نسخه خطی فارسی میگوید:بنا بر آداب و سنن مغول از نصرالله میرزا خواسته شد که تا هفت پشت از پیشینیان خویش را با عناوین و نشان نام ببرد.نادر بلا درنگ فریاد برآورد:به آنها بگو که تو فرزند نادرشاه هستی و نادر پسر شمشیر و … در شب عروسی پانزده بیست تن از سپاهی قزلباش آواز خواندند و رقص تورکی کردند.-((کلهارت-افشارنادری1377-426،429))
درست است که خانواده ی نادر اصل و نسب دار نبودند،اما پسر شمشیر خطاب کردن خود دلیل بر غیر ترکمان بودن وی نمی گردد.او که خود را بارها با افتخار ترکمان خوانده و همه بر ترکمان بودنش واقف بودند،آیا در مراسم عروسی انتظار دارید که هفت پشت خود را ترکمان پسر ترکمان بر می شمرد؟به نظر شما مسخره نمی شد؟ظاهرا نخستین کسی که این شعار{پسر شمشیر}بودن نادر را مطرح می کند نیز همین سرجان ملکم است.این نیز مانند داستان اسارت نادر و مادرش از اصالت چندانی برخوردار نیست.
جناب توحدی فعال فرهنگی کرمانج از افسانه پردازی ها و پیشگویی های محمد کاظم مروی خرده گرفته است.نمیدانم چرا سعی دارد تا از افسانه پردازی های مروی در خصوص شخصیت نادر،در جهت نفی اصالت ترکمانی وی بهره بری نماید؟وقتی کسی معترف به اصالت ایلی- قومی خود میشود{آن هم نه یک بار بلکه به کرات و با افتخار}چه لزومی به آسمان ریسمان بافتن دارد که بلکه بتوان خلاف آن را ثابت کرد؟
این که در داستان نادر با کاظم بیگ حاکم اردکان،جناب توحدی نوشته است:{نادر در جواب گفته است:میدانی اگر روزی شاه ایران شوم چه بلایی سرت می آورم؟}برای نادر از جانب کدام قدیس یا قدیسه ای الهام شده بود که روزی شاه ایران می شود؟میفهمیم که جناب توحدی در کتاب هایشان کم افسانه نساخته اند.از معمرین محلی هر چه شنیده اند،خیال کرده اند که درست است و فکر کرده اند که تاریخ نویسی همین طوری است!!!!
مثل {یک کلاغ چهل کلاغ} است.مردم به کوچک ترین حادثه چنان شاخ و برگ میدهند که ساعت ها با اشتیاق در موردش به بحث و جدل می نشینند.حال فکر کنید شخصی چون نادر چگونه در کانون توجه افسانه سازی های مردم قرار می گیرد و در موردش چه چیزهایی نگفته اند؟
جناب توحدی عزیز،قبول داریم:که اگر قرار بود هر چه نویسندگان صدها سال پیش نوشته اند را در بست قبول کنیم،دَر علم هم بسته می شد.اما نباید چندان خوش باور و سطحی نگر بود.جناب توحدی اعتقاد دارن که افشارها تا حمله ی اعراب مسلمان به ایران مداین نشین یا صحیح تر بگویم((هفت شهر یا هفشار))نشین بوده اند.ایشان نوشته اند:{افشار کُرد همان هفشار می باشد که مربوط به پاییتخت 800ساله کُردان اشکانی و ساسانی است که اعراب آن را مداین و رومیان آن را تیسفون و کُردها “هفتشار” می خوانند!!!!
چون هفت شهر متصل به هم بودن،کُردها آن را هفشار و اعراب مداین نامیدند.و به کتاب ساسانیان کریستین سن،ترجمه رشید یاسمی ارجاع داده اند،و در کتاب نادر صاحبقرآن همین مطالب را بدون ارجاع به منبعی این گونه آورده اند:«افشار یا هفشار نام پاییتخت ساسانیان بود که یک شار{شهر}آن هم ویژه کُردها بود که اردشیر بابکان کُرد ساسانی موسس این سلسله آن را برای پاسداران پاییتخت ایجاد کرد که کُردآباد می نامند…در پایان دوره ی ساسانیان که هفشار به تصرف اعراب درآمد و ویران شد و کُردها پس از دفاعی جانانه به ناچار آن جا را ترک کردند،چون هفشار نشین بودند از آن زمان به هفشار معروف شدند.-((توحدی1384-48،49))
باید ذکر کنم تمام این مطالب ساختگی و بی اساس است.چرا که در کتاب مورد استناد جناب توحدی {ساسانیان} که عنوان اصلی آن{ایرانیان در زمان ساسانیان،کریستین سن،ترجمه رشید یاسمی،تهران، نشر دنیای کتاب}است به هیچ کدام از این توضیحات برخورد نمی کنیم.تا جایی که بنده شهر اردشیر معروف به «شهرویه»را در آن کتاب مطالعه کردم،از تجار یهودی و اکثریت عیسویان که مردم آن را به جهت افراط در شراب خواری و عدم عفافشان مورد طعن و ملامت قرار میدادند.-((1368-512))به مردمی که کُرد نامیده می شوند،برنخوردم.در این کتاب از ملت های زیلدی نام برده شده از جمله ترکان اویغور و هون،ارمنی،یونانی،سریانی،عرب و…اما جای اکراد مورد ادعای جناب توحدی بسیار خالی بود.
