پیشگفتار: ( 2-5)
فصل اول
اندک سخنی از دوره رضا شاه پهلوی تا زمینه تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان: ( 6-16 )
فصل دوم
پیشهوری دست نشانده شوروی یا آزادیخواه واقعی: ( 17-24)
فصل سوم
شش ماه اول تا شش ماه دوم حکومت ملی جنوب آذربایجان ( 25-35)
فصل چهارم
آخرین تلاش های پیشهوری بر زنده ماندن نهضت آذربایجان:(36-42)
فصل پنجم
حمله ارتش شاهنشاهی تهران؛ دفاع تا خروج فداییان از آذربایجان جنوبی تا دلایل شکست نهضت ملی: (43-49)
فصل ششم
از وضعیت دوره پناهندگی تا ایجاد دسته های فدایی: (50-55)
فصل هفتم
ترور پیشهوری؛ چرا ها و دلایل این ترور: ( 56-62)
فصل هشتم
مروری کوتاه بر وضعیت آذربایجان بعد از شکست نهضت ملی آذربایجان جنوبی: ( 64-70)
پیشگفتار:
در این مجموعه مقالاتی که تیتر اصلی آن را آپارتاید پهلوی نام گذاری کرده ام در اصل ریشه موجودیت جنبش های ملی در آذربایجان جنوبی را پاسخ میدهد.
امروز اگر بی عدالتی وجود دارد، در تشخیص و حل آن خود را به نابینایی میزنیم آتش آن زمانی به دامانمان خواهد رسید یا در زندگی خودمان و یا در خواب فرزندانمان، زود یا دیر دارد اما راه فراری نیست؛
چه خوب است که شمع وجدانمان روشن شود.
بزرگ ترین سلاح مبارزه مدنی آگاه سازی است و این آگاه سازی تنها نباید بر ملت خودمان خلاصه شود، بهتر است قلم به شکلی باشد که آگاهی به ظلم کننده هم تاثیر بگذارد.
بسیاری اوقات ظالم به عملکرد خود آگاهی ندارد، جغرافیا یا شرایط وی را به آن کنش غیر مدنی ایجاب میکند. عده معدودی از مردم جغرافیای ما نیز بسیاری اوقات از کنش های فاشیستی خود آگاهی ندارند و در سخره گرفتن افغانی ها، اعراب و دیگر ملل چه داخل و چه خارج از چارچوب جغرافیای ایران اسلامی، به خود میبالند؛ این یعنی فاشیست.
حال در این مجموعه مقالات چرا تیتر آپارتاید پهلوی استفاده شده است؟
واژه استفاده شده آپارتاید در تیتر، از فیلم سینمایی {فرار از پرتوریا} الهام گرفته شده است. در آن فیلم دو سفید پوست مبارزه مدنی را بر علیه هم نوعان خود در دفاع از سیاه پوستانی که مورد بی مهری و نسل کشی حکومت فاشیستی قرار گرفته بودند شروع میکنند. حکومت نژاد پرست در آفریقا که سفید پوستان غربی را نژاد برتر و سیاه پوستان را برده خود میدیدند سال ها جنایات بشری علیه آنها صورت دادند که در نتیجه مبارزات، حکومت آپارتاید در آفریقا از صحنه تاریخ حذف شد.
با توضیح مختصر درباره تیتر مجموعه مقالات، توضیحی درباره آپارتاید پهلوی:
دو دلیل مخفی نمودن جنایات علیه بشریت توسط حکومت ها وجود دارد: جنایت از سمت آن حکومت باشد یا شفاف سازی آن با منافعشان در پارادوکس قرار گیرد.
گزینه دوم به جمهوری اسلامی ایران صدق میکند که سیاست رسانه ای و مطبوعات، کتب های درسی و… طرفدار عدم مشهود سازی آن قتل عام ها هستند.
در اواخر قاجار قدرت های جهانی بسیاری از امپراتوری و کشورها را به صورت علنی و یا غیر علنی تحت استعمار خود قرار داده بودند. در آن زمان هر کشور و یا امپراتوری که سیاست تسلیمی در قبال قدرت های جهانی را نمیپذیرفت و یا سیاست اتخاذ شده از سمت آنها را نادیده میگرفتند، به عنوان حکومت متخاصم شناخته شده و در نهایت تحت واکنش آنها دچار میشدند؛ در منطقه ما امپراتوری عثمانی، گورکانی و قاجار توسط قدرت ها منحل و یا به صورت کامل نابود گردیدند.
رضا پهلوی که توسط فرمانده انگلیسی ادموند آیرونساید مورد حمایت قرار میگرفت در تاریخ ۳ اسفند ۱۲۹۹ تهران را تصرف نمود و به سِمت وزیر جنگ پادشاهی قاجار منصوب گردید و سپس در تاریخ ۵ آبان ۱۳۰۲ به مقام نخست وزیر رسید.
از آنجایی که بریتانیا تحمل موجودیت حاکمیتی با هویت تورکی در این جغرافیا را بر نمیتابید با تمام وجود از یک افسر قزاق برای اهداف بلند مدت خود حمایت نمود و در نتیجه توانست امپراتوری قاجار را منحل سازد و فرد مورد پذیرش خود یعنی رضا پهلوی را پادشاه ممالک محروسه ایران کند؛ رضا پهلوی به وضوح بارها اعلام نموده: انگلیسی ها وی را به روی کار آورده است ( در طول این مجموعه مقالات با متوسل به اسناد موجود اشاره خواهد شد).
با اعلام موجودیت حکومت پهلوی اندیشه ناسیونالیستی با محوریت نژادپرستی فارسی-پارسی به سرعت رواج یافت. جمعیت ایران جوان که با حمایت رضا پهلوی مسئولیت ترویج نژادپرستی فارسی را بر عهده داشتند با شعار ’’ یک درفش، یک دین و یک زبان’’ مرتکب چنان جنایاتی را علیه ملت های حاضر در ممالک محروسه ایران شدند که جنایات آپارتاید در آفریقا را رو سفید نمود.
مردم آذربایجان جنوبی که با گسترش نژاد پرستی فارسی مورد ظلم و ستم بی مثال قرار گرفته بودند همراه با دیگر ملل، بر علیه حکومت مرکزی شورش کرده و در بعضی از مناطق حکومت ملی خود را تاسیس نمودند.
آذربایجان جنوبی(تبریز) که وارث امپراتوری های بی شمار محسوب میشود در رأس دشمنی و قتل عام های عوامل حکومت پهلوی قرار گرفت؛ آذربایجانی که مشعل دار و پیش آهنگ آزادی ها بود، در قبال جنایات فرهنگی و قومی حکومت پهلوی چاره ای جز استقلال و برقراری عدالت در چارچوب آذربایجان جنوبی را تحلیل نمیکرد.
آپارتاید موجود در ایران برای آسیمیلاسیون فرهنگی و هویتی ملت های موجود، ملت آذربایجان جنوبی را مانع بزرگی در تحقق اعمال غیر مدنی خود میدیدند و از همین رو چنان وضعیتی را بر سر ملت آذربایجان جنوبی وارد نهادند که تاثیراتش تا به امروز باقی مانده است.
محمدعلی فروغی محمود افشار یزدی و احمد کسروی از جمله کسانی هستند که مأمور به سرانجام رساندن اعمال غیر مدنی علیه ملل موجود ممالک محروسه ایران در آن برهه تاریخی بودند که از مؤسسان جمعیت ایران جوان نیز میباشند.
آن ها با سیاست:
عدم برقراری عدالت، عدم توسعه صنایع و امکانات شهری و روستاییِ جز مرکز و اطراف آن، برقراری سیستم فاسد اداری، محدود نمودن آزادیهای فردی، گروهی و اجتماعی، تغییر نامهای اصلی منطقهای و شهر ها با هدف فارسیزه کردن، اعمال بیش از حد مالیاتها، عدم صدور مجوز در تأسیس مکان های رفاه عمومی، اعمال سیاست شدید آسیمیلاسیون فرهنگی و قومی، رانت بازی، گسترش بی امنیتی، گسترش سیاست پلید نژادی،ِ تحمیل بیش از حد هزینه زندگی و تشویق اربابان بی رحم برای بدتر کردن وضعیت موجود در ایالت های غیر از فارس نشین، در ذهن این اندیشه را می پروراندند که با کوچ مردم آذربایجان به شهرهای فارس نشین که به شدت تحت توسعه قرار داشتند و با آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی به آمال خود برسند که جلوی این تفکرات تا حد قابل توجهی با ظهور فرقه دموکرات آذربایجان گرفته شد.
رضا پهلوی اول بعد از این که قصد خیانت به انگلیسی ها را داشت از طرف مقامات بریتانیا با وارد کردن ارتش شان به داخل مرز های ممالک محروسه ایران (ورود ارتش متفقین) از شاهنشاهی عزل گردید و پسرش محمد رضا در سال ۱۳۲۰ به شرط تأمین بی قید و شرط منافع غربیها، به اصطلاح شاهنشاه ایران انتخاب شد.
از تاریخ ۱۳۲۰ تا برقراری حکومت ملی آذربایجان جنوبی یعنی در سال ۱۳۲۴ ملت آذربایجان جنوبی موقعیت خوبی برای واکنش در برابر ۱۶ سال کنش استبدادی را پیدا نمودند.
این مجموعه مقالات در باب جنایات خاندان پهلوی و عوامل جریان ایرانشهری علیه ملت آذربایجان جنوبی، زمینه و چرای تشکیل حکومت ملی آذربایجان تا علت شکست و دلایل ترور پیشهوری با پشتیبانی از اسناد و کتاب های موجود، حاضر شده است که امیدوارم مورد نقد، استفاده و استناد علاقه مندان قرار بگیرد.
فصل اول
اندک سخنی از دوره رضا شاه پهلوی تا زمینه تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان:
قبل از به قدرت رسیدن حکومت پهلوی در دربار حکومت ها از چند زبان استفاده می نمودند. در دوره حکومت های بعد از اسلام اکثر سلسله ها تورک تبار بوده و بجز زبان اصلی خود یعنی تورکی از زبان های عربی، فارسی و … بدلیل گسترش زبانی در داخل مرزها و همچنین اهمیت ژئوپلیتیکی داخلی و خارجی مورد استفاده قرار میدادند.
استفاده از زبان و فرهنگ های دیگر ملل در کنار زبان و فرهنگ خود در دربار به معنای فرسوده بودن و غیر علمی بودن زبان مادری نبود بلکه حاکمان همیشه به زبان های دیگر ملل خصوصا به ادبیات آنها اهمیت خاصی نشان میدادند. زمانی که در اروپا و بعد ها در آمریکا، سیاه پوستان مورد بدترین ظلمهای تاریخی قرار میگرفتند حاکمان در جغرافیای فعلی ایران با کم و زیاد شدن حدود مرزی به تناسب اقتدار و افولشان به معنای واقعی دموکرات بودند.
ولی بعد از فروپاشی سلسله قاجار و به قدرت رسیدن حکومت پهلوی سیاست دموکراتیک هویتی از سوی شاهنشاهی پهلوی همانند نگردید و ظلم و ستم سیاسیون اروپا دیده مردمان فارس فراتر از نژاد پرستی و بدتر از نسل کشی رسید. جمعیت ایران جوان که از بانیان اعمال ظلم و ستم به ملل غیر فارس محسوب میشود سیستم آپارتاید فارسی را توانسته بودند در سیاست داخلی روز رژیم پهلوی پیاده و به اجرا برسانند.
آن جمعیت با توسل به اصول غیر انسانی بعد از تشکیل شاهنشاهی با جلب رضایت کامل رضا پهلوی، این اندیشه را وارد سیستم نظام اداری کشوری قرار داده و بعد از پیاده سازی این افکار جنایات بدتر از جنگ جهانی اول و دوم را عاید ملل های مختلف در داخل مرزهای ایران به وجود آوردند! آن اعمال غیر مدنی که در ادامه توضیح داده خواهد شد بر علیه تمامی ملل ایران صورت می گرفت ولی در بین سه ملت یعنی تورک، کورد و عربها غیر قابل تحمل بود.
آپارتاید ها ملت آذربایجان را مانع بزرگی بر غالب کردن تئز های خود بر سایر ملل میدیدند چرا که آذربایجانی ها در این منطقه به صورت متداوم حکومت برپا نموده بودند و نفوذ جمعیتی و هویتی مهمی را در داخل مرزهای ایران شکل میدادند و تقریبا نصف جمعیت کشور در اختصاص آنها بود.
آنتی ایدن وزیر خارجه انگلیس در سال ۱۳۲۰ بعد از ورود ارتش متفقین به تبریز در رادیو لندن اعتراف بزرگی را به زبان آورد! طبق اعتراف آنتونی ایدن عامل سقوط سلسله قاجار و تشکیل شاهنشاهی پهلوی به دستان انگلیس بوده و بعد از توضیح رفتارهای غیرانسانی رضا پهلوی از طرف سران انگلیس قول داده بود که هیچگاه بر سر نوشت دیگر ملتها دخالت نکنند. این قول و اعترافات نشانگر پیاده سازی سیستم نژادپرستی در ایران توسط انگلیسیها را اثبات میکند. لیکن قول های داده شده از طرف آنتونی ایدن تنها در حد حرف بود چرا که جمعیت ایران جوان و رضا پهلوی برای استعمار، استثمار و پیاده کردن سیستم منحوس شأن در ایران کافی نبودند!
در کتاب «رازهای سر به مهر» با روایت یک خانواده روس تبار درباره بازگشت سید ضیاءالدین طباطبایی اینگونه نوشته شده است: «مدت چهار سال در جبهه بودم به اتفاق ارتش شوروی با ارتش آلمان هیتلری نبرد میکردیم؛ در آنجا شنیدم انگلیسیها سید ضیاءالدین طباطبایی را از فلسطین به ایران آوردند»{کتاب رازهای سر به مهر صفحه ۱۸}
انگلیس و متحدانش وجود سلسله قاجار در این منطقه را به صلاح خود نمیدانستند زیرا با گسترش افکار ناسیونالیستی در جهان متوحش شده بودند که مبادا قاجاریه با عثمانی ها متحد شده و در تشکیل نظام نوین جهانی خلَعی وارد کنند؛ ضرورت تشکیل حکومت پهلوی و چرایی پیاده سازی آن تئز در اولین قدم مشهود است.
جغرافیای بزرگی که دنیا آن را به نام آذربایجان میشناسد به دو قسمت جنوبی و شمالی تقسیم شده است و بیش از ۹۰درصد این منطقه را هویت تورکی تشکیل میدهد. با احتساب سند های موجود در این منطقه که نشان میدهد حاکمان التصاقی زبان از دوران سومریان در این جغرافیا زیست و حکومت میکردند، از سوی ناسیونالیست فارس همیشه انکار میشود و برای نابودی هویت واقعی منطقه دست به تحریف و ارائه تئز های نادرست اقدام میکنند که در دوره رضا پهلوی برای تحقق این اعمال از تمامی روشهای غیر انسانی دریغ ننمودند و برای تغییر هویت منطقه آذربایجان اقتصاد منطقه را هدف قرار دادند و فقر مطلق را به آذربایجان تحمیل کردند و هیچگونه سرمایه گذاریهای بزرگ در آذربایجان جنوبی را به انجام نرساندند. توسعه شهری فقط در مناطق فارسی نشین به تحقق میپیوست! از آذربایجانی که قبل از پهلوی مرکز امپراتوری های فراوان و یا ولیعهد نشین بود ویرانه ای بیش نمانده بود.
وضعیت در آذربایجان چنان آشفته بود که طبق آمار تقریبا ۲۳ درصد از جمعیت آذربایجان به مناطق فارس نشین مهاجرت کرده بودند. در آذربایجان زمینهای بسیاری را به زور از دست صاحبانشان گرفته و به نام رضا پهلوی یا صاحبان جدیدی که بله قربان گوی خوبی برای شاهنشاهی پهلوی باشند سند میزدند.
لباس های محلی، ترانه ها، تئاتر و هر چیزی که بر ضد افکار شوونیستی آنها باشد غیر قانونی گردید. در آذربایجان صحنههای غیر مدنی از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ چنان دلخراش بود که روزنامه های اروپایی نیز تحمل شنیدن این اعمال را نداشته و در صفحاتشان از آن جنایات سخن میگفتند. در اوایل حکومت پهلوی جانیان ارتش فاشیستی خصوصا در منطقه لرستان برای تفریح یکی از اعضا و یا قسمتی از بدن که عموما سر یا زبانش بود قطع میکردند! نام شهرها یا مناطق آذربایجان یکی پس از دیگری با اسامی عجیب و غریب، فارسیزه و بیمسما تعویض میشد.
منطقه آذربایجان که بیش از یک سوم جمعیت ایران را تشکیل میدهد در کنار منطقه کردستان فقیرترین و بلازده ترین جغرافیای ایران را شامل میشدند. رضا پهلوی با چپاول ثروت آذربایجان و البته دیگر مناطق ایران بیش از ۴۶ درصد نقدینگی کشور را به خود اختصاص داده بود؛ رضا پهلوی که قبل از پادشاه شدن حتی سند یک باب منزل را نداشت به یکی از بزرگترین مالکان با 17 هزار سند در جهان تبدیل شده بود. مرکز، سیستم نظام اداره آذربایجان جنوبی را برای تخلیه سکنه مردم بومی منطقه و کوچ اجباری آنان بر مناطق فارسی نشین و همچنین پیاده سازی افکار پلیدشان در حالت سیستم فئودالیستی ( ارباب رعیتی ) نگه داشته و با برنامه های هدف دار مالکان را برای نامطلوب کردن شرایط زندگی که بیشتر تراکم جمعیت آن زمان در روستاها قرار داشت تشویق مینمودند. متأسفانه با اعمال غیر مدنی مالکان، تعداد چشم گیری از مردم برای رفاه زندگی مجبور به ترک وطن و کوچ به مناطق فارسی نشین شدند.
