
کثرتگرایی در آیینه “وحدت وجود” و سقوط مونولوگها
✍🏻: سید محمدرضا موحد
نظام فلسفی بعد از هگل وارد مسیر تازهای میشود. هگل معتقد بود اساس شناخت انسان نسل به نسل تغییر میکند بنابراین حقایق ابدی وجود ندارند. هر اندیشهای به طور مطلق درست نبوده اما در زمان خود میتواند درست باشد.
در جوامع بسته و توتالیتر که جامعه مدنی در حالت ضعیفی به سر میبرد، تز مونولوگ سیاسی حاکمیت بر همگان تحمیل میشود. در مقابل این کنش، واکنشهایی ایجاد میشوند. در مقابل هر تزی، آنتیتزی وجود خواهد داشت، به عبارتی فعالیتهای رادیکالی در جوامع بسته در مقابله با سیستم حاکم همواره ادامه مییابند و به قولی وجود ما مدیون دشمنان سرسختمان است! نهایتا در میان جدال تز و آنتیتز، سنتزی برای پاسخ به هر دو حالت بجود میآید. و بعد از مدتی آنتزی سنتز…
این سیر تاریخی و چرخه بازتولید دیکتاتوری همواره به پیش رفته و مونولوگهارا یکی پس از دیگری نابود میکند و به قول هگل روح جهانی به سوی شناخت از خود توسعه پیدا میکند. وی تز، آنتیتز و سنتز را جزوی از یک سیر تاریخی در دیالتیک مخصوص خود میداند و از این رو ارزش ویژهای به آزادی بیان، فرهنگ و زبان جوامع بشری، قائل میشود؛ «پروسهای که در آن فردیت خود را توسط فرهنگ قالب میریزد، در عین حال تکامل آن به مثابه امر عام و ذات عینی، یعنی تکامل جهان واقعی ایست»
راه حل برون رفت از وضعیت فوق، ارتقاء دیالوگها در مقابل مونولوگها میباشد. در طول تاریخ معاصر ایران جنبشهای زیادی از قبیل مشروطه، نهضت جنگل، قیام کلنل پسیان در جمهوری خراسان، قیام شیخ محمد خیابانی در آزادیستان، فرقه دموکرات آذربایجان، قیامهایی علیه رژیم پهلوی و… اتفاق افتاده است ولکن در دو مورد به سرانجام معینی منجرب شده است.(مشروطه و انقلاب۵۷) چرا که در این دو مورد اخیر مونولوگها به هم پیوسته، یک دیالوگ متحد الشکل را بجود آوردهاند. گروههای مختلف با رعایت اصل تعامل و وحدت، منافع مشترک را به پیش گرفتهاند.
در نتیجه تنها جریان فکری توانایی بقا، حرکت و به غایت رساندن اهداف خود را خواهد داشت که از انعطاف و فراگیری لازم برخوردار باشد. هگل درباره آزادی بیان اعتقاد داشت: «در جامعهای که گروهها و شئون اجتماعی به طور منظم ملاقات میکنند و درباره امور ملت به گفت و گو میپردازند، انتقاد آگاهانه و مسئولانه پرورش مییابد. و در جامعهای که انتقاد آگاهانه و مسئولانه پرورش یافته باشد اعطای آزادی بیان گسترده خطری ندارد زیرا منتقدین مسئول، خردهگیران بیمسئولیت را افشا میکنند. وجود انتقاد مسئولانه بدون وجود انتقاد غیر مسئولانه ممکن نیست.»
گرچه نوع نگرش نگارنده به لیبرالیسم نزدیک بوده لکن تایید مسئله فوق از دید فلسفه هگل نیز حائز اهمیت میباشد. امروزه در مصوبات مختلف حقوقبشری و بینالمللی، کثرتگرایی به وضوع دیده میشود؛ بند سوم ماده 21 اساسنامه تأسیس دیوان کیفری بینالمللی مورخ 1998 نمونه بارز این مسئله بوده که بیان میدارد: دولتهای امضا کننده این معاهده باید در روابط درونمرزی و برونمرزی خود بدون هیچ گونه تبعیضی چه بر اساس تعلقات مذهبی و چه جنسیت، سن، نژاد، رنگ، زبان و غیره معیارهای حقوق بشر جهانی را رعایت کنند.
در نتیجه پلوارلیسم در دنیای امروز تنها یک ایده و یا یک نظریه نیست بلکه واقعیتی است که ما آن را در مقابل چشمان خویش مشاهده میکنیم.
۱۴۰۰/۱۰/۶