حال بماند که کُرد بودن اشکانیان و ساسانیان در هیچ بازاری خریداری ندارد.باید گفت که در کتاب {درر التیجان فی تاریخ بنی الاشکان}اعتماد السلطنه عصر ناصری را اگر بخوانید،ایشان اشکانیان را تورک نژاد خوانده است.فعال فرهنگی میهمان به استناد{احسن التقاسیم مقدسی،کُردنژاد!!!} روستایی موسوم به«اوشهر» در حدود بخارا به زعم خود منسوب به اکراد میدانند.
باید خاطر نشان کنم که کتاب احسن التقاسیم مقدسی،در اصل به زبان عربی است که به فارسی نیز ترجمه شده است.در متن عربی و فارسی«اوشهر»مورد ادعای کلیم الله توحدی فعال فرهنگی کرمانج هرگز نیامده است.کلمه ای که ایشان دست به تحریف آن زده است در اصل«اَوشر»است که با استناد به صورت نوشتاری«اَوشار»در شجره تراکمه ابوالغازی بهادخان-((1383-27))و بدرالدین عینی-((؟:20))و صورت «اوشر»در رشیدالدین فضل الله همدانی-((1384-95))و تصریح تمام محققین و مورخین،همان آوشار یا افشار تیره ی ششم از قوم بزرگ اوغوز ترکمان می باشد.
در متن عربی احسن التقاسیم میخوانیم که:{اوشر کبیره کثیره البساتین من نحو الترک تعدُ قریه}. ((ص282))و در متن فارسی آمده است:{اوشهر،بزرگ و پر از باغ در سمت ترکستان است،و دهی بشمار می آید.}-((ص408))جالب است که مقدسی به صراحت اعتراف می کند اوشر دهی است در ترکستان بهتر است متن عربی«سیف المهند»بدرالدین عینی را نیز با هم بخوانیم تا شبهه ای در این خصوص باقی نماند.{و من قبیله اُغز تتفرغ الترکمان،و هم اثنان و عشرون بطنا،…ثم افشار و یقال لهم اوشار و علا متهم هذه …}که بدرالدین به ترکمان بودن22تیره اوغوزان و از جمله افشار{اوشار} ها به صراحت اشاره میکند و علامت یا طمغای مخصوص آنها را نیز ترسیم میکند.
کلیم الله توحدی در واقع با تحریف«اوشر»به «اوشهر»خواسته است بین هفت شهر یا هفشار ساختگی خود و اوشهر تحریفی به زعم خود،ارتباط معنایی برقرار نماید و تحریفاتش را صحیح و واقعی جلوه دهد،باید از جناب توحدی پرسید که اگر با کتاب اُنس زیادی دارید،چگونه به خود اجازه می دهید واقعیات ثبت شده در منابع تاریخی را به میل خودتان تحریف کنید؛آیا این است که رسالت« مسئولیت نویسندگی در عدم لوث نمودن قلمی((-نادرصاحبقرآن- ص45))
که جناب توحدی به زعم خود از پاره ای نویسندگان و محققان انتقاد کرده اید؟آیا«آیا خردمندان قضاوت خواهند کرد؟»از جناب توحد باید سوالی پرسید که اتریش در چه تاریخی جزو امپراتوری عثمانی شد که هامر پورگشتال اتریشی را نویسنده تورک عثمانی خوانده اند.باید بگویم این کتاب را مسیودوشز فرانسوی در زمان ناصرالدین شاه از آلمانی به فرانسه ترجمه کرد و میرزا زکی نیز از روی ترجمه فرانسوی{در همان زمان}آن را به فارسی برگردانده است.
باید به این موضوع هم باز اشاره کنم که در نسخه ی خطی منظوم«محمود نامه»جناب کلیم الله توحدی با استناد به بیت:{زبانش به اکراد چون هست یک ز اکراد آید برایش کمک}یک زبانی را هم زبانی پنداشته اند.-((نادر صاحبقرآن-پاورقی- ص210))در صورتی که معنی اصطلاح یک زبانی یکدل و هم رأی بودن است به فرهنگ لغت مخصوص دهخدا مراجعه کنید که ده ها مثال ذیل مدخل یک زبانی آورده است.
در این جهان هستی فقط فعالان فرهنگی که میهمان خراسان هستند به غیر از ادعای کرمانج بودن نادرشاه این ادعای دیگر را دارن که صفویان همه از کردهای سنجار بوده اند.
باید اشاره کنم که کلمه {کُرد} تا عصر صفوی به معنای رمه گردان و گله چران بوده است و بعدها اقوام غرب ایران با لفظ {کُرد} به مفهوم قومی خوانده شده اند.
به عقیده ی دکتر مارتین وان بروینس:{کُرد بر یک پدیده رمه گردانی و شاید واحدهای سیاسی نامیده می شود و نه یک گروه زبانی چندین بار حتی کُردهای عرب در منابع نامبرده شدند.} وعقیده ی پرفسور ولادیمیرایوانف:{نام کُرد،بر همه رمه گران و کوچ گران ایرانی نامگزاری می شد.}شعری از رودکی آمده است که میگوید:{از بخت و کیان خود بگذشتم و پردختم چون کُرد بماندستم تنها من و این باهو-باهوت«باهوت-باهوت چوب دستی چوپان»و شعری دیگر از سعدی شیرازی که می فرمایند:{چون سیلاب خواب آمد و هر دو بُرد چه برخت سلطان چه بر دشت کُرد}
باید بگویم کسی غیر از ترکان خراسان کرمانج ها را بهتر نمی شناسد،زمانی که وارد خراسان شدند همیشه در کنار ترکان زندگی کردند و راه و رسم زندگی را آموختن و با ترکان وصلت کردند و همه ی ترکان خراسان از اصل زندگی کرمانج ها خبر دارند که تا 30سال پیش در کوه ها زندگی عشایری داشتن و به مرور زمان روستانشین و بعد شهر نشین شدند.کرمانج ها زبان کُردهای غرب کشور را نمیفهمند و حتی لباس هایی متفاوتی نسبت به آن ها دارند و حتی رقص های متفاوتی نسبت به کُردهای غرب کشور دارند.