خبرنگار مجله عصر جدید مسکو در باب وضعیت اسفبار آذربایجان جنوبی در آن دوره اینگونه نوشت:« محافل حاکمه زبان میلیونها آذربایجان را به رسمیت نمی شناسد، نه تنها روزنامه های وابسته به سید ضیاءالدین طباطبائی، بلکه روزنامه اطلاعات( روزنامه ای که به دربار شاه نزدیک است ) به مردم ایران وانمود میکنند که زبان میلیونها آذربایجانی (آذری) لهجه ای از فارسی است و هیچ ملتی جز ملت واحد ایرانی وجود ندارد»{کتاب فرقه دموکرات آذربایجان از تخلیه تبریز تا مرگ پیشه وری}. انجمن ایران جوان که مرامنامه این انجمن برای نابودی زبان و هویت دیگر ملل ایران بجز فارسی تنظیم شده بود، بدترین جنایات فرهنگی را در حق ملت آذربایجان مرتکب شدند. محمد علی فروغی، تقی زاده، سعید نفیسی، محمود افشار یزدی، سید احمد کسروی، تقی ارانی، رضا زاده شفق، کاظم زاده ایرانشهری و… در صدر اعمال این جنایات قرار داشتند.
افراد مزبور خصوصا محمد علی فروغی و محمود افشار یزدی درباره آذربایجان سنگ تمام گذاشتند. آنها با طرح های گوناگون مانند: اعزام کارمندان فارسی زبان به آذربایجان، قدغن کردن آموزش به زبان مادری، قدغن نمودن صحبت به زبان غیر فارسی در تمام ارگانهای دولتی و ارتش، تعویض نام اصلی مناطق مختلف شهرها و قدغن کردن نصب تابلوهایی با مضمون زبان مادری، قدغن کردن نمایش تئاتر به زبان مادری و در کنار این ها بیشترین مالیات از آذربایجان گرفته و کمترین آبادی را در آذربایجان اعمال میکردند و البته کمترین بودجه به آذربایجان اختصاص داده میشد، نقش اساسی را ایفا نمودند.
عبدالله مستوفی که استاندار آذربایجان بود غیر مدنی ترین رفتارها و عملکردها را عاید ملت آذربایجان نمود. وی به هیچ عنوان عملکردی را برای توسعه شهرها و روستاهای آذربایجان به اجرا نمی رساند و به اربابها آن اجازه را میدهد که شرایط را برای مردم آذربایجان بدتر و بدتر کنند.
کتاب «گذشته چراغ راه آینده است» درباره رفتار و گفتار عبدالله مستوفی اینگونه نوشته است:
۱- آذربایجانی ها تورک اند، یونجه خورده مشروطه گرفتند، حالا کاه میخورند ایران را آباد سازند ( ص۲۶۸ گذشته چراغ راه آینده است).
۲ – مصطفی نیساری از طرف شهرداری تبریز نامه ای در مورد غیر مأکول بودن نان تبریز به استانداری نوشت که عین نامه های مبادله به ضمیه نان نمونه در شهرداری تبریز بایگانی است، اینک آن نامه به ًشماره نامه۱۰۵۳-۲۶/۱/۱۹ شهرداری تبریز:
جناب آقای استاندارِ استان سوم، سه روز است آردی که از اداره ثبت به نانواها داده میشود مخلوط خاک و شن میباشد و آرد تحویلی دیروز به علاوه ناجنس و درشت بوده در نتیجه نان امروز به طور کلی خیلی مغشوش و ناجنس شده است.
جواب نامه :
این نامه های یاوه چیست که به قلم می آورید و امضا کرده و میفرستید؟ مگر شما نان شهر را نمی خورید یا چیزی که به شما میگویند تصدیق میکنید؟ نان شهر شن و ماسه کجا دارد. بعد از این نامه آقای نیساری عزل گردید.(ص ۲۷۱ گذشته چراغ راه آینده است)
۳- مستوفی که خود ساکن تبریز بود و ضمن سرشماری محسوب شده بود، سرشماری تبریز را خرشماری مینامید. ( ص۲۷۱ گذشته چراغ راه آینده است)
آقایان ذوقی و محسنی که در طول حکومت رضا پهلوی به ترتیب رئیس اداره فرهنگ آذربایجان بودند به منوال زیر عمل نمودند:
محسنی تمام روشنفکران را در جلسه ای جمع کرده و قدغن بودن تمام نمایشهای تورکی و همچنین تحصیل به این زبان را بازگو کرد و ادامه داد در صورت تورکی حرف زدن در مدرسه افسار الاغ را به گردنش بیاویزند و در آخور ببندند.(مشعل جاوید ص۹۴)-(گذشته چراغ راه آینده است ص۲۷۳)
بعد از محسنی، ذوقی رئیس اداره فرهنگ آذربایجان گردید و دستور داد برای کسانی که تورکی صحبت کنند در وهله اول جریمه و سپس تنبیه بدنی در نظر گرفته شود. او دستور میدهد که نباید برای یاد دادن کلمات به بچه ها معنای آن کلمات تورکی را به فارسی گفت (مثلا چؤرک=نان، سو=آب، خوروز=خروس و …)بلکه با تنبیه معلمان روستا دستور میدهد وقتی تدریس میکنند با آب یا خروس آن ها را به بچه ها نشان دهند!(ص۹۴مشعل جاوید).
نوشته های فوق تنها قسمت کوچکی از جنایات فرهنگی و اجتماعی حکومت پهلوی علیه ملت آذربایجان جنوبی که به اصطلاح عدالت و آزادی را به ممالک محروسه ایران هدیه نموده بود است و خود در فجایعی گرفتار شده بود که انگار جزیی از ایران نیست. انگار این آذربایجان همان آذربایجانی نیست که در مقابل ارتش قاجار ۶ماه مقاومت نمود و از مسببان اصلی انحلال امپراتوری قاجار شد.
آذربایجانی که به اولینها مشهور بود به جغرافیایی بلازده بدل شده و در بی رحمی کامل دچار تبعیض بود. همه این عملکردها باعث می شد که ملت آذربایجان جنوبی برای انجام واکنش در مقابل کنشهای آپارتایدی رژیم مرکزی تهران دنبال فرصت خوبی باشند که با ورود ارتش متفقین این فرصت مهیا گردید. در سال ۱۳۲۰ بعد از تذکرات فراوان از سوی متفقین و سرباز زدن سران رژیم پهلوی، ارتش دو متفق یعنی شوروی و انگلیس از شمال و جنوب وارد مرزهای ایران شدند.
در اینباره قاضی محمد که فرار ارتش ایران را دیده بود اینگونه میگوید:
وی به رزم آرا پیشنهاد میکند به جای شعری که بالای در پادگان از فردوسی [همه سر به سر تن به کشتن دهیم، از آن بِه که کشور به دشمن دهیم] به جایش [ همه سر به سر پشت به دشمن دهیم از آن به که خود را به کشتن دهیم] را بنویسند (انکار و مقاومت ص۵۰).
در مدت کوتاه ارتش ایران فرو پاشید و هرگونه مذاکره رضا پهلوی با کابینه دولت خود به جایی نرسید.
نخست وزیر ایران ورود ارتش متفقین را در مجلس اعلام نمود. با ورود ارتش متفقین صرفاً تهران تحت حکومت پهلوی در جغرافیای ایران قرار گرفت. این بدان معنا بود که اگر متفقین از آنجا خارج نمیشدند حال مرز های ایران صرفا شهر تهران و اطراف آن بود؛ پس از ورود ارتش متفقین ملت ها، عشایر ها،ِ ظلم دیدگان و…. توانستند علیه حکومت مرکزی به پاخیزند.
در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان تاسیس شد. قبل از آن که فرقه پایگذاری شود و برای حق آنچه بود در آذربایجان مبارزه کند، از همان سال ورود ارتش متفقین حزب توده توانست پایگاه های مردمی بزرگی را در آذربایجان پایهگذاری نماید و قیام های متعددی را علیه حکومت پهلوی سازمان دهد ولی بعد از مدتی بدلیل عدم درک مشکلات اساسی ملت آذربایجان جنوبی رفته-رفته تا تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان مقبولیتشان را از طرف عضوها، رهبران (شاخه آذربایجان ) و ملت آذربایجان جنوبی از دست دادند. جمعیت آذربایجان که اوایل جزئی از حزب توده محسوب می شد توسط اسماعیل شمس، علی شبستری و … تأسیس شد و روزنامه ای به نام روزنامه آذربایجان را نیز به وجود آوردند؛ روزنامه آذربایجان به دو زبان تورکی آذربایجانی و فارسی منتشر شد.
از آنجایی که با تشکیل روزنامه آذربایجان وحشت سر تا پای سران رژیم پهلوی را لرزانده بود انتشار روزنامه را جز آذربایجان در شهرهای دیگر را قدغن نمودند! اگر فعالیتهای روزنامه آذربایجان که از وقایع ننگینی اعمال شده در طول ۱۶ سال رژیم پهلوی چاپ میگردید را کنار بگذاریم تشکیل آکتورال آذربایجان (کانون هنر پیشه گان) از خدمات ارزنده جمعیت آذربایجان را میتوانیم نام ببریم که در دوره رضا پهلوی اجرای تئاتر به زبان تورکی ممنوع شده بود را احیا نموده بودند. جمعیت آذربایجان تنها دوره کوتاهی را توانست فعالیت نماید و بعد از توطئه چینی حکومت مرکزی و سران تهرانی حزب توده، فعالیت این جمعیت ممنوع شد؛ چرا که حزب توده دبیران جمعیت آذربایجان را بدلیل فعالیتهای ملیتی به تجزیه طلبی محکوم کرده بودند.
فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشهوری در۱۲شهریور۱۳۲۴ موجودیت خود را با ۱۲ماده به شرح زیر اعلام نمود :
ماده ۱- ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران، باید به مردم آذربایجان آزادی داخلی و خود مختاری مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانه کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند۰
اصل ۲- در این راستا باید بزودی انجمن های ایالتی انتخاب شده و شروع بکار نمایند. این انجمن ها ضمن فعالیت در زمینه های فرهنگی، اقتصادی و بهداشتی به موجب قانون اساسی اعمال تمام مامورین دولتی را بازرسی کرده و در تغییر و تبدیل آنها اظهار نظر خواهند کرد٠
اصل ۳- در مدارس آذربایجان تا کلاس سوم تدریس فقط به زبان (ترکی) آذربایجانی خواهد بود. از آن ببعد زبان فارسی بعنوان زبان دولتی توام با زبان آذربایجان تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملی در آذربایجان یکی از مقاصد اساسی فرقه دموکرات است٠
اصل ۴- فرقه دموکرات آذربایجان در توسعه صنایع و کارخانجات جدا خواهد کشید و سعی خواهد کرد برای رفع بیکاری و توسعه صنایع دستی وسایل لازم را فراهم نموده و توام با تکمیل کارخانجات موجود، کارخانجات جدید ایجاد نماید٠
اصل ۵- فرقه دموکرات آذربایجان توسعه تجارت را یکی از مسائل ضروری و جدی محسوب می کند. مسدود بودن راههای تجاری تا به امروز سبب از دست رفتن ثروت عده کثیری از دهقانان، مخصوصا باغداران و خرده مالکین شده و موجب فقر و فلاکت آنها گردیده است٠
فرقه دموکرات آذربایجان برای جلوگیری از این وضع در نظر دارد در پیدا کردن بازار و جستجوی راههای ترانزیتی، که بتوان با استفاده از آنها کالاهای آذربایجان را صادر نموده و از اتلاف ثروت ملی جلوگیری کرد، اقدام جدی نماید.
اصل ۶- یکی دیگر از مقاصد اصلی فرقه دموکرات، آباد ساختن شهرهای آذربایجان است. برای نیل به این هدف فرقه سعی خواهد کرد که هر چه زودتر قانون انجمنهای شهر تغییر یافته و به اهالی شهر امکان داده شود که بطور مستقل در آبادی شهر خود کوشیده و آن را بصورت معاصر و مترقی درآورند. مخصوصا تامین آب شهر تبریز یکی از مسائل بسیار فوری فرقه دموکرات است٠
اصل ٧- بنیانگذاران فرقه دموکرات آذربایجان به خوبی می دانند که نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. لذا این فـرقـه نمی تواند جنبشی را که در میان دهقانان بوجود آمده، نادیده بگیرد و بهمین خاطر فرقه سعی خواهد کرد که برای تامین احتیاجات دهقانان اقدامات اساسی انجام دهد٠
مخصوصا تعیین حدود مشخص روابط بین اربابان و دهقانان و جلوگیری از مالیاتهای غیر قانونی که توسط برخی از اربابان گرفته می شود یکی از وظایف فوری فرقه دموکرات است. فرقه سعی خواهد کرد این مسئله به شکلی حل شود که هم دهقانان راضی شوند و هم مالکین به آینده خود اطمینان پیدا کرده و با علاقه و رغبت در آباد ساختن ده و کشور خود کوشش نمایند. زمینهای خالصه و زمینهای متعلق به اربابانی که آذربایجان را ترک و فرار کرده اند و محصول دسترنج مردم آذربایجان را در تهران و سایر شهرها مصرف می کنند، چنانچه بزودی مراجعت ننمایند، بنظر فرقه دموکرات باید بدون قید و شرط در اختیار دهقانان قرار گیرد. ما کسانی را که بخاطر عیش و نوش خود ثروت آذربایجان را به خارج می برند، آذربایجانی نمی دانیم. چنانچه آنها از بازگشت به آذربایجان خودداری نمایند، ما برای آنها در آذربایجان حقی قائل نیستیم. علاوه بر این فرقه خواهد کوشید که بطور سهل و آسان، اکثریت دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تامین نماید٠
اصل ۸- یکی دیگر از وظایف مهم فرقه دموکرات، مبارزه با بیکاری است. این خطر از هم اکنون خود را بصورت جدی نشان می دهد و این سیل در آینده روز به روز نیرومندتر خواهد شد٠
در این مورد از طرف دولت مرکزی و مامورین محلی کاری انجام نگرفته است. چنانچه کار بدین منوال ادامه یابد، اکثریت اهالی آذربایجان دچار فنا و نیستی خواهد شد. فرقه سعی خواهد کرد برای جلوگیری از این خطر، تدابیری جدی اتخاذ نماید. فعلا تدابیری نظیر تاسیس کارخانجات، توسعه تجارت، ایجاد موسسات زراعتی و کشیدن راه آهن و شوسه، ممکن است تا حدودی مفید واقع شود٠
اصل ٩- در قانون انتخابات ستم بزرگی به مردم آذربایجان روا داشته اند. طبق اطلاعات دقیق در این سرزمین بیش از چهار میلیون نفر آذربایجانی زندگی می کنند. به موجب همین قانون غیر عادلانه، به نمایندگان آذربایجان فقط ۲٠ کرسی داده شده است و این بطور قطع تقسیم متناسبی نیست٠
فرقه دموکرات خواهد کوشید که آذربایجان به تناسب جمعیت خود حق انتخاب نماینده داشته باشد که تقریبا معادل یک سوم نمایندگان مجلس شورا می شود٠
فرقه دموکرات آذربایجان طرفدار آزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فـرقـه با دخالت مامورین دولتی و عناصر داخلی و خارجی و همچنین در میان ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب، در انتخابات مخالف است. انتخابات باید همزمان در سراسر ایران شروع شده و به سرعت پایان پذیرد٠
اصل ۱٠- فرقه دموکرات آذربایجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه گیری که در ادارات دولتی جای گرفته اند مبارزه جدی به عمل خواهد آورد و از مامورین صالح و درستکار قدردانی خواهد نمود٠
مخصوصا فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و زندگی مامورین دولتی آن چنان اصلاح شود که بهانه دزدی و خیانت برای آنها باقی نماند و آنها بتوانند زندگی آبرومندی جهت خود بوجود آوردند٠
اصل ۱۱- فرقه دموکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیات هایی که از آذربایجان گرفته می شود صرف احتیاجات خود آذربایجان شود و مالیاتهای غیر مستقیم لغو گردد٠
اصل ۱۲- فرقه دموکرات آذربایجان طرفدار دوستی با کلیه دولتها دموکرات مخصوصا با متفقین می باشد و برای حفظ و ادامه این دوستی کوشش خواهد کرد در مرکز و شهرستانها عناصر خائنی را که می خواهند دوستی بین ایران و دولتهای دموکرات را بهم زنند از امور دولتی کوتاه نماید٠
این است مقاصد اصلی بنیانگذاران فرقه دموکرات٠
امید ما این است که هر آذربایجانی وطن پرست خواه در داخل و خواه در خارج آذربایجان در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما همصدا و همراه خواهد بود. طبیعی است که اگر انسان خانه خود را اصلاح نکند، نمی تواند برای اصلاح محله، شهر و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا از آذربایجان که خانه ما است شروع می کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدین وسیله میهن از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت٠
زنده باد آذربایجان دموکرات.
زنده باد فرقه دموکرات آذربايجان، مشعلدار حقیقی آزادی آذربايجان و ايران
بعد از اعلام موجودیت فرقه، ملت آذربایجان سر از پا نمیشناختند. ظهور فرقه با آن ۱۲ ماده، ۱۶ سال ظلم و ستمی که توسط آپارتاید به وجود آورده بود را به پایان میرساند. بعد چند روز از تشکیل فرقه، «محمد بیریا» رهبر اتحادیه کارگری آذربایجان ادغام به فرقه را اعلام نمود و شاخه آذربایجان حزب توده نیز بدون هماهنگی با رهبران مرکزی حزب با ۶۰۰۰۰ نفر در فرقه دموکرات ادغام شدند. حمایت ها از تشکیل فرقه باور نکردنی بود! دلیل این حمایتهای همه جانبه از فرقه همان اعمال وحشیانه و غیر انسانی آپارتاید فارسی در حق ملل غیر فارس مخصوصاً تورکها بود؛ آذربایجانی که همیشه مسیر عدالت و آزادی را در ایران باز مینمود و مورد بی رحمی آپارتاید قرار می گرفت، این بار برای آزادی و استقلال خود به پا خواست.
پیشهوری بعد از کشیدن ۱۰ سال حبس در زندان قصر، در سال ۱۳۱۹ آزاد و برای کشیدن ۳ سال تبعید روانه شهر کاشان گردید که سلام الله جاوید نیز در آنجا حضور داشت. بعد از ورود ارتش متفقین پیشهوری با تمام زندانیان سیاسی آزاد گردیدند و در تاریخ ۱۳۲۲ با همراهی کریم کشاورز، فریدون ابراهیمی و… در تهران روزنامه آژیر را تاسیس کردند. پیشهوری در مدت زمان کوتاه توانست تیتراژ این روزنامه را به شدت بالا برده و از اصلیترین شخصیت های تشکیل جبهه آزادی باشد.