در صورتی که کُردهای سوریه،عراق,ترکیه،با هم در ارتباط اند و تمام فرهنگ مشترک دارند.
اگرصفویان کُرد بودند،چرا در خصوص ادبیات و زبان و تاریخ کُردی کوچکترین اقدامی نکردند ولی در عوض بزرگترین حامیان زبان و ادب ترکی در ایران بوده اند.چرا از شیخ صفی الدین اردبیلی اشعاری به فارسی و گیلکی و مجموعه ای به نظم و نثر تحت عنوان {قرا مجموعه} در دست است،اما کلمه ای کُردی منسوب به ایشان را نمی توان جایی سراغ گرفت؟
قابل توجه فعالان فرهنگی میهمان در خراسان،باید بگویم اثر شیخ صفی الدین اردبیلی جزء یکی از شاخص های منابع موجود در کتابخانه رضوی(ع)است که به این مجموعه وقف شده است.
اگر نادرشاه کُرد بوده است او هرگز خودش را کُرد معرفی نکرده است.در هیچ منبعی حتی یک کلمه کُردی منسوب به نادرشاه سراغ نداریم.اما عین جملات و سخنان ترکی وی را در آثار متعدد در دست داریم.برای مثال مراجعه کنید به صفحات«651،652،777،925،965،314،377،579،635، 1048»در عالم آرای نادری و صفحه«33و37»یادداشت های گاتوغی گوش و صفحه«96»تاریخ تکاب افشار.
نادر حتی یک اقدام در جهت {کرد گرایی} و یا در راستای ترویج و تبلیغ زبان و فرهنگ کُردی انجام نداده است.ولی از طرف دیگر اگر نگاهی به نامه های سیاسی نادرشاه و ملاقات هایی با سران کشورها داشته است با زبان ترکی بوده است.کتیبه ی ترکی در کلات هم سندی است بر تورک بودن نادر و کتیبه های ترکی در سر درب حرم امام علی(ع)هم سندی بر تورک بودن نادرشاه است.باید گفت که جناب توحدی کتیبه ی ترکی کلات نادری را تحریف حقایق می داند،و بر این عقیده است که این عمل حاصل خوش خدمتی خان جلایر می پندارد-((نادرصاحبقرآن،856))باید بگویم که بر خلاف نظر جناب توحدی آن کتیبه به آن صورت که فکر می کنید نا تمام نیست،جناب توحدی شما که حتی دستی در شعر دارید باید بهتر بدانید آخر شعر با تخلص شاعر مشخص می شود.
در کتیبه ی ترکی در کلات نیز تخلص شاعر{گلین}آمده است پس کتیبه از بابت متنی که جهت نقر مدنظر بوده تمام شده است فقط آن قسمت کوچک کتیبه که به صورت خام مانده است بنا به سیاق اغلب کتیبه ها جای تاریخ اتمام کتیبه است و نام حکاک بوده است.به قول دکتر وثوقی مطلق«منشور دولت نادری»است-((وثوقی مطلق1390-100))
علاوه بر این دستور نقر کتیبه به شعر ترکی از جانب نادرشاه مسبوق به سابقه است. زیرا اشعاری که به مناسب تعمیر گنبد مرقد حضرت علی(ع)در بالای ایوان نجف که با طلا نوشته شده است به دستور نادرشاه نوشته شده است.-((مروی1369-926))و-((هیئت1380-228/1386-136))
در این مورد حتما عقیده فعالان فرهنگی کرمانج این است که این اعمال کار نادرشاه نبوده است بلکه توطئه اطرافیانش بوده است،اگر نادرشاه متن ترکی کتیبه را نسبت دادنش به امیرتیمور صاحبقرآن خشمگین بوده چرا دستور تخریب آن را نداده است؟؟جالب است در تعداد زیاد فعالان کرمانج در خراسان فقط شخصی بنام جناب توحدی عزیز در مورد تاریخ خود کتاب نوشتن و دیگر فعالان دنبال عوض کردن لباس خود و پوشیدن لباس کُردهای غرب ایران میباشند و در کنار این کارها فقط از صحبت های جناب توحدی حمایت میکنند.
جناب توحدی با این اعمال هایشان دارند به شعور مردمان کرمانج خراسان توهین میکند.با تحریف واقعیات تاریخی هویتی تحریفی به هم نژادان خود تلقین می کنند که با یک تلنگر فروریختنی است.
- بعد از بررسی حرف های فعالان فرهنگی میهمان در خراسان و نگاهی به کتاب آن ها حال کمی به نوع زندگی و روش آن ها در خراسان اشاره می نماییم.
تمام زمین هایی که امروزه در دست کرمانج ها است در اصل مال گرایلی ها می باشد.زمانی که در دوره ی صفویه به تدریج به شمال خراسان تبعید شدند مشاهده کردند که تمام زمین های مرغوب این منطقه اختصاص به محل سکونت گرایلی ها دارد از همان زمان بزرگان کرمانج به این فکر افتادن که گرایلی ها را از سرزمینشان بیرون کنند.گرایلی ها مردمانی متمدن بودن حتی وقتی که در آسیای میانه سکونت داشتن از خیلی از همسایگان خود متمدن تر و به مسائل زندگی آگاه تر بودند. از زمانی که گرایلی ها در خراسان با کرمانج ها همسایه شدند صدمات زیادی به گرایلی ها وارد شد.گرایلی ها به خاطر تمدنی که داشتن حقی برای دیگران قائل بودند،اما کرمانج ها این خصلت را ندارند.
کرمانج ها زیاده خواه بودند همه چیز را برای خود می خواستن سیاحانی که در دوره صفویه به ایران آمدند و از خراسان گذشتن درباره ی زیاده خواهی کرمانج ها مطالب زیادی نوشتن.-((شهرمن بیجین یورد-ج1-ص81))
اگر هم نگاهی به کتاب سیدعلی میرنیا با عنوان«ایلات و طوایف عشایری خراسان»بیندازیم به تعداد بالای سرداران تورک که کارهایشان و جان فشانیشان در تاریخ ضبط شده است بسیار زیاد است. از طرفی هم کرمانج ها در کنار نادرشاه جانفشانی های زیادی کردن که بیشتر آن ها از سر ناچاری این کار را انجام دادند.در قسمت تاریخ در دوره ی افشاریان به حمله نادرشاه به کرمانج ها بر میخوریم.
جنگ نادرشاه با کرمانج ها به این صورت بود که در ابتدای به قدرت رسیدن نادر در درگز،ایل های کرمانج،رشوانلو،کیوانلو،زعفرانلو،از مخالفان نادر بودند.نادر بعد از اینکه سران ایل ها و طایفه های مناطق:درگز،سرخس،کلات،مرو را تحت اطاعت خود درآورد،از سران ایل های کرمانج در خراسان ،دعوت بعمل آورد که به او بپیوندند ولی سران ایل های کیوانلو و رشوانلو دعوت او را به تمسخر گرفتند،نادر پس از آن نیرویی جهت تنبیه آنان روانه کرد،چون شاهوردی خان کیوانلو از آمدن نادر آگاهی یافت پیک هایی به میان ایل چمشگزک برای رشیدقلی بیک،جعفرقلی بیک و محمدحسین خان زعفرانلو فرستاد و در خواست کمک کرد،کرمانج های خراسان به مرکزیت قوچان برای جنگ با نادر متحد شدند،و کرمانج ها نواحی مزدوران و سرخس نیز به آنان پیوستند و برای مقابله و جنگ با نادربه قوچان آمدند. جنگ سختی بین نیروهای نادرشاه و کرمانج های خراسان در گرفت با وجود اینکه تعداد نیروهای نادر به نصف نیروهای کرمانج ها نمی رسید ولی کرمانج ها از سپاه نادرشاه شکست خوردند و پس از کشته دادن زیاد متواری شدند. بعد از این جنگ، سران ایل های کرمانج خراسان به اطاعت کامل از نادر در آمدند. نادر پس از به اطاعت درآوردن کرمانج های شمال خراسان با خواهر محمد حسین خان زعفرانلو وصلت کرد.(44)
یا اگر می خواهید جنگ نادرشاه را با کرمانج های خراسان به صورت کامل بخوانید میتوانید به کتاب{عالم آرای نادری-ج1}و به صفحات{73،74،75،76،77،78}مراجعه کنید.
کُردهای گله دار و چوپان حتی آن هایی که کشاورزی داشتند به طرز اسف انگیزی جاهل و فقیر بوده اند.-((شهرمن بیجین یورد-ج1-ص85،86))
در اترک نامه به این صورت ذکر شده است:{مؤلف کتاب نامه عالم آرای نادری درباره مهاجرت اکراد به خبوشان می نویسد…مخفی نماند چون در ایام جلوس شاه عباس صفوی که بلاد خراسان را از لوث وجود عبدالمؤمن خان ازبک سترده، ممالک موروثی را که چندین سال در تصرف مخالفان بود به عنایت الهی استرداد نمود به خیال آن افتاد که، چون همیشه در زمان خاقان سلیمان شاه اسماعیل و شاه طهماسب اجداد بزرگوارش طایفه ازبکیه دست تسلط در زمین خراسان به هم می رسانند، اولی این است که جمعی از ایلات و احشامات آذربایجان کوچانیده در نواحی بلاد خراسان سکنی دهد،که با طوایف ازبکیه نقیض بوده،شاید بدان امورات ضبط و نسق خراسان مضبوط گردد. تا اینکه بعد از تسلط ممالک آذربایجان از نواحی ارومی به قدر چهار هزار و پانصد خانوار از جماعت افشار کوچانیده و در نواحی ابیورد و دره جز، سکنی نمودند، و بعد که تسلط به نواحی ارض روم و بلبارس به هم رسانیدند قریب سی هزار خانوار از طایفه اکراد کوچانیده آنها را روانه خراسان نمود که از نواحی خبوشان الی آلاداغ سکنی، و جمعی از قاجار نواحی ولایت تبریز نیز روانه مرو نمود، فرقه ای از طایفه بیات ایروان را به نیشابور مقرر فرموده که آمده سکنی نمایند، و از سمت گنجه و قراباغ از طوایف قاجار جمعی را کوچانیده روانه دارالمؤمنین استراباد نمود که در آنجا توطن نمایند.}- (45)
خوب بر اساس این مدرک ادعای مرزبانی میهمانان خراسان یک ادعای پوچ و تو خالی میباشد و جزء توهمات آنان می باشد.زیرا به این نتیجه میرسیم اول افشار ها به خراسان انتقال یافتن بخاطر نزدیکی با ازبک ها و بعد طبق مطالبی در عالم آرای عباسی کرمانج ها به خراسان آمدند.