پیشهوری یکی از کسانی است که در نوشتن اساسنامه حزب توده نقش اساسی را ایفا نموده و از تشکیل کنندگان اصلی این حزب به شمار میرفت ولی برای اینکه پیشهوری همانند دیگر اعضای توده بر ضرورت تشکیل حزب کمونیستی مخالفت میکرد و همچنین پیشهوری بعد از این که نتوانست اعضای مرکزی حزب توده را قانع کند که در ایران سیستم کمونیستی شوروی جوابگو نخواهد بود از این حزب جدا شد. پیشهوری تجربه داشت! وی قبلتر ثمره این سیاست را در نهضت جنگل لمس کرده بود.
بعد از فعالیتهای متداول پیشهوری در روزنامه آژیر وضعیت اسفبار ملت آذربایجان توجهش را جلب کرد و با کمک دوستان خود بر مناطق مختلف آذربایجان سفر کرده و روزنامه های مختلف را بر داخل جبهه آزادی ملحق نمود.
پیشهوری بعد از بررسی طولانی از وضعیت آذربایجان و تاریخ ۱۶ ساله ای که رضا پهلوی بر آن انجام داده بود پتانسیل لازم در آذربایجان را بر برقراری یک نهضت کافی میدانست. پس از بررسی های فراوان پیشهوری و میرجعفر باقروف در این باره گفتگو کرده و میرجعفر باقروف استقلال آذربایجان جنوبی را با احتساب سیاست تهران ضروری می دانست. زیرا مسکو با صدارت آن استالین، با تحرکات سیاسیون مسکو در نظر داشت برای رسیدن به نفتهای عراق، ارامنه را در برابر حملاتشان در برابر جمهوری تورکیه حمایت کنند و این یعنی تجزیه کشور تورکیه! اما میرجعفر باقروف بعد از گفتگوهای فراوان با استالین و جلب نظر او به آذربایجان جنوبی و تشکیل حکومت ملی، توانست نظرش را هم به رسیدن بر نفت شمال و همچنین متحد شدن با کوردها و رسیدن به نفت های عراق را جلب و مهیا سازد.
اگر بگوییم میرجعفر باقروف هم همانند سید جعفر پیشهوری برای استقلال آذربایجان جنوبی به فدا کاری های لازم دست زده است اغراق نکرده ایم که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
بعد از جلب توجه استالین توسط میرجعفر باقروف و بعد گفتگوی پیشهوری با وی، پیشهوری آخرین شرط لازم به ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان را کسب کرده بود.
حزب توده پایگاه قدرتمندی در آذربایجان جنوبی داشت ولی بعد از تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان بسیاری از رهبران و حامیان حزب توده شاخه آذربایجانی حزب، به استقبال فرقه دموکرات رفتند. بزرگترین دلیلش این بود که بسیاری از سران مرکزی حزب توده بر نابودی هویت و ملیت ملت آذربایجان جنوبی یا بی اعتنا بودند و یا تمایل بر نابودی آن داشتند که در کتاب {آذربایجان، حزب توده و فرقه دموکرات} در باب نوشته فوق اینگونه آمده است:
اولین سران حزب توده در تهران که میتوان آنان را سخنگویان حزب کمونیست در ایران دانست اعتنایی به عقاید و اظهارات متکلمین زبانهای محلی نداشتند و حتی بهانه جویی آنان را برای مستقل بودن زبان، مورد تحقیر و تمسخر قرار می دادند. ارانی در تبریز متولد شده ولی در تهران نشو و نما یافته بود. او مانند اکثر روشنفکران عصر خود طرفدار پر و پا قرص تمرکز یافتن زبان پارسی در سرتاسر مملکت بود. ارانی تحت عنوان آذربایجان یا یک مسئله حیاتی ایران در مجله فرنگستان(۱۹۲۴) چنین نوشت: آذربایجان مهد تمدن ایران زبان خود را که فارسی بوده از زمان حمله وحشیانه مغول به ایران از دست داده است! ارانی در مقاله خود آگاهی داده بود که بی توجهی به زبان فارسی باعث بروز مشکلات بزرگی برای ایران و آذربایجان خواهد شد و امکان دارد دسته و یا گروهی در محل خود را به غلط تورک دانسته و در سر تمایلات تجزیه طلبانه ای داشته باشند. ارانی برای پیش گیری از این فکر و «علاج واقعه قبل از وقوع» پیشنهاد کرده بود که دولت باید فکر زبان تورکی را از اذهان به دور کند و زبان فارسی را گسترش بیشتر بدهد تا جایگزین زبان تورکی شود. { کتاب آذربایجان ، حزب توده و فرقه دموکرات صفحه 470}
اگر با منطق و بدون تعصب نگاه کنیم این سیاسیون تهران بودند که با به وجود آوردن مسئله فقر، گرانی، سیستم فاسد، بی کاری و حقوق ناچیز و البته آسیمیلاسیون فرهنگی-قومی، آذربایجان را به خواسته استقلال وادار نمودند.
بعد از پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان و با ارائه بیانیه 12 شهریور عملاً حزب توده مقبولیت و محبوبیت خود را در بین عموم ملت آذربایجان جنوبی از دست داد و پیشهوری توانست در مدت زمان کوتاهی قدم های بزرگی را در تشکیل حکومت ملی بردارد و در نهایت با عزم و روحیه ملی [روشنفکران، مبارزان و ملت آذربایجان جنوبی] در تاریخ 1324/9/21 حکومت ملی آذربایجان به صدارت سید جعفر پیشهوری تاسیس شد.
فصل دوم
پیشهوری دست نشانده شوروی یا آزادیخواه واقعی:
محمدرضا پهلوی پلیتیک پدر خود یعنی رضا پهلوی در باب یکسان سازی فرهنگی و قومی را از آغاز حکومت خود ادامه داد و این سیاست حکومت داری وی قرار بود با واکنش جنبش های ملی از سوی ملل تحت ستم خاتمه یاد.
نویسندگان، شاعران، روشنفکران، دولتمردان و سمپاد های ایرانشهری همیشه سعی میکنند که سید جعفر پیشهوری را دست نشانده شوروی یاد کنند و از گفتمان نا واقعیتها و افتراها اجتناب نکردهاند. ابتدا قبل از وارد شدن به اصل مسئله یعنی خائن یا آزادیخواه واقعی بودن پیشهوری مروری کوتاه بر زندگی وی داشته باشیم:
پیشهوری در سال۱۲۷۲ شمسی در روستای «سیدلر زئیوه سی» به دنیا آمد و به خاطر شرایطی که برای پدر او پیش آمده بود در ۱۰ یا ۱۲ سالگی همراه با خانواده کوچک خود به باکو مهاجرت نمودند. پیشهوری بعد از اتمام تحصیلات خود به تدریس روی آورد.
دوران فعالیت نویسندگی پیشهوری در روزنامه {آذربایجان جزء لاینفک ایران است} شروع شد گرچه قبل از آن در روزنامه «آچیق سؤز» ارگان رسمی حزب مساوات فعالیت های نموده است.
پیشهوری ابتدا در حزب دموکرات باکو عضو بود.
این حزب با حزب دموکرات ایران که در صدر آن شیخ محمد خیابانی قرار داشت در ارتباط بوده و بعد ها پیشهوری راه خود را در حزب عدالت که یکی از رهبران این حزب هم به شمار میرفت ادامه داد. پیشهوری در سال ۱۹۲۰ به عنوان یکی از رهبران حزب عدالت همراه با ۳۰ تن وارد گیلان شده و در آنجا به عنوان وزیر داخله جمهوری گیلان انتخاب میشود ( ورود حزب عدالت به گیلان با برنامه ریزی مشترک حزب عدالت و سیاستمداران شوروی صورت گرفته بود). بعد از شکست نهضت گیلان، پیشهوری به تهران آمد و در مدرسه ای با اسم و شهرت قلابی به نام جعفرخان پیشهوری به تدریس ادامه میدهد.
قبلاً نیز پیشهوری به نام پرویز شناخته شده است ولی نام و شهرت اصلی آن سید جعفر جواد زاده میباشد. بعد از مشکوک شدن مدیر مدرسه به سید جعفر پیشه وری، مدیر گزارشی را به ژاندارمری ارائه میدهد و سپس پیشهوری دستگیر شده و بعد از بازجویی های وحشتناک در سال ۱۳۰۹ وارد زندان قصر تهران می شود. بعد از تحمل ۱۰ سال حبس در سال ۱۳۱۹ آزاد شده و برای گذرانده ۳ سال تبعید وارد کاشان میگردد که با ورود ارتش متفقین به ایران وی عازم تهران میشود و در آنجا روزنامه آژیر را تاسیس میکند.
حال با مرور کلی زندگی پیشهوری تا سال ۱۳۲۰ به ادعای دست نشانده بودن وی را بررسی میکنیم. هر خائنی روبرو شدن با اعمال ناسزای خود متوحش میشود و تا آخر عمرِ خود با ترس زندگی میکند.
ولی آیا پیشهوری خائن بود؟ پیشهوری که عمر خود را در راه عدالت و آزادی مبارزه کرده بود و در دوران مهاجرت دوره ای را در فعالیت بازگرداندن آذربایجان به ایران و نوشتن مقالههای متفاوت در همان موضوع، میتوان باز به وی خائن گفت؟ پارامتر ما از خائن شمردن وی چیست؟
بله پیشهوری در سال ۱۳۲۴ که حکومت ملی آذربایجان جنوبی را تاسیس نمود به فکر جدایی آذربایجان و تشکیل آذربایجان واحد بود.
اما چه چیزی باعث شده بود که پیشهوری آن مجاهد خسته ناپذیر به فکر استقلال آذربایجان جنوبی بیفتد؟
قبل از توضیح مختصر سخنانی از وی که در دوره حکومت ملی در روزنامه «آذربایجان» درج شده است را مشاهده کنیم:
هدف اصلی فرقه روشن است، وظیفه فرقه دموکرات آزادی ملی مردم آذربایجان است (ص۲۹۵). مردم ما خلق بزرگ و قهرمانی است، این خلق به هیچوقت شباهتی به مردم تهران، اصفهان و سایر نقاط ایران ندارد… او فارس نیست و از فارس فرق دارد(ص۲۹۸) . آذربایجان خود را از شما حساب نمیکند (ص۲۹۸). مسئله زبان جزئی از مسئله آذربایجان است(ص۳۰۴). آذربایجان ترجیح میدهد به جای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستان اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد شود(ص۳۰۵).
منبع: کتاب {گذشته چراغ راه آینده است}
در نوشته های مزبور کاملا مشهود است که تئوری استقلال طلبانه در آن وجود دارد ولی آیا شوروی راضی به استقلال آذربایجان جنوبی از ممالک محروسه ایران بود؟
به صراحت میتوان ادعا کرد به هیچ عنوان و در هیچ شرایط!
میرجعفر باقروف موفق شده بود که شوروی را به جای حمله احتمالی به ترکیه و تشکیل ارمنستان بزرگ و در نهایت رسیدن به نفتهای عراق، منصرف سازد و استالین را به نوعی با حیله راضی کند که با استقلال آذربایجان جنوبی و متحد شدن با ملت کورد به نفتهای عراق برساند.
البته که مسکو به جدایی آذربایجان جنوبی از ایران راضی نبود و اصلی ترین دلیل حمایت ۶ ماه اول از فرقه بعد از نفت عراق قطعاً برای منافع ایدئولوژیک خود بود. چرا که شوروی حزب توده را داشت و میتوانست کل ایران را تحت تسلط ایدئولوژی خود کند و یا ایران را جمهوری با سیستم کمونیستی اداره نماید.
اما بزرگ ترین دلیل حمایت از فرقه و حکومت ملی آذربایجان، برای اهداف بلند مدت شوروی بود که به نوعی آذربایجان جنوبی نقش سیبل هدف قرار داشت.
پیشهوری دورانی کمونیست دوآتشیه بود لاکن ایدئولوژی وی برخلاف اکثر کمونیست نمایان والا تر از وجدانش نبود. پیشهوری بعد از شکست نهضت گیلان چگونه تغییر رفتار شوروی و تنها گذاشتن این نهضت را شاهد شده بود و میدانست شوروی قابل اعتماد نیست و در زندان قصر با آن افراد معروف ۵۳ نفر که بعد ها حزب توده را تشکیل دادند دائما با آن ها در بحث و جدال قرار داشت و کاملا مخالف تشکیل حزبی در چارچوب ایدئولوژی کمونیستی ارائه شده از نزد آن ها را ادعا و مکرر تکرار مینمود.
وی بعد از بررسی های فراوان کاملا دریافته بود که ملل ساکن ایران به دین، فولکلور و فرهنگ خود بسیار تعصب دارند و مخالف هرگونه تغییر به جز تغییر شرایط سخت زندگی هستند( تعدادی از اعضای ۵۳ نفر دیدگاه مشابهی در باب تئز ارائه شده از سوی جمعیت ایران جوان در باب آسیمیلاسیون فرهنگی و قومی داشتند که کاملا بر ضد ایدئولوژی کمونیستی خودشان بود) هکذا وجب به وجب خاک ممالک محروسه ی سابق را گماشتگان سرسخت و بی رحم تصاحب نموده بودند.
پیشهوری با بررسی های لازم به جای ایدئولوژی کمونیستی تئوری سوسیال دموکراسی را برای اداره کشوری را ترجیح میداد. اما دلیل تغییر فکر ایران آزاد به آذربایجان آزاد در چارچوب آذربایجان جنوبی چه بود؟
بعد از درک کامل شرایط کشوری توسط پیشهوری بعد از آزاد شدن از زندان تهران و مرور تاریخ و البته شاهد نفوذ اندیشه غیر انسانی و آپارتایدی در تفکر اکثر سیاستمداران مردمان فارس خصوصا سران حکومت مرکزی و ثمره فجیع این اندیشه در آینده، وجدان پیشهوری را برخود تکان داده بود و البته تحلیل های فوق العاده او که در ادامه نوشته خواهد شد وی را از فکر فعالیت در چهارچوب ایران به فعالیت و فدا کردن خود در چارچوب آذربایجان جنوبی و بعد تشکیل آذربایجان واحد (پیوستن آذربایجان شمالی و جنوبی به یکدیگر) وادار نمود.
شوروی با طرح های طولانی مدت خود برای ایجاد نظام کمونیستی در ایران هرگز حاضر نبود یک وجب از خاک ایران از هم جدا شود و در این راه بهتر است بگوییم مسکو آذربایجان را برای اهداف خود قربانی کرد… در این باره استالین گفت:« من نمیتوانم برای پنج میلیون آذربایجانی (آذربایجان جنوبی) جنگ جهانی سوم را شروع کنم»! ولی عوامل آپارتاید فارس دست بر قضا از قصد پیشهوری را مزدور شوروی مینامند و وی را مامور اجرای طرح های شوروی یاد میکنند. سران حزب توده منجمله آرداشت آوانسیان یکی از اصلی ترین مخالفان پیشهوری و تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان بودند. آنها می دانستند که ذهنیت کمونیستی پیشهوری در بسیاری از نقاطی از مرام حزب توده دور شده است یا اگر بخواهیم بهتر بیان کنیم ذهنیت پیشه وری از روال من در آورده کمونیستی حزب توده متفاوت بود و از آنجایی که پیشهوری یکی از تأسیس کنندگان حزب توده است ولی مخالفت وی با سیاست کمونیستی حزب توده در سیستم حزبی، سران توده را با او بسیار دشمن ساخته بود. سید جعفر پیشهوری در کتاب خاطرات زندان خود تعریف میکند که درگیری لفظی با آرداشت آوانسیان انجام داده است و سبب درگیری را درباره پشت کردن شوروی به انقلابیون ایران با ترجیح منافع خود اشاره کرده بود.
(مشعل جاوید)
حزب توده ایران که قبل از تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان تحمل جنبش های مردمی بر علیه نظام استبدادی تهران خصوصا در آذربایجان و استان های دیگری را نداشتند برای تسخیر یا انزوای آن ها به حیله های بسیاری دست زدند!
آن ها با نیرنگ، اتحادیه کارگری آذربایجان را تصاحب نمودند و بعد ها با تشکیل فرقه، مخالفت تشکیل حزب و حکومت ملی آذربایجان جنوبی را بارها به سران کرملین گزارش و ارسال نمودند؛ کنسولگری شوروی در تهران نیز گزارش های مختلفی را بر علیه پیشهوری ارسال کرده بود.(متن مخالفت مشعل جاوید ص۱۱۲)
حزب توده قبل و بعد از تشکیل حکومت ملی با تمام توان خود چه در ارگان های تحت حمایتش و چه در ارائه گزارش های متعدد علیه پیشهوری و دوستانش به شوروی، امروز موضوع را به ما مشهود نموده است که پیشهوری از کسی، سازمانی و یا کشوری دستور نمیگرفت ولی همفکری چرا.
در کتاب {آذربایجان، حزب توده و فرقه دموکرات} چنین آمده است:
روزنامه ایران ما نشریه روزانه دیگری که از سال 1324 تا 1325 وابسته به حزب توده بود، مقالاتی شبیه روزنامه های دیگر در پنج شماره انتشار داد.
در اولین شماره به خوانندگان خود که فرقه دموکرات ( تجزیه طلب) خواهان جدایی از ایران هستند، یادآور گردید که دچار اشتباه نشوند و در ضمن به سران فرقه هشدار داد در شرایط فعلی که بحران اقتصادی و اجتماعی در بین است از خود احساسات غیر واقعی نشان ندهند و درباره مسئله زبان اغراق گویی نکنند.
(کتاب آذربایجان، حزب توده و فرقه دموکرات صفحه 479)
پس از این همه مخالفت هایی که از طرف دوستان شوروی در ایران ارسال میشد یک نشان اساسی دارد و آن هم پیشهوری به صورت واضح از حزب توده و هم از سیاست ژئو استراتژیکی کرملین فاصله گرفته بود. پس آن وقت چرا شوروی در شش ماه اول از پیشهوری و موجودیت حکومت ملی دفاع نمود؟
بسیار واضح است [زمان، شرایط و منافع ایدئولوژیکی بلند مدت خود]
پیشهوری در مقاله نوشته است: در اصل فرقه، فرقه کمونیستی نیست و ما در شرایط موجود نمیتوانستیم مالکیت خصوصی را لغو کنیم، ما اشتباه حزب توده را نمیکنیم هدف ما به وجود آوردن یک رژیم ملی دموکراتیک در آذربایجان است (مشعل جاوید ص۱۱۶).