امروزه میهمانان خراسان با این ادعا وجود خود را در خراسان محکم تر می کنند که برای مرزبانی به خراسان آمده اند،انگار این دلیل با عقل جور در نمی آید،اول با جست وجو کردن در منابع تاریخی مرزهای شرقی ایران را در زمان صفویه از اول مرور میکنیم که اصلا مرزهای شرقی تا چه منطقه ای کشیده است آیا به باور دیگران و میهمانان خراسان مرزهای شرقی در زمان صفویه همین سرخس و تایباد امروزی است؟؟؟؟
با مشاهده ی نقشه هایی که از منابع تاریخی به دست می آید میبینیم که مرزهای شرقی در زمان صفویه در کشورهای افغانستان،تاجیکستان،ازبکستان وجود داشته است و امروزه تمام کرمانج ها فقط در شمال خراسان {ایران} هستند،یعنی باید گفت که کرمانج های مرزبان همیشه در مرزهای شرقی مرزبانی میکردند و موقع استراحت به مشهد و شیروان و قوچان و…بر می گشتند؟ یا فرض کنیم که در آن مناطق حضور داشتن امروزه چرا در این کشورها خبری از آنان نیست؟ حالا کشورهای ازبکستان و تاجیکستان را در نظر نگیریم،آیا امروز در افغانستان کرمانج ها وجود دارند؟حال چطور باور کنیم که میهمانانی که به خراسان آمدند برای مرزبانی آمده اند؟
در کنار این تحریف ها و افسانه سازی ها هنگامی که به نحوه حکومت داری تورک ها از جمله صفویه ها نگاهی می ندازیم میتوان باورکنیم حکومت های تورک{غزنویان،تیموریان،سلجوقیان، ایلخانیان،و…}از جمله کشورگشایی های صفویان،حال حکومت صفویه توان اداره نظم و امنیت مرزهای شرقی خود را نداشتند؟؟
در زمان به اجرا در آمدن عملیات آسیمیلاسیون{ذوب فرهنگی}در خراسان میهمانان تازه وارد شده در خراسان با یادگیری تمام کارها و مسائل زندگی تمام فرهنگ را به نام خود زدند و رژیم فاسد پهلوی بر این مسیر پیش رفت که نامی از ترکان در خراسان نباشد،ناگهان در میان افسانه سازی های فعالان فرهنگی تورک ستیز در رژیم پهلوی و رژیم اسلامی این صدا به میان آمد که میهمانان خراسان دارای سردارانی غیرتی و شجاع و {میهن پرست!!!!!} هستند که در بین رشید خان و عیوض خان نام سردار پر آوازه خراسان ججوخان هم به چشم میخورد،ججوخان در حصار لطف آباد درگز به دنیا آمد و باید ذکر کنم با خبری که هنوز دارم نوادگان این سردار با غیرت و با شرف تورک خراسان امروزه به زبان تورکی صحبت می کنند،تمام قضیه جنگاوری ججوخان توسط بخشی بزرگ ایران حاج قربان گفته شد.
جَجوخان توسط جمعی از جوانان رشید درگزی در برابر تجاوز نیروهای کثیف روس ایستادگی کردن و تعداد زیادی از سربازان و افسران روس را به هلاکت رساندند.به غیر از ترکان خراسان کسی از رفتار کرمانج ها خبر ندارد،که در سخت ترین روزها به فکر خود هستند و حقی برای دیگران قائل نمی شدند،حتی برای آن ها مسائل کشور مهم نبود که بخاطرش به پا خیزند و سردارانی از آنها ظهور کنند.مثل همان روزهایی که با روس ها همراه شدند و نشانه منطقه ای که ججو در آن حضور داشت رو به روس ها دادن و آخر هم به ضرب سه گلوله از افراد کُرد به شهادت رسید.
جناب توحدی این طور نوشته اند:{قرار بود به دست والی خراسان و حاکم نظامی روس در مورد دستگیری جَجو به او کمک مالی شود،اما محمد ابراهیم خان روشنی و فرج الله خان شیروانی«ضیغم الملک بعدی»نیز به جنگ جَجو رفته بودند که نیروهای روس را در دستگیری جَجو یاری دهند.در مورد کشته شدن جَجو به دست روس ها یا کُردها اختلاف افتاد و سر انجام از نوع گلوله مشخص شد که جَجو با گلوله ی سه تیر کُردها کشته شده است.}- ((کتاب حرکت تاریخی کُرد به خراسان-کلیم الله توحدی- ص421))
در طی این نوشته ها متوجه می شویم که چه ذوق و شوقی برای به شهادت رساندن سردار با غیرت تورک داشتند و با هم به جنگ و جدال پرداخته بودند و برای پول دار شدن دست به چه کارهایی که نزدند.اما سراغی هم از فرج الله خان شیروانی بگیریم که در این صحنه حضور داشت و دیگر در چه صحنه هایی با افراد یاغی خودش حضور داشته است.کافی است به کتاب موسیقی شمال خراسان اثر استاد هوشنگ جاوید نگاهی بیندازید تا در مورد جَجوخان اطلاعات بیشتری بیابید.
حضور فرج الله خان نگهبان و نوچه هایش و غارتگری های آن ها در روستاها و بازیچه قرار گرفتن آن ها توسط قوام السلطنه و به شهادت رساندن سردار با غیرت تورک محمد تقی پسیان که هدفی داشت که قیامی با شکوهی برای سر و سامان دادن به وضع اقتصادی و فرهنگی در خراسان انجام دهد که توسط خونخوارگان مسلح،که بعد توسط اشرف قوام السلطنه به جانی ترین جانیان بشر و یک مشت یاغی این القاب داده شده است:فرج الله خان{ضیفم الملک}،تاج محمدخان{سطوت الملک}، ((جغرافیای تاریخی شیروان- محمد اسماعیل مقیمی-ج1-ص300))
حالا با مطالعه کردن این موضوعات به ما ثابت می شود که حتی سرداران کرمانج برای خود کرمانج ها مورد احترام بودن چون کارهایی کردن که فقط خودشان میخواستن و برای خودشان سودآور بوده است،ولی حال کمی در کارها و اهداف سرداران تورک و با شرف خراسان مثل جَجوخان و محمد تقی پسیان و جبار خان که از جان گذشتن برای ناموس و وطن تا در خراسان بزرگ آزادی وجود داشته باشد و با خیانت بعضی ها به شهادت رسیدن.
به قول جناب توحدی که در سخرانی اخیر در سنندج ذکر کرده اند “کُردی کرمانجی توان بیان افکار را ندارد” راست گفته است.از قوم میهمان در خراسان تورک ها و تات ها صدمات زیادی خورد ولی امروز ما هدفی بزرگی در سر داریم و آن{ادامه راه سرداران باغیرت و با شرف خود است و آگاهی داشتن از تاریخ و فرهنگ خود که به وسیله ی آسیمیلاسیون می خواهند آن ها را از بین ببرند.}
ما جوانان تورک در خراسان بزرگ نمیگذاریم نام تورک را در خراسان پاک کنند و خراسان بزرگ را سرزمینی فارس نشین بنامند،خراسان وطن ماست.
حتما در آخر فکر میکنید چرا اینقدر تند صحبت کرده ام ،باید ذکر کنم تمام واقعیت ها را همراه کلی منابع برای خوانندگان عزیز ذکر کردم و باید توجه کرد که در این کار خجالت کشیدن معنی اش یعنی باخت و قبول کردن ذلت و خاری،من بر این باورم تمام واقعیت ها را روشن و ساده بیان نمودم که تا الان در این سالها ی سیاه و شوم کسی در خراسان به سراغ این موضوعات نرفته بود و همه با یک سیاست غلط قصد تخریب فرهنگ و تاریخ خود را داشتیم.
البته آسیمیلاسیون جزء اصلی کار است که باعث انقراض زبان ترکی خراسانی شده است ولی حماقت بعضی از ما و انجام بعضی از کارهای بیهوده و پوچ از روی چشم رو هم چشمی باعث تخریب فرهنگ و تاریخ خود شده است.کارهایی مانند سخنانی که همراه طرح آسیمیلاسیون پیش میروند مثل این که:{می گوییم ما تورک های خراسان با تورک های آذربایجان،قشقایی کاملا فرق داریم.}
آیا واقعا راست است؟؟آیا واقعا درباره اش تحقیق کرده ایم؟؟چطور وقتی در حرم مطهر امام رضا(ع) مردمان شریف آذربایجان را میبینیم که با هم حرف میزنند یا از ما سوال میپرسند کامل متوجه حرف هاشون میشویم؟چطور آهنگ های آذربایجانی را میفهمیم؟آهنگ های اُزبکی را متوجه میشیم؟؟
کسانی که هنوز ادعا میکنند که نه ما اصلا زبان آذربایجانی ها و قشقایی ها را متوجه نمیشیم مشکل از یادگیری زبان مادری آن ها می باشد،کسانی که فقط یاد دارن و همیشه به کار میبرن{یو،ایسته مِه مَن،یاخشه دِه،بیلمِه مَن،گلدِم،و…}ولی نمیتوانند زبان مادری خود را بطور کامل حرف بزنن و مکالمه ی کاملی داشته باشند مشکل از آن هاست باید سطح یادگیری خود را بالا ببرند.
ولی طرح آسیمیلاسیون کم کاربردی روی ذهن بزرگان ما نداشته که از قدیم بینشان این سخنان غلط وجود داشته که تورک های خراسان با ترکان قشقایی و آذربایجان فرق دارند و از طریق مذهب بین ما و برادران و خواهران عزیز و با شرف تورکمن جدایی انداخته اند.
باید دانست که خود سانسوری و ترس و خجالت کشیدن برای فهم هویت خود ضرر دارد و یک نوع فلج بودن رفتاری است که نتیجه ای جزء کمک کردن به تخریب فرهنگ و تاریخ ما ندارد.باید پیوسته با رعایت احترام به دیگران حتی اگر کار ناخوشایندی کرده باشند برای شناخت هویت خود تلاش کنیم.
شناخت هویت خود،راهی پر نوری است در زندگی مان.
{وطن مِز ساغ اولسون،خراسان ساغ اولسون}
Instagram:turke_devin
Telegram:turkedevin
- نتیجه گیری:
در کنار مطالعه ی تاریخ و فرهنگ خود وقتی که کامل مطالعه کرده باشیم صاحب اطلاعات زیادی می شویم باید از این اطلاعات به نحو احسن استفاده کنیم.
پس از بررسی اطلاعات خود بایدآن ها را تجزیه و تحلیل کنید.در دوره همی های دوستانه صحبت کنید و نظر دیگران را در نظر بگیرید و توجه کنید.