از پاراگراف مزبور که مشاهده کردیم کاملا واضح است پیشهوری ذهنیت کمونیستی درباب اداری کشور در این جغرافیا را غیر قابل اجرا میدانست.
تعدادی از مخالفان و دشمنان فرقه برای خود استدلال های دیگری دارند و میگویند در زمان حکومت یک ساله مشاهده شده است که اعضای فرقه با عکس های استالین عکس یادگاری گرفته اند و امثال این ادعاها…
در جواب این ادعاها میتوان بر نفوذ قابل توجه حزب توده ایران و اعضای کمونیستی فرقه اشاره نمود. بله پیشهوری و مراجعت نامه ۱۲ شهریور کاملا به دور از ایدئولوژی کمونیستی بود ولی آن ۶۰هزار نفر ادغام شده حزب توده ایران در فرقه دموکراتیک آذربایجان و وابستگی مرامی عده ای به شوروی طبیعی است که همچنین عکسهایی نیز وجود داشته باشد و همچنین حکومت ملی و پیشهوری تا زمانی به شوروی احتیاج داشتند که پایههای حکومت ملی را قدرتمند کنند و الا مگر میشود بدون کمک معنوی و مادی کشور خارجه ای نهضت یا انقلابی رخ دهد؟!
رضا پهلوی با کمک انگلیس شاه ایران گردید که آنتی ایدن وزیر خارجه انگلیس در رادیو لندن به آن اشاره نموده بود. رضا پهلوی در اعترافی به مصدق و دولت آبادی در سال ۱۳۰۲ گفته بود :«انگلیسی ها من را روی کار آوردهاند» (انکار و مقاومت ص ۵۰).
پس آن وقت اگر قرار باشد که پیشهوری با کمک شوروی مزدور خوانده شود، خائن خائن است و تعریف بد و بدتر بی مفهوم میماند و در این خصوص هیچ تفاوتی در باب سیاست اجرایی رضا پهلوی و سید جعفر پیشهوری نباید قائل شویم.
بعد از شش ماه دوم و تغییر رفتار سیاسی و استراتژیکی شوروی با جنوب آذربایجان، تلگرافهای تندی بین تبریز-مسکو، تبریز- باکو رد و بدل شد پیشهوری بعد از توافق تهران-مسکو بر نفت شمال(موغان و خزر)هرگز حاضر نبود یک قدم نیز به عقب بردارد و تا آخرین لحظه با شوروی در این باره مخالفت کرد که شاید هم این مخالفت ها باعث ترور وی گردید.
پیشهوری در اوایل حکومت ملی به باقروف گفته بود که شوروی در روزهای سخت آذربایجان را به حال خود رها کرد(ص۱۵۷مشعل جاوید).
با توجه به این همه درگیری های لفظی بین پیشهوری، شوروی و نمایندگان آن چرا تقریبا هیچ اشاره ای به آن ها از نزد مخالفانشان نمیشود و از پیشهوری بهمانند یک بله قربان گوی شوروی یاد میکنند!؟ از قضا که بزرگترین ترس شوروی یا بهتر است بگوییم مسکو همان پیشهوری بود؛ پیشهوری فرزند همان سیستم و از نسل اول کمونیسم بود همچنین آشنا به آن سیستم و از بزرگان وقت کمونیست ها بوده که بعد ها رفتار موازی با آن اندیشه را به پیش گرفته بود.
بعد از امضای قرارداد بین شوروی و ایران پیش بینی کامل و درست پیشهوری در باب خیانت شوروی به آذربایجان درست در آمد ولی پیشهوری هرگز حاضر نشد بر این خیانت تسلیم شود و در این باره بارها به مسکو و باکو تلگرافهایی مبنی بر عدم اجرای توافق نامه در باب نفت شمال از سوی تهران را بیان کرد ولی استالین به نوشته های پیشهوری اهمیت نمیداد. از آنجایی که استالین به روحیه پیشهوری آشنایی داشت برای اینکه بین توافق نامه تهران-مسکو خللی وارد نشود از روی سیاست دوست پیشهوری یعنی باقروف را برای قانع کردن پیشهوری نزد او فرستاد، نگارش استالین به باقروف همکاری فرقه با تهران بود که این دیدار در ۸ فروردین ۱۳۲۵ در جلفا صورت گرفت. درباره خروجی گفتگوی پیشهوری و باقروف سندی وجود ندارد اما در دیدار دوم یعنی دیدار نمایندگان شوروی و پیشهوری بسیار مهم و بستن تمامی ادعاها است.
در کتاب انکار و مقاومت اینگونه آمده است:
۱۵فروردین ۱۳۲۵ کریم اف، حسن اف، آتا کیشی اف و ابراهیم اف نمایندگان شوروی با پیشهوری دیدار کردند و در واقع پایان حکومت ملی و فرقه را با زبان بی زبانی در میان گذاشتند که پیشهوری با پرخاشگری جواب دندان شکنی را به زبان آورد!
بعد از پایان سخن ابراهیماف، پیشهوری ابتدا بصورت آرام شروع به سخن گفتن میکند اما رفته-رفته گُر میگیرد او مستقیما چشم در چشم اعضای هیئت روس دوخته و به صراحت میگوید:« بروید و به رهبران حاضر در مسکو بگویید که شماها خیلی انسانهای بی وجدانی هستید»(انکار و مقاومت ص۱۵۷).
پیشهوری بعد از مقاومت در باب درخواست مسکو، نامه استالین به پیشهوری با دعوت سادچیکوف به سفارت شوروی میرود و بعد از خواندن آن نامه طبق روایت دکتر جهانشاهلو رنگ صورت پیشهوری پریده و روبه آن کرده و گفته:« جان ما در اینجا در خطر است» (انکار و مقاومت ۱۶۳).
دروغ پردازان که از اول کار خود راه تحریف و دروغ های بزرگ شروع کرده بودند و همچنان ادامه میدهند هرگز به این سند ها اشاره نکرده اند. اگر طبق ادعا های آنها پیشهوری بله قربان گوی شوروی بود چرا تا آخرین لحظه در برابر فرمان های شوروی ایستاد. دلایل قبولی بعضی از درخواست های مسکو توسط پیشهوری در باب توافق تبریز-تهران نیز هدفمند بود و حتی رفتن پیشهوری به شمال آذربایجان (آذربایجان شوروی) به احتمال فراوان برنامه ریزی شده توسط میر جعفر باقروف و شخص پیشهوری برای سازماندهی دوباره و انجام عملیات های پارتیزانی صورت گرفته باشد.
تاریخ را فاتحان مینویسند. بله پیروز خونین آن نبرد ۱۳۲۵ ارتش ارتجاع بود و تاریخ را سالیان سال با تحریف و مقدس گرایی آن روز به نام روز «آزادی آذربایجان» جشن گرفته و تحریف نموده اند. ولی حالا وضعیت فرق کرده و جریان طبق مراد آن ها پیش نمیرود. امروز آنچه بر مردم جنوب آذربایجان مشخص است عظمت پیشه وری، فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان جنوبی بوده که راه سعادت را نسل ها سینه به سینه به امروز کشانده است و مردم آذربایجان هر روز بهتر از دیروز بر واقعیت ها واقف میشوند.
فصل سوم
شش ماه اول تا شش ماه دوم حکومت ملی جنوب آذربایجان:
پیشه وری: اگر هرکس تلاش میکرد گلیم خود را از آب بیرون بکشد، شخصیت های بزرگ، قهرمانان فداکار و انسانهای رشیدی که جان خود را در راه وطن و ملت فدا کرده اند، به وجود نمی آمدند. (پیرامون تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان نشریه کارگری سوسیالیستی صفحه 18)
به جرأت میتوان گفت سید جعفر پیشهوری بزرگترین و محبوب ترین رهبر تاریخ آذربایجان و ایران در دوره معاصر میباشد. شخصی که تمام عمر خود را مبارزه در برابر ارتجاع سپری نموده بود. جنوب آذربایجان در دوره رضا پهلوی حال و روز خوشی نداشت چرا که حکومت مرکزی ایران در سیاست یکسان سازی هویتی و قومی [یک درفش، یک دین و یک زبان] سرنوشتی را بر جنوب آذربایجان بافته بود که حالا با گذشت تقریبا ۷۸ سال از واقعه آن عملکرد ها از ذهنیت ملت جنوب آذربایجان پاک نشده است. همانگونه که در فصل اول توضیح مختصری درباره وضعیت آذربایجان نوشته شده بود، مردم جنوب آذربایجان شدیدا نیاز به یک قهرمانی داشت که تاوان عملکردهای آپارتاید پهلوی را به آنها بپردازد. سید جعفر پیشهوری در سال ۱۳۲۲با۱۵۷۸۰ رأی توسط مردم تبریز به عنوان نماینده مجلس انتخاب شد ولی در۲۲ تیر توسط مجلس تشریفاتی شاهنشاهی ایران رد صلاحیت گردید. برخلاف ادعاهای عوامل آپارتایدی، پیشهوری توسط شوروی نه، بلکه روشنفکران، مبارزان مشروطیت یا اولاد آن ها از تهران به تبریز دعوت شده بود.
اسماعیل شمس مینویسد:
بعد از مشورت با فعالان و روشنفکران تبریز تصمیم گرفتیم پیشهوری را به تبریز دعوت کنیم من ولایی و چاوشی را به نزد پیشهوری برده و درخواست آمدنش به تبریز را کردیم.(انکار و مقاومت ص۱۰۲)
با آمدن پیشهوری به تبریز و بعد از رد اعتبارنامهی وی، آذربایجانی که آماده قیام بود بهانه لازم را نیز بدست آورد. ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان با ۱۲ ماده موجودیت خود را اعلام نمود و در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ هجری شمسی حکومت ملی جنوب آذربایجان تاسیس شد.
حکومت ملی را در دو قسمت بررسی میکنیم؛ شش ماه اول و شش ماه دوم.
شش ماه اولی که در آن(رهایی از ارتجاع، پیشرفت اقتصادی، توسعه شهری، اجرای تمامی حقوق های فردی، گروهی و اجتماعی، توسعه و ساخت زیربناهای نظام های آموزشی و رفاهی…) و شش ماه دومی که (وحشت دوباره ورود ارتجاع، خیانت، افسوس، آوارگی و مرگ) را دارا بود.
از ۲۱ آذر ۱۳۲۴ تا پایان شش ماه اول حکومت ملی جنوب آذربایجان یعنی خرداد ماه ۱۳۲۵ مراجعت نامه فرقه دموکراتیک آذربایجان تقریبا به صورت کمال به عمل رسیده بود.
فرقه دموکراتیک آذربایجان در شش ماه اول به تمامی بندهای مراجعت نامه خود عمل کرد و از ملت در برابر ارتجاعگران، زورگویان و دزدان محافظت نمود. پیشهوری میدانست که شوروی آذربایجان را در شرایط سخت به حال خود رها خواهد کرد که در این باره پیشهوری به میرجعفر باقروف در برهه تشکیل فرقه گفته بود: «شوروی آذربایجان را به حال خود رها خواهد کرد»(انکار و مقاومت ص۱۵۷)
پس سعی میکرد در آن روز که قرار است شوروی بر نهضت ملت آذربایجان پشت کند آماده مبارزه با حکومت مرکزی باشد. پیشهوری اول از همه قشون ملی آذربایجان را تأسیس و سازمان های فرقه را در شهر های دیگر مستحکم نمود. بعد از مستحکم کردن و سازماندهی فرقه و قشون خلق آذربایجان هرچه سریعتر برای انجام تمامی مراجعت نامه ۱۲شهریور تمرکز نمود.
پیشهوری میدانست وقت زیادی ندارد و بسیج کردن مردم برای مبارزه با تهران، باید هر چه سریع تر قولهای داده شده را به نحو احسن ضروریست که به سرانجام برساند. فرقه در شش ماه اول خود توانست اتحاد ملی در آذربایجان جنوبی را به وجود آورد که تورک، کورد، ارمنی، آشوری و تالش را در زیر یک بیرق جمع آوری کند. نمونه اتحاد نیز در اورمیه بود که ارتش تهران به فرماندهی زنگنه به جای عقب نشینی به تهران و یا تسلیم، ملت جنوب آذربایجان را زیر گلوله بست، ارامنه، تورک، کورد، آسوری و… در مقابل تانک های رژیم سینه سپر کرده، عدالت و آزادی را در سرزمینشان پایهگذاری نمودند.
از جمله عملکرد های حکومت ملی آذربایجان:
۱ـ مالیاتی که از مردم گرفته میشد برای تشکیل دارالفنون، جاده، بهداری، کارخانه و موسسه های مختلف خرج مینمودند که قبل از حکومت ملی این عمل به هیچ عنوان صورت نمیگرفت و پولی که از طرف مردم برای آبادی شهر جمع آوری می شد، به تهران انتقال میافت.
۲ـ آموزش به زبان مادری در بین تمام اقوام موجود در آذربایجان جنوبی به مورد اجرا درآمد که قبل از حکومت ملی جنوب آذربایجان زبان محلی و مادری ملت ها و اقوام، مورد تحصیل قرار نمیگرفت. برقرار کردن آرامش در آذربایجان (قبل از تشکیل حکومت ملی، مردم و بازاریان به هیچ عنوان آرامش و امنیتی نداشتند و البته حکومت مرکزی میلی بر سامان دادن امنیت مردم و بازاریان را نداشت! با روی کار آمدن حکومت ملی چنان امنیتی در سطح آذربایجان جنوبی برقرار شد که طبق گزارشی که از سوی حکومت ملی بر مردم در باب باز گذاشتن خانه هایشان در نیمه شب که مردم را متعجب نموده بود میتوان اشاره کرد؛ روزی نبود که اموال مردم از سوی دزدان غارت نشود).
۳ ـ مجازات و اخراج چاقوکشان و دزدانی که بر اعمال غیر اجتماعی خود پایان ندادند (حکومت ملی شانسهای متعددی را به افراد مزبور داد که از اعمال غیرانسانی خود صرف نظر کنند که عده ای به اعمالشان پایان داده و عده ای هم پایان ندادند که باعث اخراجشان از آذربایجان گشت).
۴ ـ صاحب زمین کردن دهقانان و زحمت کشان، تقسیم اراضی مالکان طرفدار حکومت مرکزی در بین مردم، پایان دادن به ظلم و ستم ژاندارمری و مأموران دولت مرکزی در آذربایجان ، تاسیس بیش از ۵۰۰ مدرسه، جدول کشی و لوله گذاری فاضلاب، تحصیل زنان در مدرسه که اولین بار در ایران صورت میگرفت، حق رأی به زنان و حق شرکت کردن به عنوان نماینده در آذربایجان، بالا بردن سواد آموزشی و …
بخشی از عملکرد فرقه دموکرات آذربایجان در ۶ماه اول حکومت ملی جنوب آذربایجان بود.
حکومت ملی جنوب آذربایجان در آن دوره تمامی استاندارد لازم که هنوز بسیاری از کشورهای اروپایی منجمله انگلیس، سوئد و… به آن دارا نبودند، به شکل کمال به اجرا رسانده بود.
بله فرقه دموکرات آذربایجان در شش ماه اول چنین درخشیده بود. زیرا سران حکومت به مردم با مردم و برای مردم بودند ولی شش ماه دوم حکومت ملی آذربایجان قرار بود وضعیت کاملا متفاوت تر از شش ماه اول خود داشته باشد؛ حکومت ملی قرار بود قربانی سیاست مسکو شود.
همانگونه که در فصل پیش توضیح مختصری در باب چراها و دلایل ضرورت همکاری نسبی سران حکومت ملی آذربایجان با شوروی اشاره شده بود، پیشهوری چاره ای جز مصلحت اندیشی در برخی مسائل خارجی با آنها را نداشت.
۱۶ فروردین ۱۳۲۵ (۱۹۴۶) ملت آذربایجان قرار بود همانند جنبش مردم گیلان قربانی سیاست استالین بشود. در تاریخ مزبور قوامالسطنه همراه با هیئتی با شرکت اشرف پهلوی (خواهر محمدرضا پهلوی) در شوروی برای مذاکره حاضر شده بودند. در ظاهر استالین به آنچه که میخواست یعنی امتیاز نفت شمال با بی توجهی به سرنوشت خلق آذربایجان می رسید. در طی قرارداد اشاره شده شرکت های هردو کشور استخراج نفت را بر عهده گرفته و در عوض شوروی تمامی لشکر و تجهیزات نظامی خود را از ایران عقب میراند و به مسئله جنوب آذربایجان نیز بی تفاوت خواهد ماند. با عقد قرارداد اشاره شده میتوانیم به سخنان سید جعفر پیشهوری در ابتدای تشکیل حکومت ملی آذربایجان به جناب میرجعفر باقروف در باب خیانت(تغییر سیاست) مسکو به خلق آذربایجان را ببینیم.
بعد از قرارداد بین تهران-مسکو مقامات شوروی در ایران با سید جعفر پیشهوری دیدار کرده و نمایندگان شوروی در باب طلب عفو از پایتخت و از عملکردهای خود در مقابل مقامات تهران را خواستار شدند که در مقابل پیشهوری آن مرد جسور با نطق آتشین رو به مقامات شوروی از خیانت به آذربایجان همانند قیام گیلان سخن گفت. همچنین به نمایندگان مزبور از عدم اعتماد وی به مسکو و آن ها اشاره کرد. از آن تاریخ به بعد پیشهوری و حکومت ملی آن متوجه شدند که دیگر قدرت خارجی وجود ندارد که از خلق آذربایجان در مقابل تهدیدات حکومت تهران کمک کنند.
قشون شوروی قرار بود از خاک های جنوب آذربایجان خارج شوند. با تبلیغ نادرست و فریبکارانه در آن زمان که از کمونیستی بودن حکومت ملی آذربایجان ادعا می شد، جمهوری ترکیه نیز خواهان برقرار بودن این حکومت نبود! زیرا خطرات کمونیستی به دید آن ها خاک ترکیه را هم از داخل و هم از خارج تهدید میکرد. به همین خاطر سید جعفر پیشهوری با پیشنهاد میرجعفر باقروف برای عملی ساختن اهداف خود، سیاست به اصطلاح نرمش قهرمانانه را در دستور کار قرار داد. زیرا در بطن همین حکومت ملی آذربایجان آنگونه که شخص های شجاع، فداکار، قهرمان وجود داشت به همان شکل خائنین خود فروخته و فرد های سست عنصر یا تابع امر شوروی نیز حاضر بودند.