باید پس از مطالعه کردن این مقاله یک معلم شده باشید و محافظ تاریخ و فرهنگ خود باشید از افرادی که زنجیر آسیمیلاسیون دور مغز آن ها پیچیده شده را پاره کنید.به آن ها آزادی ببخشید.
در تمام صحبت هاتون برای پیشبرد و موقفیت شغل معلمی خود با مدرک و منابع صحبت کنید،اگر با مدرک حرفتان را بیان کنید افسانه پردازی نمی کنید.
تمام مطالب را با دقت تمام بخوانید همیشه در جست و جوی علم و واقعیت های زندگی باشید چه بد چه خوب{به زمانی رسیده ایم که فقط با اطلاعات بالا می توانیم از مشکلات و حملات خرابکارانه گذر کنیم.}
اگر می خواهید دست به یک کار بزرگ و متحول کننده بزنید باید اول هویت خود را بشناسید،هدف از این کار بزرگ و متحول کننده چیست؟،آیا در زمان به وقوع پیوستن این کار بزرگ و متحول کننده به نفع هویت خود و زندگی خود است یا اینکه باز هم باید نسل های بعد ما برای دیگران کار کنند و غلام حلقه به گوش آن ها باشند؟
پس بدانید که با مطالعه ی این مقاله یک گام بزرگ برداشته اید،دروغ هایی را که سالها در مغرهاتون بود را دور ریخته اید.با مطالعه کردن کامل این مقاله معنی حرف من را می فهمید.
“برای رسیدن به هدف بزرگ و متحول کننده در جامعه و زندگی شخصی،باید اول هویت اصلی خود را بشناسیم.شناختن هویت خود به تمام کارها و هدف های زندگی متصل است.اگر نشناسید همیشه در حال دَر جا زدن هستید و ذلت و خاری را با اشتیاق بیشتر میپزیرید.”
این عمل درست مثل شناختن وجود خدا است،اگر خدا را می خواهی بشناسی خودت را بشناس.
موفق و سر بلند باشید.
بهار98
خراسان تورکلری ساغ اولسون
تات لَر ساغ اولسِلَن
منابع:
1)پرفسور محمد تقی زهتابی،تاریخ دیرین ترکان ایران-ج1- ص224
2) پرفسور محمد تقی زهتابی،تاریخ دیرین ترکان ایران-ج1- ص224
3)سایت زبان و فرهنگ ترکان خراسان-اسماعیل سالاریان-www.salariyan.arzublog.com
4)سیری در تاریخ زبان و لهجه های تُرکی-دکتر جواد هیئت-ج3- ص16
5) سیری در تاریخ زبان و لهجه های تُرکی-دکتر جواد هیئت-ج3- ص20،19،18
6) سیری در تاریخ زبان و لهجه های تُرکی-دکتر جواد هیئت-ج3- ص17
7)دیوان اللغات الترک-محمود کاشغری-ج1- ص176،292
8)ویکی فقه- تقسیم ترکستان-قسمت غربی- لسیاسة الدولیه- ش132-ص107/«الصراع الصینی الترکستانی»و نقشه ی خراسان.المسالک و الممالک اصطخری-کتاب5889ق
9)نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص179،175
10) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص188
11) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص199،197
12) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص199
13) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص205
14)مولوی-دیوان شمس- رباعیات- رباعی شماره1186
15) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص223
16) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص223
17) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص223
18) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص247
19) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص252
20) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص257،258
21) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص272،273،277،278
22) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص287
23) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص
24)فرهنگ لغت ترکی به فارسی- بهزاد بهزادی-ص844
25) دیوان اللغات الترک-محمود کاشغری-ج1- ص37
26) دیوان اللغات الترک-محمود کاشغری-ج3- ص91
27)فرهنگ لغت ترکی به فارسی-از سده12هجری-میرزا مهدی خان استرآبادی
28) فرهنگ لغت ترکی به فارسی-از سده12هجری-میرزا مهدی خان استرآبادی
29)اسماعیل مقیمی-جغرافیای تاریخی شیروان-ج1- ص274
30)ترک ها در خطه ی خراسان-عبدالله قاسمی-ج1- ص51
31) ترک ها در خطه ی خراسان-عبدالله قاسمی-ج1- ص73،72،71،70،69،68،67،66
32)ایلات و طوایف عشایری خراسان-سید علی میرنیا-ج1- ص212
33) سایت زبان و فرهنگ ترکان خراسان-اسماعیل سالاریان-www.salariyan.arzublog.com دوشنبه بیست و هفتم دی ماه95
34) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص90
35) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص90
36) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- سال1398
37) فرهنگ لغت ترکی به فارسی-از سده12هجری-میرزا مهدی خان استرآبادی- ص145
38) سایت زبان و فرهنگ ترکان خراسان-اسماعیل سالاریان-www.salariyan.arzublog.com
39) دیوان اللغات الترک-محمود کاشغری-ج1- ص291
40) اسماعیل مقیمی-جغرافیای تاریخی شیروان-ج1- ص356،355
41) نگاهی به ادبیات ترکان خراسان- اسماعیل سالاریان-ج1- ص159،158
42) سیری در تاریخ زبان و لهجه های تُرکی-دکتر جواد هیئت-ج3- ص460
43) اسماعیل مقیمی-جغرافیای تاریخی شیروان-ج1- ص353،352
44){نادرشاه}لارنس لکهارت.{جهانگشاری نادری}میرزا مهدی خان استرآبادی.{نادرنامه}محمدحسین قدوسی.{تاریخ کرمان}دکتر باستانی پاریزی.{احسن التواریخ}حسن روملو.{جامع التواریخ}رشیدالدین فضل الله.{ایل ها و طوایف عشایری خراسان}سیدعلی میرنیا.{تاریخ بیگدلی}دکتر محمدرضا بیگدلی
45)شاکری- رمضانعلی-اترک نامه-تاریخ جامع قوچان1365- ص57-مروی-محمدکاظم-عالم آرای نادری-چاپ عکسی-مسکو1960- ص4 الف
46)استرآبادی،محمد مهمدی(1390)جهانگشای نادری،تصحیح دکتر میترا مهرآبادی،تهران:دنیای کتاب،دوم
47)اسکورثی،مایکل(1388)ایران در عصر نادری،ترجمه سید امیر نیاکویی و دکتر صادق زیباکلام،تهران:روزنه،اول
48)اوتر،ژان(1366)عصر نادری یا سفرنامه ژان اوتر،ترجمه دکتر علی اقبالی،تهران:جاویدان،دوم
49)بازن،پادی(1329)«نامه های طبیب نادرشاه»مجله یغما،ترجمه علی اصغر حریری،شماره30،(328،332)
50)برهان تبریزی،محمد حسین خلف(1342)فرهنگ برهان قاطع،به اهتمام دکتر معین،تهران:ابن سینا،دوم
51)بدرالدین عینی(؟)السیف المهند،تحقیق و مقدمه محمد فهیم شلتوت،قاهره
52)بدلیسی،شرف الدین(1377)شرفنامه،به اهتمام ولادیمیر ولییامینوف زرنوف،تهران:اساطیر،اول
53)بهادرخان،ابوالغازی(1383)شجره تراکمه،مترجم آنا دردی عنصری،گنبد قابوس:ایل آرمان،اول
54)توحدی،کلیم الله(1384)نادرصاحبقرآن،سنندج:ژیار،اول
55)حاتمی،زهرا(1387)«شاهنامه نادری محمد علی طوسی ملقب به فردوسی ثانی»،کتاب ماه تاریخ و جغرافیا،آذرماه،شماره127،(60،65)
56)داعی السلام،سید محمد علی،(1362)،فرهنگ نظام،تهران:دانش،ج1،دوم
57)رئیس نیا،رحیم(1379)آذربایجان در سیر تاریخ ایران،تهران:نشر مبنا،اول
58)زیبا کلام،دکتر صادق(؟)سنت و مدرنیته،تهران، نشرآوازه
59)سایکس،سرپرسی(1380)تاریخ ایران،ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی،تهران:افسون،ج2
60)سنندجی،شکرالله ابن عبدالله(1375)تحفه ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان،محقق حمشمت الله طبیبی،تهران:امیرکبیر
61)شرف الدین رامپوری،غیاث الدین محمد(1363)غیاث اللغات،بکوشش دکتر منصور ثروت،تهران:امیرکبیر،اول
62)شعبانی،دکتر رضا(1365)تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه،تهران:نوین،دوم،ج1
63)شیروانی،عبدالرحمن(1391)مظهر الترکی،تصحیح فرهاد رحیمی،تهران:اندیشه نو،اول
64)عبدالهی،علی اصغر(1387)ایران در زمان نادرشاه،ترجمه رشید یاسمی،تهران:دنیای کتاب
65)فضل الله،رشیدالدین(1384)جامع التواریخ«تاریخ اغوز»،تصحیح محمد روشن،تهران:میراث مکتوب،کرمی المقدسی
66)محمد ابن احمد(؟)احسن التقاسیم،بیروت،نشر دار صادر:کرمی المقدسی،محمد ابن احمد(1361) احسن التقاسیم،ترجمه محمدنقی منزوی،تهران،شرکت مولفان و مترجمان
67)کوچرا،کریس(1377)جنبش ملی کُرد،ترجمه ابراهیم یونسی،تهران:نشر نگاه دوم:کریستن سن،آرتور امانویل(1368)ایراندر زمان ساسانیان]ترجمه:رشید یاسمی،تهران:دنیای کتاب:گاتوغی گوس،
68)آبراهام(1330)منتخباتی از یادداشتهای آبراهام گاتوغی گوس،ترجمه ازمتن ارمنی استفان هانانبان و عبدالحسین سپنتا،تهران:نشر روزنامه سپنتا
69)لکهارت،لارنس-افشار نادری،دکتر غلامرضا(1377)نادرشاه آخرین کشورگشای آسیا،ترجمه دکتر اسماعیل افشار نادری،تهران:دستان،اول
70)هیئت،دکتر جواد(1380)سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی،تهران:نشر پیکان،سوم
71)عبدالحسین(1368)نادرشاه و بازماندگانش:همراه با نامه های سلطنتی و اسناد سیاسی و اداری،تهران:زرین،ج1
72)وثوقی مطلق،دکتر رجبعلی(1390)«کتیبه نادری و ارزش تاریخی آن»فصلنامه پژوهش نامه تاریخ،شماره22،(95،119)
73)اوغوزها،پرفسور فاروق سومر- سه سنگیاد باستانی اورخون دکتر حسین محمد زاده صدیق
74)دیوان اللغات الترک،محمود کاشغری
75)اوغوزنامه،رشیدالدین فض الله
76)تورکمنهای یموت پرفسور ویلیام آیرونز
77)مرشدلو،جواد(1388)«شمشیر ایران»کتاب ماه تاریخ و جغرافیا،شماره142،(47،40)
78)مروی،محمدکاظم،عالم آرای نادری،تصحیح دکتر محمدامین ریاحی،تهران: نشر نی،دوم