۲ اردیبهشت۱۳۲۵ هیئت تهران وارد جنوب آذربایجان شدند، در این دیدار زیربناهای مذاکرات در دستور گفتمان بود که قرار بر این شد هیئتی از آذربایجان با همراهی پیشهوری وارد تهران شوند.
پیشهوری به هیچ عنوان فکر خیانت بر ملت و وطن خویش را در سر نمی پروراند. تنها دلیل نرمی وی به درازا کشاندن یورش ارتش تهران به آذربایجان و فرصت کافی برای اصلاح اطرافیان خود و ایجاد ارتشی قوی و وفادار در برابر حمله حکومت تهران بود.
ارتش جنوب آذربایجان که به نام فدائیان میشناسیم پر از طرفداران حزب توده ای و شوروی بود که در شرایط بحرانی میتوانستند از دستور پیشهوری سرپیچی کنند.
در شمال آذربایجان نیز رفته-رفته میرجعفر باقروف با استالین به اختلافاتی در باب مسائل جنوب آذربایجان میرسید، وی نیز با تحت فشار قرار دادن مسکو برای به درازا کشاندن خروج قشون شوروی تلاش میکرد. در کنار این مسئله در حالی که جنوب آذربایجان و پیشهوری در حالت بحرانی قرار داشتند، حزب توده و نمایندگان شوروی در ایران سنگ تمام گذاشتند! آنها در طی گزارش های متعددی بر علیه پیشهوری و حکومت ملی بر مسکو ارائه میدادند و کار را برای پیشهوری بحرانی تر مینمودند. گرچه میرجعفر باقروف سعی میکرد با تمام نفوذ خود او را از اتهامات تبرئه کند اما موفق نشد. آرداش آوانسیان یکی از رهبران حزب توده که بارها در زندان و بیرون از زندان خصوصا در زمان تشکیل حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان با پیشهوری درگیر شده بود و بزرگترین اختلافشان در باب بی توجهی به مسئله هویت و ملت ها در داخل ایران از طرف سران حزب توده بود، وی نیز کار را برای پیشهوری با اطلاعات فریبانه ای که به مسکو ارسال مینمود سخت تر کرد.
سید جعفر پیشهوری دیگر میدانست وقت بسیار کمی دارد وی با سیاست سازش موقتی با دشمن، در پشت پرده بر فکر قیام سراسری در ایران بود. قبل از ورود هیئت دولت ایران به تبریز در آن شرایط بحرانی، ۱۸ فروردین ۱۳۲۵ در جلفا، میرجعفر باقروف با پیشهوری دیدار کرده و وضعیت موجود را بررسی نمودند، کاملا مشخص نیست که در جلسه درباره ی چه چیزهایی گفتگو شده است ولی آنچه که آشکار است گفتگو درباره سازش موقتی با حکومت مرکزی بوده است که بعد از گذشت زمان با توجه به عملکرد پیشهوری برای قیام سراسری در ممالک محروسه ایران میتوانست یکی از خروجی اصلی جلسه پیشهوری با میرجعفر باقروف همان اقدامات بعدی پیشهوری باشد. با گذشت زمان دیگر همه چیز مشخصتر و واضح تر از دیروز مشهود میگردید. با تهدید هایی که توسط مقامات و شخص استالین به رهبر فرقه دموکرات آذربایجان صورت گرفت پیشهوری دیگر چاره ای جز عقب نشینی سیاسی در مقابل حکومت تهران را نداشت. پیشهوری همراه با هیئتی در ۸ اردیبهشت ۱۳۲۵ وارد تهران گردید. شاید شخص پیشهوری نیز باور نداشت مردم تهران آنچنان از او استقبال کنند، مردم ستمدیده تهران و شهرستانهای اطراف که زیر چکمه های یاوه گویان، چاقوکشان، زورگویان و بیت المال خوران له شده بودند حضور باشکوهی را برپا نمودند.
با آن همه تبلیغات های منفی چه از سوی حکومت مرکزی و چه از اپوزیسیون حاضر در تهران استقبال غافلگیر کننده ای از از بین تمامی طبقات جامعه که راه خود را از ارتجاع جدا میدیدند وجود داشت. تجمع کنندگان فرودگاه در دستانشان پلاکارد و بنر هایی مانند: هوشیار باشید، اشتباه نکنید! آزادی ما به حرکت شما بستگی دارد (گذشته چراغ راه آینده است).
«سیز بیزی نجات وئردینیز، سیز ایران میللتینی اسارتدن خلاص ائتدینیز، آماندیر اشتباه ائتمه یین
آزادلیغیمیز سیزین حرکتینیزه باغلیدیر، یاشاسین آذربایجانین قهرمان خلقی، یاشاسین آزادلیغیمیزین مشعلداری اولان آذربایجان آزادیخواه لاری.»
بله آزادی خواهان اینگونه از رهبر جنوب آذربایجان استقبال نمودند.
در اولین مذاکره رسمی بین نمایندگان آذربایجان و حکومت مرکزی با سخت گیری و کوتاه نیامدن سید جعفر پیشهوری با گذشت ۱۵ روز به سرانجامی نرسید، تنها تهران با متوسل شدن به راه و روش های مختلف توانست نمایندگان آذربایجان را به دیدار دیگر اینبار در تبریز راضی کند.
با خروج نیروهای شوروی در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۵ از آذربایجان و خارج کردن تمامی سلاح های سنگینی که به حکومت ملی آذربایجان در زمان پایگذاریش واگذار کرده بود نیروهای مسلح حکومت ملی جنوب آذربایجان دچار ضربه بزرگی شدند و این ضربه باعث از بین رفتن قدرت سیاسی آنها در روی میز مذاکره گردید. قدرت سیاسی زمانی برتری دارد که قدرت نظامی بزرگی را به عنوان ضامن پشتوانه خود داشته باشد، حال با تخلیه نیروهای شوروی و کم شدن قدرت حکومت ملی از نظر سیاسی و نظامی زمان ظهور خائنین و همچنین خریداری سست عنصرها توسط حکومت تهران رسیده بود. بعد از وارد شدن هیئت تهران در ۲۱ خرداد به پایتخت جنوب آذربایجان، در ۲۳ خرداد توافق زیر به امضای هر دو طرف رسید:
متن قرارداد:
در نتیجه مذاکره بین دولت و نمایندگان آذربایجان و با توجه به موارد هفت گانه ابلاغیه مورخ دوم اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ دولت که مورد قبول نمایندگان مزبور واقع گردید و در نتیجه تبادل افکار توافق نظر حاصل شد که مواد زیر که به عنوان توضیح و مکمل آن تنظیم گردیده بهموقع اجرا گذارده شود.
۱- نسبت به مفاد ماده اول ابلاغیه صادره دولت موافقت حاصل شد که جمله زیر به آن اضافه گردد
رئیس دارائی نیز بنا بر پیشنهاد انجمن ایالتی و تصویب دولت تعیین خواهد شد.
۲- چون در ماده ۲ ابلاغیه دولت مقرر گردید که تعیین استاندار با جلب نظر انجمن ایالتی با دولت خواهد بود به منظور اصل مزبور موافقت حاصل شد که وزارت کشور استاندار را از میان چند نفر که انجمن ایالتی معرفی خواهند نمود برای تصویب به دولت پیشنهاد نمایند.
۳- نظر به تحولات اخیر در آذربایجان دولت سازمان فعلی را که به عنوان مجلس ملی آذربایجان انتخاب و تشکیل شدهاست به منزله انجمن ایالتی آذربایجان خواهد شناخت و پس از تشکیل مجلس پانزدهم و تصویب قانون جدید ایالتی و ولایتی که از طرف دولت پیشنهاد خواهد شد انتخابات انجمن ایالتی آذربایجان طبق قانون مصوبه فوراً شروع خواهد شد.
۴- برای تعیین تکلیف قوای محلی و فرماندهان آنکه در نتیجه تحول و نهضت آذربایجان نظرات آن از افراد نظام وظیفه احضار گردیدهاند و با امضاء این قرارداد جزء ارتش ایران محسوب میشوند موافقت حاصل شد کمیسیونی از نمایندگان دولت جناب آقای قوام السلطنه و انجمن ایالتی آذربایجان در محل تشکیل و راه حل آنرا هر چه زودتر جهت تصویب پیشنهاد نمایند.
۵- نسبت به وضع مالی آذربایجان موافقت حاصل گردید هفتاد و پنج درصد عواید آذربایجان جهت مخارج محلی اختصاص و بیست و پنج درصد جهت مخارج عمومی کلیه کشور ایران به مرکز فرستاده شود.
تبصره ۱- مخارج و عواید ادارات پست و تلگراف و گمرک و راه آهن و کشتی رانی دریاچه اورمیه مستثنا بوده و مخارج و عواید آن کاملاً بر عهده و منحصر به دولت خواهد بود. توضیح اینکه تلگرافها انجمنهای ایالتی و ولایتی و دوائر دولتی آذربایجان مجاناً مخابره خواهد شد.
تبصره ۲- ساختمان و تعمیر راههای شوسه اساسی بر عهده دولت و احداث و تعمیر راههای فرعی و محلی بر عهده انجمن ایالتی آذربایجان است.
تبصره ۳- دولت برای قدردانی از خدمات برجسته آذربایجان که به مشروطیت ایران و به منظور حق شناسی از فداکاری هائی که مردم غیور آذربایجان در راه استقرار دموکراسی و آزادی نمودهاند قبول نموده که بیست و پنج درصد از عواید گمرکی آذربایجان جهت تأمین مصارف دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شود.
ماده ۶- دولت قبول میکند که امتداد راه آهن میانه تا تبریز را هر چه زودتر شروع و در اسرع اوقات انجام دهد. بدیهی است که جهت انجام این امر کارگران و متخصصین آذربایجانی حق تقدم خواهند داشت.
ماده ۷- قوای داوطلبی که به منزله نظام وظیفه به نام فدائی در آذربایجان تشکیل شده به ژاندارمری تبدیل میگردد و برای تعیین تکلیف قوای انتظامی مزبور و همچنین تعیین فرماندهان موافقت حاصل شد که کمیسیونی از نمایندگان دولت جناب آقای قوامالسلطنه و انجمن ایالتی آذربایجان در محل تشکیل و هرچه زودتر راه حل آن را جهت تصویب پیشنهاد نمایند.
تبصره ۱ – نظر به اینکه در سنوات اخیر بر اثر بعضی اعمال نام امنیه و ژاندارمری در پیشگاه افکار عمومی ایران خصوصاً آذربایجان ایجاد احساسات مخالف و نامناسبی نمودهاست و نظر به اینکه رئیس دولت شخصاً فرماندهی این سامان را اخیراً عهده دار گردیده و انتظار آغاز اصلاحات و تصفیه این اداره از عناصر ناصالح میرود موافقت شد که احساسات عمومی و مخصوصاً اهالی آذربایجان نسبت به ژاندارمری به استحضار رئیس دولت برسد تا برای تغییر اسم آن و انتخاب نام مناسب جهت سازمان مزبور تصمیمات مقتضی را اتخاذ نمایند.
ماده ۸- نسبت به اراضی ای که در نتیجه نهضت دموکراتیک آذربایجان میان دهقانان آذربایجان تقسیم گردیده آنچه مربوط به خالصجات دولتی است چون دولت با تقسیم خالصجات میان دهقانان و زارعین در تمام کشور اصولاً موافق است اجرای آن را بلامانع دانسته و لایحه مربوط آن را در اولین فرصت برای تصویب مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهد نمود و آنچه از اراضی غیر در نتیجه تحولات اخیر آذربایجان بین رعایا تقسیم شده موافقت حاصل شد که جهت جبران خسارات مالکین و با تعویض املاک آنها کمیسیونی از نمایندگان دولت جناب آقای قوام السلطنه و نمایندگان انجمن ایالتی تشکیل و راه حل جهت تصویب پیشنهاد نماید.
۹- دولت موافقت میکند با افتتاح مجلس پانزدهم لایحه قانون انتخابات را که روی اصل آزادی و دموکراسی یعنی با تعیین رأی عمومی مخفی مستقیم متناسب و متساوی شامل نسوان هم باشد تنظیم و قول آن را به قید فوریت خواستار شود. دولت همچنین قبول مینماید به منظور ازدیاد نمایندگان آذربایجان و سایر نقاط کشور به تناسب اهالی نقاط مختلفه به مجرد افتتاح مجلس پانزدهم لایحه قانونی را پیشنهاد به قید دو فوریت تقاضای آن را بنماید تا پس از تصویب بوسیله انتخابات کسری نمایندگان نقاط مزبور تعیین و به مجلس اعزام گردند.
ماده ۱۰- ایالت آذربایجان عبارت از استانهای ۳ و ۴ خواهد بود.
ماده ۱۱- دولت موافقت دارد که جهت تأمین حسن جریان امور آذربایجان شورای اداری از استاندار و رؤسای ادارات و هیئت رئیسه انجمن ایالتی تشکیل و تحت نظارت انجمن ایالتی انجام وظیفه نمایند.
ماده ۱۲ به ماده ۳ ابلاغیه مورخ دو اردیبهشت ۱۳۲۵ که از لحاظ تغییر تکلیف مدارس متوسطه و عالیه دارای ابهام میباشد جمله زیر اضافه میگردد:
در مدارس متوسطه و عالیه تدریس زبان فارسی و آذربایجانی طبق برنامه وزارت فرهنگ با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان اصلاح موافق موازین دموکراتیک و اصول مترقی جدید تنظیم گردیده تدریس خواهد شد.
ماده ۱۳- دولت موافقت دارد که اکراد مقیم آذربایجان از مزایای این موافقت نامه برخوردار بوده و طبق ماده ۳ ابلاغیه دولت تا کلاس پنجم ابتدائی به زبان خودشان تدریس نمایند.
تبصره- اقلیتهای مقیم آذربایجان از قبیل آسوری و ارمنی نیز حق خواهند داشت تا کلاس پنجم ابتدائی به زبان خود تدریس نمایند.
ماده ۱۴- چون دولت در نظر دارد قانون انتخابات جدید شهرداری را جهت تمام ایران روی اصول دموکراتیک یعنی به رأی عمومی – مخفی- مستقیم و متساوی به مجلس پانزدهم پیشنهاد نماید، به مجرد تصویب قانون مربوط انتخابات انجمن شهرداریها در آذربایجان و تمام نقاط ایران شروع خواهد شد تا تصویب قانون مربوط به انتخابات که انجمنهای شهرداری فعلی آذربایجان به وظایف خود ادامه خواهند داد.
ماده ۱۵ – این موافقتنامه در دو نسخه تنظیم و مبادله گردیده و پس از تصویب هیئت دولت و انجمن ایالتی آذربایجان به موقع اجرا گذارده میشود.
تبریز تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۲۵
مظفر فیروز — پیشهوری
با توافق صورت گرفته عملا حکومت ملی آذربایجان بعد از مدت زمان ۶ماه و ۲روز منحل گردید و جای خود را به انجمن ایالت آذربایجان و یا همان سازمان اداری دولت مرکزی آذربایجان واگذار کرد.
اگر در متن توافق دقت کرده باشید سیاسیون آذربایجان تمامی ملل و اقوام را شریک دریافتی های خود از حکومت مرکزی تهران قرار داده بود.
سید جعفر پیشهوری به احتمال زیاد با نقشه ها و برنامه ریزی هایی که از قبل با میرجعفر باقروف کشیده بود، در هیچ یک از مقام های دولتی سمتی را قبول نکرد و برای بازسازی فرقه و اعلام مجدد حکومت ملی، در رأس فرقه دموکرات آذربایجان باقی ماند و افراد زیادی را از فرقه دور نمود.
در رأس انجمن ایالتی آذربایجان سلام الله جاوید به عنوان استاندار، حاج علی شبستری به عنوان رئیس انجمن ایالتی آذربایجان برگزیده شدند. افراد زیادی که در سمت وزیر حکومت ملی قرار داشتند عنوان اداری دولتی را بر خود گرفتند. در حالی که سید جعفر پیشهوری برای تجدید قدرت تلاش مینمود اتفاق بسیار بزرگی افتاد و آن هم جدایی استان خمسه(استان های زنجان و گیلان امروزی ) از دست فداییان آذربایجان که بعد از توافقنامه نام فداییان به نگهبان تغییر یافته بود شد. این خبر چنان بر جنوب ملت آذربایجان مخصوصا مردمان استان خمسه دردناک بود که باعث اندوه و اعتراض مردم آن منطقه گردید و بعد از فهمیدن معاوضه استان خمسه با تکاب باعث شعله ور شدن اعتراض و حضور بیش از ۴۰ هزار نفر در خیابان شهر های مختلف استان خمسه گردید. این عملکرد که در توافق نامه ذکر شده بود گرچه سید جعفر پیشهوری از آن خبر داشت ولی مجبور به امضای آن گردیده بود! زیرا هم از طرف شوروی تهدید می شد و هم از طرف افراد غیر صادق خود در کابینه دولت اش بودند مورد حمله روانی قرار میگرفت.
ولی آنچه که مشخص بود این است که احمد قوام نخست وزیر ایران میدانست که نباید به پیشهوری فرصتی برای بازسازی سازمان خود بدهد و برای اتمام نقشه شوم خود در تاریخ ۱۳۲۵.۳.۲۳ نمایندگان آذربایجان را که پیشهوری در بین آن ها حضور نداشت برای کامل کردن توافق نامه دعوت نمود، در این دعوت دوباره قرار بود بر پیکر مردم جنوب آذربایجان ضربات مرگباری وارد شود که به یکباره از دید تهران بر مسئله آذربایجان پایان بخشد! با ورود هیئت آذربایجان به تهران بدون حضور سید جعفر پیشهوری حاوی پیام های مهمی برای تهران و نخست وزیر آن یعنی قوام السلطنه داشت.
دکتر حسین فرهنگ در کتاب خود در این باره با تیتر دکتر جاوید و شبستری در هتل رامسر مینویسد: «قوام به شبستری و جاوید پیشنهاد داد که خوب است که از لجاجت دست برداشته و آتیه خود را تامین کنند و به آنها با فروش جواز چای برای هر کدام از آنها یکصد هزار تومان پول رسید و البته کمی نرم شدند». طبق ادعای حسین فرهنگ، دکتر سلام الله جاوید و شبستری بعد از چندین روز مذاکره به قوام گفتند که، برای استراحت میخواهند به رامسر بروند، وقتی جاوید و شبستری وارد هتل شدند چشمانشان دو زنی بسیار زیبا را مشاهده کردند که شبستری فرمودند:
(چوخ گؤزل آرواددیلار ) بعد از نزدیک شدن به آن ها یکی از آن دو زن خواست که خودشان را معرفی کنند که بعد از شنیدن کی بودن آن ها یعنی شبستری و جاوید فریاد به راه انداختند و از خائن بودنشان دم زدند. فردا صبح دکتر جاوید و شبستری آن دو زن را دوباره مشاهده کردند و به جلو رفتند و به آن ها گفتند:
« ما خائن نیستیم و چگونه میتوانیم به شما ثابت کنیم که ما خائن نیستیم، بعد از آن دوستی و صحبت کردن با آن دو زن و البته بعد از مست شدن جاوید و حاج علی شبستری، از آن ها خواستند به صورت کتبی در یک کاغذ بنویسند ما نوکر، مطیع اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی و خادم دولت مرکزی بوده و فرقه دموکرات آذربایجان را خائن می دانیم». وقتی جاوید و شبستری صبح از خواب بیدار شدند دیگر آن دو زن را ندیدند. بعد از بازگشت از رامسر به تهران برای ادامه مذاکرات به قوام اعلام آمادگی کردند و البته خیلی هم سخت گرفتند قوام نیز آن دو نامه را که آن روز دو خانم از آنها امضا گرفته بود را نشان داد و گفت:« باید دیگر به تهران کار کنید والا…»
همچنین دکتر حسین فرهنگ در کتابش اشاره کرده است که دکتر جاوید و علی شبستری در خفا با سفارت آمریکا در تهران و شاه ارتباط مستقیمی داشتند و اگر آنها خیانت نمیکردند مسئله آذربایجان بدون خونریزی به پایان نمیرسید.
خوب ما نمیتوانیم تنها با احتساب نوشته های دکتر حسین فرهنگ بگوییم که این دو شخص (جاوید و شبستری ) خیانت کردند؛ رزومه دو شخص مزبور کاملا پر است از خود گذشتگی در راه وطن که همان حاج علی شبستری از مؤسسان جمعیت آذربایجان و روزنامه آذربایجان قبل از تشکیل فرقه و حکومت ملی آذربایجان بود، حاج علی شبستری که قبل از تشکیل حکومت ملی جز ۵ تن از رهبران حزب توده در آذربایجان جنوبی است و دلیل هجوم و کنار گذاشتنش از حزب توده حمایت از مسئله ملیت و ملت آذربایجان و درخواست های متعدد وی از سران مرکزی حزب توده در باب حمایت از زبانهای مادری میباشد، نمیتوان به این راحتی او را مورد سوءظن قرار دهیم و همچنین سلام الله جاوید که دوران تبعید اش را با همان سید جعفر پیشهوری گذرانده بود و رزومه ای بسیار روشن و فداکارانه ای را داشت لیکن با نگاه به کتاب و نوشته های زیادی در باب این مسئله نمیتوانیم ادعاهای دکتر حسین فرهنگ را نادیده بگیریم! زیرا بعد از بازگشت سلام الله جاوید به تبریز رفته-رفته گسستگی بین مقامات انجمن ایالتی با یکدیگر و همچنین با پیشهوری زیادتر شد و با مسئله پیش آمده که در فصل های بعد هم اشاره خواهد شد زمینه شکست نهضت آذربایجان را به وجود آورد که ما به آن شش ماه دوم حکومت ملی جنوب آذربایجان می گوییم.
فصل چهارم
آخرین تلاش های پیشه وری بر زنده ماندن نهضت آذربایجان
با عقد قرارداد حکومت تهران و مسکو دیگر قدرت خارجی وجود نداشت که از لحاظ مادی، معنوی و لجستیکی به یاری ملت جنوب آذربایجان برسد.
بعد از انحلال حکومت ملی آذربایجان پیشه وری هیچ سمتی را در انجمن ایالتی جنوب آذربایجان را قبول نکرد و در صدر فرقه دموکرات آذربایجان باقی ماند سپس دست به پاکسازی شخص های نامحرم و محافظه کار که در بطن حکومت ملی آذربایجان قرار داشت اقدام نمود.
پیشهوری از نو فرقه را سازماندهی کرد و به دنبال متحدان تازه اما این بار در داخل ایران گشت. پیشهوری آن مجاهد خستگی ناپذیر برنامه هایی را در سر میپروراند که حال با گذشت سالها از آن واقعه، متوجه میشویم که چه شجاعتی را به خرج داده است.
شوروی و یا بهتر است بگوییم مسکو یا همان استالین کاملا به صورت واضح به پیشهوری گفته بود که دیگر کار حکومت ملی تمام شده است و باید با تهران سازش کند ولی پیشهوری طبق مراد مسکو پیش نرفت!
در حالی که قدرت سیاسی آذربایجان به دستان انجمن ایالتی جنوب آذربایجان افتاده بود لاکن ملت آذربایجان پیشهوری و فرقه دموکرات را در صدر آذربایجان میدیدند و بسیاری از افسران، فداییان و قشون های قیزیل باش که در خدمت حکومت ملی آذربایجان قبل از تشکیل انجمن ایالتی آذربایجان قرار داشتند بسیاری اوقات انجمن ایالتی را به رسمیت نمیشناختند و در هر موضوع پیش آمده با حاج علی شبستری (رئیس انجمن ایالتی) و دکتر سلام الله جاوید (استاندار) نه، بلکه با فرقه دموکرات آذربایجان و شخص پیشهوری مشورت و یا بر مسئله ای اعتراض مینمودند که این وضعیت رفته-رفته یاران روزهای سخت را با یکدیگر دور مینمود. در زمان ورود قشون تهران به استان خمسه که با شهر تکاب معاوضه شده بود، مردم استان خمسه در سراسر استان به نشان اعتراض به خیابان ها ریخته که در همان اعتراض نیز پیشهوری مورد خطاب بود یعنی در کل ملت آذربایجان در واقع اهمیت خاصی به تشکیل انجمن ایالتی نشان نمیدادند که این جسارت سید جعفر پیشهوری را برای اهداف بزرگ تر شعله ور مینمود.
در ۲۸ژانویه ۱۹۴۶ پیشهوری نامه ای خطاب به سازمان ملل نوشت. در نامه از آزادیخواهی و مبارزات به حق مردم آذربایجان سخن گفته و از دولت های مدافع حقوق بشر کمک خواسته بود: مردم آذربایجان خطاب به مجمع عمومی سازمان ملل از آن خواهش میکند که موجودیت حکومت ملی آذربایجان را به رسمیت بشناسد(مشعل جاوید).
پیشهوری بعد از ورود هیئت آذربایجان به تهران عملا دست به کار شد. قوام السلطنه نخست وزیر ایران میدانست که پیشهوری و فرقه تازه سازمان یافته آن میتواند به مراتب خطرناکتر از گذشته حتی با عدم حمایت شوروی باشد.
از همین جهت با سیاست های کلان خود در جای-جای ایران جنبشهای قلابی برای به حاشیه کشاندن فرقه دموکراتیک آذربایجان و شخص سید جعفر پیشهوری در قبال آزاده اندیشان به راه انداخته و یا از پشت صحنه آن ها را فریب دادند که نمونه این جنبش های قلابی را به دستان خان های قشقایی با نام نهضت فارسی ایجاد نمودند که اصلی ترین شعارشان این بود، در صورتی که آذربایجان از ایران جدا شود ما نیز استقلال خود را اعلام میکنیم.
سید جعفر پیشهوری تنها راه موجود برای مقابله با ارتش و حکومت تهران را قیام سراسری در کل جغرافیای محروسه ایران را میدانست و به همین خاطر آقای کامبخش که قدرت کافی برای آغاز قیام در گیلان را دارا بود و خانم راضیه ابراهیم زاده که از رهبران اتحادیه کارگران ایران به شمار میرفت را به تبریز دعوت نمود و حمایتشان را از فرقه دموکرات آذربایجان و همچنین از قیام سراسری را خواستار شد و آنها حمایتشان را از قیام پیشهوری اعلام نمودند. سید جعفر پیشهوری با اعلام حمایتهای مختلف و همچنین با متوسل شدن به فکر حمایت مردم تهران از قیام سراسری برای از بین بردن حکومت شاهنشاهی همچنین با توسل به حمایت معنوی باقروف (رئیس جمهور شمال آذربایجان (شوروی) ) دیگر زمان آغاز قیام سراسری را با احتساب وضعیت موجود ضروری و تنها شرط لازم وجود ارتش وفادار، یکپارچه و مطیع امر شخص خود را لازم می دانست. گرچه نیروهای فدایی و قیزیلباش اکثرا مطیع امر پیشهوری بودند اما نفوذی های [حزب توده، حکومت تهران و شوروی] صد در صد کار را برای فرقه و پیشهوری دشوار مینمود.
پیشهوری که خود را برای قیام سراسری آماده کرده بود، حکومت تهران و در سر آن قوام السلطنه با توسل به دین و مذهب و البته خائنین داخلی، توانست در تبریز اکثر بازاریان و مذهبی ها را در قبال عملکرد های فرقه دودل نمایند.
در کتاب ۲۱ آذر در باب مزبور نوشته شده است: آقای فقهی برای انجام فتنه و فساد وارد آذربایجان شده و با پولی که از طرف دولت دریافت کرده بود بعضی از مقامات بازار را زیر سیطره خود قرار میدهد و موفق میشود امضایی بر ضد فرقه جمع آوری کند. همچنین در کتاب ۲۱ آذر بر موضوع کمک سید ضیاءالدین طباطبایی و شاهسون ها بر فتنه مزبور اشاره میکند.
البته در عصیان های صورت گرفته از سوی مذهبی ها تماما از سوی تهران سازماندهی نمیشدند بلکه روحانی های سرشناسی در جنوب آذربایجان وجود داشتند که وجود حکومت ملی را بر علیه دین و مذهب خود می دیدند.
در کتاب پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان در باب مزبور اینگونه آمده است: مسئله مهم در تحولات آذربایجان در آستانه تسلط فرقه دموکرات صدور فتوا توسط آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی میباشد. آیت الله اردبیلی که در قیام مسجد گوهرشاد نقش مهمی داشت از مشهد به اردبیل تبعید شده بود. با گسترش فعالیتهای حزب توده و آگاهی ایشان از ماهیت فکری آنها با صدور فتوایی آن را باطل و منحل اعلام کرد. این فتوا نقش مهمی در مقاومت و مخالفت مردم و عشایر شاهسون در آذربایجان بر علیه فرقه دموکرات داشت که در پژوهشهای مربوط به آن پرداخته شده است؛ از همان آغاز بین علمای آذربایجان و فرقه دموکرات اختلافات اساسی بروز کرد.
پیشهوری در شرایطی که بر سازماندهی فرقه و قیام سراسری تلاش مینمود در کنار آن سعی میکرد که مسکو را از توافق صورت داده با تهران منصرف کند و در کنار آن میخواست سیاستی را ترتیب کند که مشکلات موجود بین علما و حکومت ملی را به حداقل برساند! بعد از توافق صورت گرفته بین مسکو و تهران بارها به مقامات شوروی، باقروف و شخص استالین گفته بود که تهران بعد از نابودی نهضت آذربایجان امتیاز نفت شمال را لغو خواهد کرد و بارها نیز طی تلگراف این موضوع را به استالین اعلام کرد ولی سخنان و نامه های پیشهوری اثری در تغییر موضع مسکو نداشت. (کتاب پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان صفحه 63)
شخص استالین نیز پلیتیک خود را در آن باره دنبال مینمود! وی شاید کاملا آگاه بود که بعد از خروج ارتش شوروی از جنوب آذربایجان و نابودی نهضت آذربایجان، ایران از توافق صورت گرفته سر باز خواهد زد. پس آن وقت چرا استالین پای چنین توافقی ایستاد و به هم پیمانان خود پشت کرد؟ مسئله بسیار ساده است ابتدا به دلیل توافق صورت گرفته در زمان ورود ارتش متفق به ایران که قرار بر این شده بود ۶ ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم از ایران خارج شوند و همچنین به دلیل اولتیماتوم های صورت گرفته از سمت آمریکا در باب خارج شدن از ایران و چین همچنین در صورت خارج نشدن از دو کشور مزبور چند کشور کمونیستی توسط مجمع ملل و آمریکا موجودیت شان شناخته نخواهند شد (جمهوری های کمونیستی در بالکان)، شوروی را بسیار نگران کرده بود.
در واقع سیاست شوروی تغییر نکرده بود! همان طور که در فصل های پیش اشاره شده است آذربایجان نقش سیب هدف برای شوروی در سیاست کلان جغرافیای ایران قرار داشت.( شاید شوروی از زیاده روی حکومت مرکزی ایران در قبال جنوب آذربایجان را آنگونه تحلیل نمیکرد).
اتاق فکری شوروی تحمل این را نداشتند که در جنوب آذربایجان حکومت ملی سوسیالیستی ایجاد شود چرا که هم مخالف ایجاد حکومتی تحت تئوری پیاده شده پیشه وری در چارچوب حکومت داری در شکل سوسیال دموکراسی حداقل این سمت از منطقه بودند و هم اپوزیسیون حاکم بی چون چرایی ایران در آن برهه تاریخی حزب توده بود.
در کنار آن شوروی شانس رسیدن به آب های گرم خصوصا نفت های عراق، عربستان و شمال ایران را داشت! چونکه آن ها حزب توده خود را در ایران داشتند که سیاست عینی را با شوروی دنبال و تعریف میکرد و تماما مکتب کمونیستی را از ابتدا تا انتها در روال سیاست اتاق فکری حکومت شوروی در چارت سیاست خود عنوان نموده بود. شاید شکستن توافق نامه توسط ایران، در زمان مناسب به عنوان اهرم فشار علیه سیاسیون ایران استفاده میشد. حزب توده ایران که از زمان تشکیلش، تاسیس حزب و یا جمعیتی با مرام چپ را تحمل نمیکرد همیشه علیه جنبشهای مردمی که بر ضد حاکم ارتجاعی بودند و به حزب توده و شوروی صد در صد وابسته نبودند توطئه مینمود، تشکل ها را با حیله و نیرنگ های مختلف نابود میکردند یا زیر سیطره خود قرار میدادند.
نمونه آن حزب کومله ژکاف بود که این حزب به زحمت عده ای معدود جوانان تحصیل کرده کوردی با شرایط بسیار دشوار با ادغام دو تشکل (حزب آزادی کردستان و سازمان جوانان کرد) تأسیس و روز به روز بر قدرت خود افزود بود و مبارزه مدنی را در مقابل کنش های ظالمانه تهران دنبال میکرد، رفته- رفته در بین ملت ستمدیده کورد به عنوان حزب نجات بخش یاد شد و این شرایط باعث به تشنج افتادن حزب توده ایران گردید و بدون در نظر گرفتن فداکاری و دغدغه های اصلی آن ها با توسل به راه و روش های مختلف آن حزب را تسخیر نمود.
حزب توده ایران قبل از به قبضه کشاندن حزب کومله، ابتدا اتحادیه های کارگری آذربایجان را از هدایت شخص های صادق مثل یوسف افتخاری بیرون کشید و محمد بیریا را به جای آن نشاندید و همچنین ارگان رسمی اتحادیه کارگری به نام گیتی را مصادره نمودند. اتحادیه کارگری در مهرماه ۱۳۲۳عملا زیر سیطره حزب توده ایران به مدیریت محمد بیریا رسید و بعد حزب توده با هماهنگی شوروی، کومله را در حزب دموکرات کردستان ایران به رهبریت قاضی محمد ادغام نمود!
گرچه قاضی محمد سیاست تسلیمی در مقابل شوروی و یا قدرت های مختلف را نداشت اما رابطه نزدیکی را با شوروی دنبال میکرد. دلیل آن پذیرش شوروی از سوی قاضی محمد به عنوان آغازگر جنبش مترقی در قبال سیاست امپریالیستی از سوی دیگر قدرت های جهانی که فلاکت را با خود به دیگر کشور ها تزریق میکردند بود. بعد از مراجعت نامه ۱۲ شهریور که توسط پیشهوری و دوستانش با همراهی مجاهدان مشروطیت و یا فرزندان آن ها ارائه شد، همانند جبهه آزادی که از مهمترین تشکیل دهندگان آن همان سید جعفر پیشهوری است، حزب توده ایران نمیتوانست این واقعیت را قبول کند که جنبش آزادی بخش دیگری در زمان حضورشان وجود داشته باشد، به همین دلیل بارها اعتراض خود را به شوروی بازگو نموده بود.
بعد از پیشنهاد شوروی به حزب توده در باب قبولی واقعیت فرقه به صورت وجود سیاسی، آن حزب تحت شرایطی به صورت موقتی با آن کنار آمد اما از توطئه چینی خود به فرقه دست بر نداشت .
تقریبا در شش ماه اول اعتراض و مخالفت هایی از سوی حزب توده ایران به صورت مستقیم بر علیه فرقه و حکومت ملی در ارگان های رسمی اش دیده نشد و یا کم رنگ بود. زیرا آن ها دنبال فرصت خوبی برای هجوم و تخریب فرقه دموکرات آذربایجان بودند که بعد از شش ماه دوم عملا خیانت هایی که در داخل فرقه و قشون فداییان اتفاق افتاد کاملا این واقعیت را مشهود میکند.
در یک ماه آخر فرقه دموکرات آذربایجان و انجمن ایالتی آذربایجان، سید جعفر پیشهوری با پشت سر گذاشتن آن دشواری ها توانست در جنوب آذربایجان ارتشی با نام (ارتش بابک) را تأسیس نماید، فرماندهی این ارتش را دکتر نصرت الله جهانشاهلو به دوش گرفت و بعد دکتر جهانشاهلو، پروفسور احمد شفائی را به عنوان رئیس ستاد ارتش بابک برگزید. سید جعفر پیشهوری از همان اول تشکیل نیروهای فداییان، به دنبال افسران و سربازان وفادار به وطن و ملت آذربایجان بود و در طی چند ماه جستجو توانسته بود در ارتش بابک ۳۰۰۰سرباز و افسر را جمع آوری کند. در واقع سید جعفر پیشهوری با تأسیس ارتش بابک در نظر داشت که ابتدا ارتشی وفادار و تابع دستور خود را داشته باشد و همچنین در صورت حمله ارتش ارتجاعی به آذربایجان در مواقع مقتضی عملیات های پارتیزانی در مقابلشان انجام دهد.
علیرغم تلاش های شبانه روزی سید جعفر پیشهوری و دوستانش بر زنده نگه داشتن جنبش ملی جنوب آذربایجان، تمامی آن زحمات به باد فنا رفت! زیرا حکومت تهران توانسته بود ذهنیت مثبت اکثر مذهبی و بازاریان را درباره فرقه دو دل کرده و با وارد کردن جوخه های خراب کار، اربابان فراری در تهران، تورکهای شاهسئون، اوباشان و شیادها به داخل جنوب آذربایجان که قصد ترور یاران وفادار پیشهوری و توزیع شایعات مختلف از وضعیت در پایتخت جنوب آذربایجان یعنی تبریز بین مردم دو تیرگی راه بیندازند و روحیه مبارزه با ارتش ارتجاعی پهلوی را پایین بیاورند.
گرچه قسمت قابل توجهی از ملت آذربایجان کماکان از پیشهوری و نهضتش حمایت مینمود و همچنین فداییان، اعضای قابل توجه انجمن ایالتی آذربایجان، ارتش های بابک، قیزیل باش و اعضای فرقه تا پای مرگ حاضر به مبارزه تا آخرین قطره خون خود بودند و همچنین با پیمانی که بین جنوب آذربایجان و جمهوری مهاباد در باب مقابله با ارتش شاهنشاهی به امضا رسیده بود، بر قدرت پیشهوری افزوده ولی با این همه پیشگیری ها زور سید جعفر پیشهوری به خائنین و نفوذی های شوروی و تهران در جنوب آذربایجان نرسید. سید جعفر پیشهوری پس از خیانت در پست های حساس انجمن ایالتی آذربایجان به صدارت حاج علی شبستری و جبهه های خط مقدم و عدم اجرای فرامین سید جعفر پیشهوری توسط بعضی از فرماندهان {گرچه با عملیات پارتیزانی ارتش بابک و فداییان در بعضی از جبهه ها به پیروزی بزرگ دست یافتند} ولی متاسفانه با لو رفتن تاکتیک های جنگی و عملیاتی و ترور فرماندهان صادق شخص پیشهوری در خط مقدم و همچنین با دستور مستقیم سلام الله جاوید و نفوذ های شوروی و حزب توده، عقب نشینی ها در بسیاری از نقاط استراتژیکی صورت گرفت، کار را برای تصرف پایتخت جنوب آذربایجان را آسان تر نمود.
پیشهوری بعد از مشاهده شکست ها و عقب نشینی های دستور داده نشده و همچنین شکست روحیه مبارزه بین ارتشیان، وی قصد کشاندن نیروهای خود به کوه ها با هدف عملیات غافلگیر کننده و پارتیزانی را داشت که متاسفانه این نقشه وی نیز به سرانجام نرسید و نهضت ملی آذربایجان در تاریخ ۱۳۲۵/۹/۲۱ شکست خورد.
فصل پنجم
حمله ارتش شاهنشاهی تهران
دفاع تا خروج فداییان از آذربایجان جنوبی و دلایل شکست نهضت ملی
قاضی صحرایی:
چرا در زمانی که دادستان بودی به دستور روس ها اشخاص را اعدام میکردی؟
من از روس ها دستور نگرفته ام و تمام حلق آویز شده ها دشمنان آذربایجان بوده و توسط اراده خلق و حکومت ملی اعدام شده اند، حکومت ملی من نمرده و همیشه زنده خواهد ماند .{ یادداشت جمیل حسنلی}
دیالوگ مزبور قبل از به دار آویخته شدن مبارز ملی آذربایجان “فریدون ابراهیمی” میباشد که در حضور قاضی صحرایی گفت: «حکومت ملی من نمرده و همیشه زنده خواهد ماند»
راست هم گفت
حال با گذشت سال ها گرچه به صورت مرزبندی حکومت ملی جنوب آذربایجان وجود ندارد اما مبارزه به حق و فداکاری های آن ها در دل میلیون ها انسان آن را زنده نگه داشته است، حکومت ملی که اگر به آن خیانت نمیشد غیر ممکن بود ارتش آپارتاید آن را شکست دهد.
انجمن ایالتی آذربایجان در تاریخ ۱۳۲۵.۸.۲ تخلیه استان خمسه از دست فداییان و تحویل آن به ارتش آپارتاید پهلوی را به تصویب رساند. با تحویل استان خمسه (زنجان – گیلان) به ارتش تهران، از همان اول کار معلوم شد که قرار است بر سر ملت جنوب آذربایجان که همیشه مشعل دار قیام به حق بود چه بلایی بیاید.
پس از تحویل زنجان حکومت تهران در اوایل آذر قرار بود با قطار غلات و گندم به زنجان آورده، مرحمت و صفت مهربانی اعلیحضرت همایونی «محمدرضا شاه» را بر ملت جنوب آذربایجان نمایان کنند.
از آنجایی که این خبر قبلاً در بین مردم استان خمسه بخصوص زنجان شایع و توزیع شده بود، عده ای از مردم برای دریافت کمک های صلح طلبانه حکومت مرکزی در راه آهن جمع شده بودند ولی آنچه که مردم زنجان انتظار آن را داشتند مشاهده نشد و در عوض زهری را مزه کردند که حال با گذشت سالیان سال از آن واقعه ننگ و وحشیانه، مردم جنوب آذربایجان نتوانستند آن صحنه های هولناک را به فراموشی بسپارند. حکومت استعمارگر تهران در ۲ آذر به جای غلات، جوخه های یمینی، ذوالفقاری، شاهسون و ارتش شاهنشاهی تهران را از قطار به راه آهن ریخت!
جوخه های به اصلاح نجات بخش آذربایجان، به بسیاری از دختران باکره تجاوز کرده و زنان و دختران اعضای فرقه را برهنه در سطح خیابانها و کوچه ها میچرخاندند! شکم های زن های حامله را پاره کرده و با بچه های به دنیا نیامده مثل توپ فوتبال شوت میزدند! افسران و اعضای فرقه را سر بریده و در کوچه و خیابان ها به نماد درس عبرت می چرخاندند.
در این باره سرهنگ مرتضوی میگوید: «حداقل ۲۰۰ خانه غارت شده، به کودکان شیر خوار هم رحم نکردند و بعد از کشتار مثل توپ با آن ها بازی میکردند؛ ژاندارمری یک دختر ۱۸ ساله را برهنه کرده و در کوچه می چرخاند» (گذشته چراغ راه آینده است ص۴۵۱).
گروه های مسلح ارتش تهران با شکنجه های اعضای فرقه و یا طرفداران فرقه مخفیگاه رهبران و یا عضو هایی که در سمت های حساسی قرار داشتند و از دست آن ها مخفی شده بودند را پیدا میکردند و با دادگاه صحرایی آن ها را اعدام مینمودند.
حکومت مرکزی که توانسته بود با دو دل کردن مذهبی ها در جنوب آذربایجان فرقه دموکرات و شخص پیشهوری را به آن ها بدبین کند با ورودشان به زنجان با همان مذهبی ها و مذهبی های طرفدار فرقه به فجیح ترین شکل آن ها را قتل عام نمودند که نمونه بارز آن «شیخ محمد آل اسحاق» بود که نیرو های شاهنشاهی با فجیع ترین حالت ممکن آن را به قتل رساند و هر روحانی که طرفدار فرقه نبود حتی مخالف فرقه بود ولی مخالف تهران ارتجاعی هم بود را با بهانه های مختلف زیر شکنجه های ددمنشانه کشتند.
طبق توافق نامه با این که قرار بود تنها ۳۰۰ نفر از ارتش تهران به زنجان وارد شوند و۳۰۰ نگهبان محلی (فدایی ها) در زنجان حضور داشته باشند، تهران ستون های تیپ ارتش خود را وارد زنجان نموده و بعد از ورود به استان خمسه، ارتش رفتار استعمار گرانه اش را از همان ابتدا به نمایش گذاشت. با تسخیر هر پادگان، اعضای فرقه و فداییان را سر بریده و جشن پیروزی میگرفتند!
بعد از فاجعه های اشاره شده و با شرایط پیش آمده سید جعفر پیشهوری دستور مقاومت به تمام قشون های خود را اعلام نمود.
قوام با حیله و نیرنگهای خود توانست نیروهای ارتجاعی خود را در سراسر استان خمسه جابه جا کند. بعد از تسلط ارتش تهران بر استان خمسه، از آنجایی که این استان از لحاظ ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی از اهمیت به سزایی برای جنوب آذربایجان برخوردار بود، راه سقوط پایتخت جنوب آذربایجان را فراهم نمود.
۱۳ آذر ۱۳۲۵ دشمنان آزادی فرمان حرکت به سوی پایتخت آذربایجان جنوبی را صادر نمودند. از آنجایی که حاج علی شبستری و سلام الله جاوید مشکلی با ورود ارتش به سمت تبریز را نداشتند، فرقه دموکرات آذربایجان اعلامیه ای را در این باب حاضر کرده و به گوش جهانیان رساند.
در این اعلامیه خبر از شکسته شدن توافق نامه توسط قوام سخن گفته شد و ملت آذربایجان را برای مقابله با ارتش تهران دعوت نمودند. در حالی که آمریکا از حرکت ارتش شاهنشاهی ایران حمایت میکرد شوروی درخواست کمک فرقه از نظر کمک های لجستیکی منجمله ” شانزده عراده توپ، پنج هزار تفنگ و بیست قبضه سلاح ضد تانک را تنها با پاسخ:«ما میتوانیم به شما کمک معنوی کنیم» جواب دادند. شوروی وقتی از خاک های جنوب آذربایجان عقب نشینی مینمود تقریبا تمام سلاح های سنگین و بسیاری از سلاح های سبک را از دستان قشون های حاضر در جنوب آذربایجان را پس گرفته بود و به همین علت نیروهای نظامی جنوب آذربایجان تسهیلات کافی برای مبارزه طولانی با ارتش تهران را دارا نبودند.
از آن وقت به بعد دیگر خائنین نیز به میدان ورود میکردند، گرچه بسیاری از افسران بلند پایه و اعضای فرقه بعد از قرار صادره توسط انجمن ایالتی آذربایجان یا بهتر است بگوییم قرار حاج علی شبستری و دکتر سلام الله جاوید را به رسمیت نمی شناختند لیکن تعداد خائنین به آن اندازه ای بود که کار نهضت ملی آذربایجان را یکسره نمایند.
سید جعفر پیشهوری با آگاهی از موضوع مزبور به قیزیل باشها، فداییان و ارتش بابک دستور مقابله با جوخه های نظامی تهران را اعلام نمود. بعد از پیروزیها در جبهههای مختلف توسط قیزیل باشها، فداییان و ارتش بابک، پیشهوری اینگونه تشکر کرد:
«ضمن تقدیر از ژنرال آذر (فرمانده نیروهای مدافع) قلب مردم آذربایجان با شماست و اگر خدایی نکرده اتفاقی بر شما رخ دهد، همه مردم از زن و مرد به یاری شما خواهند شتافت و چنان چه لازم شود خود من شخصاً آماده ام برای آزادی، سلاح به دست گرفته و دوشادوش شما در جبهه بجنگم» (گذشته چراغ راه آینده است ص۴۵۹).
با پیروزی های پی در پی، روحیه ملی و مبارز مردم و نیروهای نظامی جنوب آذربایجان به اوج خود رسید و باعث گردید اتاق فکری حکومت تهران در حیرت فرو رود؛ به همین اساس حکومت مرکزی به آخرین مهره های خود رجوع نمود!
نفوذی های حکومت مرکزی در داخل قشونهای جنوب آذربایجان دست به تخریب و ارسال اطلاعات محرمانه به ارتش تهران میکردند که نمونه آن «سرگرد حقی » سرکرده سازمان فرقه دموکرات آذربایجان در مرند بود را میتوان نام ببریم. وی در کنار این که اطلاعات استراتژیک قشون های جنوب آذربایجان را به متخاصم ارسال میکرد، شخص های مهم و تاثیر گذار و وفادار به شخص پیشهوری را نیز ترور مینمود که حتی بعد از شکست قشونهای آذربایجان، اعضا و نیروها را دستگیر و به ارتش تهران تحویل داد.
قشون های جنوب آذربایجان در یک حمله غافلگیر کننده قصد حمله به گیلان را داشتند که از جمله فرماندهان آن استاد گل محمدی، اسماعیل کریمی، شکور غفاری، حسن عسگری و حسن نظری بودند. در صورت اجرا و تسخیر گیلان میتوانست نتیجه جنگ کاملا به نفع جنوب آذربایجان تغییر کند! به احتمال زیاد آقای کامبخش که در فصل پیش نیز به آن اشاره شده است در صورت موفقیت در عملیات صورت گرفته از سوی ارتش آذربایجان، ملت گیلان به رهبریت کامبخش به قشون های آذربایجان پیوسته و سپس خانم راضیه ابراهیم زاده قیام سراسری را استارت میزد.
ولی متاسفانه زمانی که دکتر حسن نظری از میانه به تبریز در باب حمله به گیلان آمده و با پیشهوری و پناهیان مشورت نمود، خبر کشته شدن فرمانده قاضی اسدالله به گوششان رسید که دکتر حسن نظری مجبور بازگشت به میانه میشود ولی در وقت بازگشت از پیشهوری نظر وی را در باب شبیخون به گیلان را جویا میشود که وی میگوید:
«نمیدانم تو هم چیزی به من نگفته ای، هر کاری میخواهید بکنید». ( فرقه دموکرات آذربایجان از تخلیه تبریز تا مرگ پیشه وری)
آنچه که از لحن گویش پیشهوری مشخص است وی کاملا نظر خود را با نگرانی و ترس مطرح میکند. اما برگردیم به ترور فرمانده قاضی اسدالله که نمیتوانیم از مرگ وی به راحتی کنار بیاییم. به احتمال زیاد از آنجایی که وی کاملا صادق به شخص پیشهوری بود و همچنین طرح نابودی دوستان صادق پیشهوری استارت خورده بود انگشت اتهام بیشتر به سمت خائنین داخلی حکومت مرکزی میرود.
غلام یحیی دانشیان و حزب توده اصلاً موافق جنگ با ارتش نبودند و چون شوروی دستور ترک جبهه ها و عدم مقاومت در برابر ارتش تهران را داده بود تمام تلاششان بر این بود که به نوعی پیشهوری را قانع به تسلیم شدن در برابر تهران نمایند.( از این رو به نظر نمیرسد در ترور فرماندهان و نزدیکان پیشهوری در آن برهه تاریخی، شوروی دستی در آن داشته باشد)
ژنرال پناهیان که عدهی قابل توجهی از افسران فرقه وی را قبول نداشتند و او را مردی غیر ملی و غیر انقلابی میشمردند که حق هم داشتند چون در زمان جنگ به جای مبارزه با دشمن فقط به فکر تسلیم شدن بود. طبق روایت فداییان پناهنده شده در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی، آنزمان با دستور مستقیم او به غلام یحیی دانشیان تمامی نیرو ها را به تبریز کشاند و باعث شکست نهضت جنوب آذربایجان گردید. قابل ذکر است پناهیان طبق نوشته های دکتر حسن نظری، میلی بر خروج از جنوب آذربایجان و پناهنده شدن به شمال آذربایجان (شوروی) را نداشت و با تهدید های ژنرال آذر که گفته بود: «در صورت نیامدن پناهیان وی را با زور اسلحه بیاورند» آمده بود، همچنین طبق نوشته های دکتر حسن نظری با روایت فداییان، پناهیان از نقشه حمله به گیلان، رزم آرا را با خبر نموده بود و بعد ها با بازگشت به ایران ارتقاء درجه یافته است.
غلام یحیی دانشیان در زمان حمله ارتش تهران دست به کارهای بسیار مشکوکی زد! وی میانه را در صورتی که به دست ارتش تهران میافتاد دیگر امیدی در میدان نبرد نبود، ارتش میانه را از ۵۰۰۰هزار نفر به تعداد ۱۹۰۰تن کاهش داد و تقریبا تمامی کامیون ها را به بهانه ارسال تجهیزات و نیروهای حرفه ای به تبریز کشاند!
با پیروزی های بزرگی که در جبهه ی شمالی صورت گرفت بود، نیروهای نظامی جنوب آذربایجان توانسته بودند جوخه های نظامی تهران را تا چند کیلومتری به عقب تر برگردانند و به پیروزی ها دست پیدا کنند. اما غلام یحیی دانشیان همان نیرو های جبهه شمالی را نیز با طرح حمله های بزرگ، به تبریز کشاند و تمامی پولهای دولتی بانک ملی را از رئیس وقت بانک گرفته و حتی از امضا دادن به رئیس بانک امتناع نموده است که دکتر حسن نظری خطاب به غلام یحیی گفته بود:« ناجوانمردی است» و به جای غلام یحیی امضا نموده بود.
با احتساب شرایط مزبور میتوانیم خیانت علیه فرقه و پیشهوری را تا حدودی لمس نماییم. عملا پناهیان وغلام یحیی دانشیان کار را برای پایداری حکومت جنوب آذربایجان را یکسره نمودند. زیرا با عقب کشاندن ارتش و خالی نمودن جبهه ها دیگر امیدی برای پیشهوری و آذربایجان نمیماند.
با وجود اینکه سید جعفر پیشهوری ارتش بابک را برای مقابله با خائنین و ارتش تهران سازمان دهی نموده بود اما سلاح های سنگین و سبک کافی برای مقابله طولانی مدت با قشون های تهران را نداشتند ولی توانسته بودند با منفجر کردن پل های روگذر و راه آهن ازجمله پل راه آهن قارا بولاغ سرعت حمله ارتش را پایین بیاورند.
در ۱۶ آذر۱۳۲۵ ارتش تهران حمله خود را برای تصرف میانه آغاز و در ۱۹ آذر درگیری ها میان دو طرف در دو جبهه به وقوع پیوست. جبهه اول یعنی جبهه شمالی توانسته بود اشغالگران را به تاوان آنچه بود برساند و ظفرمند شوند ولی در جبهه جنوبی به دلیل به خواب ماندن اکبر رامتین (فرمانده قشون فداییان جبهه جنوبی )شکست سنگینی بر پیکر جنوب آذربایجان وارد شد.
با شکست جبهه جنوبی زحمات جبهه شمالی نیز بی فایده ماند و در این شرایط پیشهوری دو دستور را صادر نمود : ۱-انتخاب افراد زبده و حمله به ارتش و جلوگیری از پیشرفت ۲- اجازه تیرباران افرادی که از جبهه فرار میکنند.
متأسفانه دستور وی دیگر فایده ای نداشت زیرا با شکست خط دفاعی جنوبی راه ورود ارتش ارتجاعی به تبریز باز شده بود. این در حالی است، گرچه هیچ امیدی برای مبارزه رودررو با دشمن نمانده بود، حاج علی شبستری و سلام الله جاوید موافق ورود ارتش تهران بدون مقاومت به پایتخت جنوب آذربایجان را از قبل اعلام کرده بودند!
پیشهوری طبق معمول در شرایط بحرانی برنامه های خود را به پیش میبرد! پیشهوری به فکر کشاندن فرماندهان و نیروهای صادق خود به کوه ها و منطقه هایی که قادر به عملیات پارتیزانی باشد همچنین در فکر جنگ خیابانی در صورت ورود قشون تهران به پایتخت جنوب آذربایجان یعنی در داخل شهر تبریز که به لطف شوروی این فکر پیشهوری نیز به سرانجامی نرسید، بود. نفوذی های حزب توده، قصد پیشهوری را به مقامات شوروی ارسال کرده و سرهنگ قلی اف بعد از هماهنگی های لازم با مسکو برای از بین بردن نقشه پیشهوری وارد عمل شد. سران شوروی قبل از عملیاتی شدن نقشه پیشهوری میخواستند تنها چند تن از اعضای فرقه را وارد شوروی کنند ولی بعد از باخبر شدن از نقشه، طرفداران حزب توده ابتدا پانیک های مختلفی را در سطح شهر به وجود آوردند و بعد با شایعات مختلف خبر باز شدن مرزها برای خروج تمامی افسران، فداییان، اعضای فرقه و مردم عادی را اعلام نمودند. با باز شدن درهای مرز آذربایجان شوروی بسیاری از فداییان مرز را به مقصد شوروی ترک نمودند و اینطور نیز حزب توده توانست ضربه نهایی خود را به نهضت آذربایجان وارد نماید. رئیس دولت آذربایجان شمالی یعنی میرجعفر باقروف برای عدم نابودی نهضت آذربایجان تمام تلاشش را به کار برد ولی قدرت وی به مقامات مسکو نرسید. او در تاریخ ۱۴ آذر۱۳۲۵ نامه ای در باب حمله ارتش تهران را نوشت و فردای آن روز درخواست ملاقات با استالین را نمود ولی استالین در اواخر سقوط فرقه به نامه های باقروف اهمیتی نمیداد.
۲۰ آذر ۱۳۲۵ پیشهوری صدر فرقه را به محمد بیریا تحویل داد. وی با دیدن اوضاع پیش آمده به نقشه های جدید که شاید از قبل با میرجعفر باقروف هماهنگ شده بود رجوع نمود!
وی در ۲۰ آذر همراه با چند تن از بزرگان فرقه وارد آذربایجان شوروی گردید و در حین خروج نیز نامه ای به رهبر شایسته ملت کورد ارسال نمود و درخواست الحاق نیروهایش و قاضی محمد در آذربایجان شوروی به وی را خواستار شد که قاضی محمد پیشنهاد پیشهوری را رد و در کنار ملت خود باقی ماند. سید پیشهوری به فکر تجدید قوا و حمله مجدد به ارتش تهران را در سر می پروراند. زیرا به خوبی میدانست ارتش تهران با تصرف شهر تبریز دست به همان اعمال وحشیانه و ددمنشانه گذشته خود خواهند زد و عدالت و آزادی ملت آذربایجان را سلب خواهند نمود؛ عدالت وآزادی که بعد از سال ها بی عدالتی و اعمال غیر مدنی توسط تهران که با زحمات دهقانان، زحمتکشان، روشنفکران، مبارزان به حق و اولاد مبارزان مشروطیت به دست آمده بود و آذربایجان ویران را به گلستان همانند قبل نظام پهلوی تبدیل کرده بودند.
۲۱ آذر میانه به دست قشون های تهرانی تسخیر گردید و در همان زمان نفوذی های تهران در زندانهای تبریز را باز کرده و چاقو کشان، اوباشان، قاتلان و دزدان را با شعار آزادی به شرط قیام علیه فرقه دموکرات را آغاز نمودند و ۲۲ آذر پایتخت جنوب آذربایجان سقوط کرد و همچنین با سقوط شهر اورمیه در تاریخ ۲۵آذر عملاً سازمان فرقه فرو پاشیده شد.
با خروج اولیه مردمان و فداییان از مرز آذربایجان شوروی حدوداً به۲۰۰۰۰هزار نفر رسیده و در سال ۱۳۲۶ روزنامه باکو تعداد پناهنده های موجود جنوب آذربایجان در این سرزمین را ۷۰۰۰۰نفر اعلام کرد. با ورود و تسلط دوباره ارتش استعمارگر تهران بر مناطق جنوب آذربایجان جنایت های وحشیانه ای به وقوع پیوست که با گذشت تقریبا ۷۸ سال ملت جنوب آذربایجان آن وقایع را نتوانسته اند از دل ها و ذهن هایشان پاک نمایند.
فصل شیشم
از وضعیت دوره پناهندگی تا ایجاد دسته های فدایی
مجموعه اسناد، مدارک و مکاتبات؛ برگرفته و موجود در آرشیو محرمانه شهربانی: ۴ دی ۱۳۲۵ جلسه هایی برای برپایی قیام و نهضت دوباره به گوش میرسد، پیشهوری دوباره سازماندهی میکند و میخواهد با آمدنش ……
با شکست نهضت ملی جنوب آذربایجان سید جعفر پیشهوری از همان ابتدا به فکر بازگشت و برپایی نهضت دوباره و احیای حکومت ملی جنوب آذربایجان بود. به همین جهت از همان ابتدای خروجش از جنوب آذربایجان به فکر سازماندهی اعضای فرقه و تشکیل نیروهای نظامی جدید شد.
بعد از ورود پیشهوری به نخجوان، میرجعفر باقروف دستور داده بود که رادیویی با نام رادیو تبریز در آن سوی آراز تأسیس شود، پیشهوری با شنیدن این خبر، پیشنهادی را ارائه نمود که پناهیان و تقی شاهین رادیو تبریز را اداره کنند.
با پیشنهاد پیشهوری در باب اداره رادیو تبریز توسط پناهیان با این که در اولین ردیف خیانت به شخص پیشهوری وی به نظر می رسید از سوی دیگر اعضای فرقه جای تعجب داشت؛ شاید پیشهوری در نظر داشت که با اداره رادیو تبریز به دست پناهیان او را از خود دور نماید. اما پیشهوری قبل از سازماندهی دوباره فرقه و برقراری قیام مجدد در جنوب آذربایجان باید چندین مشکل اساسی را حل مینمود. از بزرگترین مشکلات وی هزاران پناهنده ای که از ترس قتل عام وحشیانه حکومت تهران در آذربایجان شمالی (آذربایجان شوروی) پناهنده شده بودند و اصلاً حال و روز خوشی را نداشتند، با آمدن هزاران پناهنده به آن سوی آراز مشکلات خود شوروی را نیز بیشتر کرده بود.
شوروی تازه از جنگ جهانی دوم خارج شده و ملتهای اتحادیه جماهیر شوروی نیز از تمامی لحاظ منجمله مشکلات معیشتی، اقتصادی، روحی، روانی و … حال و روز خوشی را دارا نبودند و با آمدن پناهنده ها از این سوی آراز مشکلات آن ها را نیز چندین برابر کرده بود.
چرا که ملت های جماهیر شوروی به علت کمبود مایحتاج غذایی در شرایط جیره بندی خوراک قرار گرفته بودند و برای کمک به پناهنده ها دارای وضعیت مناسبی نبودند. باز با این همه مشکلات، میرجعفر باقروف تمامی تلاش خود را برای کمک به پناهندگان انجام داد. ابتدا پناهنده ها را به دو دسته تقسیم و جابجا نمودند سپس جیره بندی های مخصوص پناهنده ها را بعد از قبولی مسکو به آنها اختصاص داد. گرچه جیره بندی های اختصاص داده شده دارای کیفیت مناسبی نبود و حتی گوشت در بین جیره بندی ها وجود نداشت اما تلاش میر جعفر باقروف با در نظر گرفتن وضعیت موجود آن برهه از تاریخ قابل ستایش است.
از دیگر مشکلات پیشهوری نفرات صادق فرقه و طرفداران فرقه دموکرات آذربایجان، پنهان شده در جنوب آذربایجان بودند که از دست ارتش و طرفداران تهران مخفی شده بودند. پیشهوری و دوستانش برای حل مشکل ابتدا جمعیتی به نام جمعیت نجات را تشکیل داده و با مأمور کردن نفرات متخصص، سعی در حل این مشکل شدند. البته از به وجود آمدن جمعیت نجات برای آوردن پنهان شدگان به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان مخالف های خود را داشت! من جملهی مخالفان ژنرال آذر بود، طبق روایت وی بعد از مشاهده نفراتی که از جنوب آذربایجان به شمال آذربایجان پناه برده بودند، خطاب به آنها « برای چه آمده اید ماهم می خواستیم برگردیم!» زیرا تمامی فداییان و اعضای فرقه برای مبارزه مجدد و بازگشت به وطن از پیشهوری حمایت مینمودند و در فکر داشتند به جای آوردن آنها به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان در همان جنوب آذربایجان در مکانی امن پنهان شده و در داخل اقدام به سازماندهی مخفی کنند. پیشهوری در خفا بدون اطلاع شوروی و حتی شخص های نزدیک به او مثل دکتر جهانشاهلو، دسته هایی را برای اعزام به جنوب آذربایجان را حاضر مینمود! یکی از این دسته ها به سردستگی دکتر حسن نظری (غازیان ) بود که بعد از مکافاتهایی در حین پناهندگی بر سرشان آمده بود و بعد از چندین بار تلاش برای دیدار با پیشهوری توسط مأموران شوروی دستگیر شده است، اما با تلاش های فراوان نزد پیشهوری آمده و آماده بودن خود و افسران صادق به وی برای جنگ پارتیزانی در برابر ارتش اشغالگر تهران را اعلام نموده بود.
وضعیت پناهندگان در شرایط مناسبی قرار نداشت و در حسرت غذای گرم بودند! ولی باز در قبال کسانی که بعد از بسته شدن مرز شوروی به صورت غیر قانونی وارد شوروی شده که بسیاری از پناهندگان طرفداران فرقه بودند، در شرایط بهتری قرار داشتند.
زیرا که سربازان شوروی آنها را به عنوان جاسوس در مرزها و یا در داخل شهر دستگیر کرده و بعد از شکنجه های ددمنشانه به زور آن ها را وادار میکردند که اعتراف کنند جاسوس ایران، انگلیس، ترکیه و آمریکا هستند و بعد از اعتراف نمودن آن ها را در شرایطی فجیعی قرار میدادند و در اردوگاه های کار آن ها را زیر شکنجه به کار مجبور میکردند؛ گرچه عده ای بعد از کشیدن حبس تعیین شده آزاد گشتند ولی تعداد قابل توجهی جان باختند.
با پایان جنگ جهانی دوم در واقع جنگ گرم به پایان رسیده بود! یعنی هر طرف درگیر جنگ سرد بودند که اعزام جاسوس در آن برهه امر طبیعی بود و از آنجایی که شوروی مرکز انقلاب ها و حامی طبقه کارگر بودند، در بسیاری از کشور های آمریکا جنوبی و شمالی، اروپا، آسیای شرقی، آفریقا و دیگر کشور ها با خطر سقوط نظام خود مواجه بودند که بزرگترین پیشگیری آن در هدف قرار دادن شوروی بود.
شوروی در وقت فروپاشی حکومت ملی تنها چند روز مرز های زمینی را به جنوب آذربایجان باز نگه داشته بود اما بسیاری از مردمان جنوب آذربایجان بعد از وقت تعیین شده به سمت مرز ها رفتند که نیروهای نظامی شوروی اجازه عبور به آن ها را ندادند.
از این سوی مردمانی که جانشان در خطر بود از سمت های غیر قانونی مرز به آذربایجان شمالی میرسیدند که طبیعی بود بسیاری از عبور کننده ها جاسوسان آمریکا، ترکیه، انگلیس و ایران باشند. تقریبا ریکشن شوروی در باب اعمال غیر مدنی ( شکنجه- اعتراف) قابل توجیه است.
از افسران فرقه دموکرات آذربایجان «محمد علی مصدق» در اینباره نوشته است: «اوباشان در روستایی که من پنهان شده بودم آمدند و بعد از غارت کردن اموال مردم، تمامی اهالی را به وحشت انداختند. اوباشان که افراد مجید خان رشید سلطان رئیس ایل شاهسون بودند، طرفداران فرقه را زیر شکنجه قرار میدادند. همچنین هر خبری که به من درباره وضع جنوب آذربایجان می رسید، خبر به دار آویختن فداییان بود. وقتی از آستارا عبور کردم و به آذربایجان شوروی رسیدم، مرا دستگیر و۳ماه زیر شدیدترین شکنجه ها قرار دادند و میخواستند به من انگ جاسوسی بزنند که موفق نشدند. بعد یک مردی آمد به من گفت دیوانه بودی اینجا آمدی!! و من را به زندان فرستادند و یک سال زندان کشیدم».
میرجعفر باقروف گزارش و پیشنهادی را به شرح زیر برای استالین نوشت:
1- گروهی از رهبران فرقه دموکرات برای انجام کارهای سیاسی و تشکیلاتی در آذربایجان ایران انتخاب شوند. برای این کار از رادیو پیچیلا استفاده شود، انتشار مجله و روزنامه آذربایجان، ارگان کمیته مرکزی فرقه دموکرات ادامه یابد و به سردبیر این مجله و روزنامه اجازه داده شود که اوراقی را به چاپ برسانند و در میان اهالی آذربایجان پخش کنند.
2- برای ترتیب کار حزبی جهت ادامه فعالیت در آذربایجان جنوبی، 30 نفر از میان کادرهای مومن فرقه دموکرات انتخاب شوند و در مدرسه حزبی وابسته به کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی آموزش ببینند.
3- عده ای از افسران، برای آموزش، به آکادمی نظامی و دانشکده های افسری فرستاده شوند.
4- اجازه داده شود تا دانشجویان آذربایجان که در دانشکده پیاده نظام باکو و یا دانشکده نیروهای کیروف آباد تحصیل میکنند، در صورت قبول تابعیت شوروی، در ارتش سرخ به خدمت پذیرفته شوند.
5- کردهای دانشجوی دانشکده افسری که مایل به ماندن در اتحادیه شوروی نیستند به وطنشان بازگردانده شوند.
6- از نیروهای کار سربازان، فداییان، کارمندان، پلیس، کارگران، دهقانان، کارکنان بخشهای دیگر و اعضای خانواده آنها در کارگاه های ساختمانی جمهوری آذربایجان و ساوخوز ها استفاده شود.
7- آموزگاران، پزشکان، نویسندگان و کارکنان فرقه، با تحت نظارت بودن، در موسسات مختلف به کار گمارده شوند.
8-به کسانی که میخواهند به ایران بازگردند، اجازه این کار داده نشود؛ آنها را از دیگران جدا کرده و به جرم عبور غیر قانونی از مرز، تحت پیگرد قرار دهیم.
9- سلاح ها و تجهیزات مصادره شده در اختیار وزارت داخله اتحاد شوروی گیرند.
10- کامیون و اسب ها در اختیار ساوخوز هایی که آذربایجانیها از ایران آمده در آنها کار میکنند، قرار گیرد. اتومبیل های سواری به صاحبانشان مسترد شوند.
11- به 87 نفر از رهبران فرقه دموکرات و اعضای خانواده آنها، مانند فعالان حزبی شوروی، کارت درجه یکم خواروبار و سایر وسایل زندگی داده شود.
12- به شورای وزیران جمهوری آذربایجان، اجازه داده شود که هزینه خواروبار و سایر هزینه های مهاجرین را از بودجه جمهوری آذربایجان جدا کند و به حساب شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی منتقل نماید.
استالین، طی تلگرامی به باقروف اطلاع داد که بند یکم و دهم این پیشنهادات با مضمون زیر نوشته شود:
تصحیح بند یکم: در آینده، تا دریافت اجازه ویژه، به پناهندگان سیاسی اجازه استفاده از فرستنده رادیویی در سرزمین شوروی و نشر مجله و روزنامه آذربایجان و پخش آنها در آذربایجان ایران داده نشود.
تصحیح بند دهم: تمام کامیون ها، اتوبوس ها و اتومبیلهاى سواری که پناهندگان سیاسی با خود آورده اند، در مرز به مقامات ایرانی مسترد شوند.
آن چه را که مشاهده نمودیم بند اقدامات اساسی را استالین تصحیح کرده و عدم رضایت وی به فعالیت فرقه را مشخص میکند. در این میان رادیو آنکارا از سازماندهی دوباره فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل نیروهای نظامی جدید برای حمله به ایران سخن گفت! همانطور که قبلا اشاره شد ترکیه اصلا راضی به تشکیل حکومت ملی جنوب آذربایجان نبود، چرا که از نظر دولت ترکیه “چپ” اراضی و سیستم نظام اداری جمهوری ترکیه را تهدید مینمود. در آن وقت ایدئولوژی کمونیسم به سرعت در بین مردم ترکیه رواج یافته به همین خاطر و البته با تبلیغات نادرستی که از طرف غربی ها و تهران در باب کمونیستی بودن حکومت ملی جنوب آذربایجان تبلیغ شده بود، جمهوری ترکیه نه تنها راضی به تشکیل دوباره حکومت ملی آذربایجان نبود بلکه تلاش هایی در باب از بین رفتن فرقه را به کار میبرد.
سید جعفر پیشهوری بعد از اینکه توانست تقریبا وضعیت پناهنده ها را سازمان دهد، دستور تشکیل دو اردوگاه نظامی برای آموزشهای لازم برای بازگشت به وطن را صادر نمود و در کیروف آباد (گنجه) و نوخا (شکی ) دو اردوگاه مزبور تشکیل شد.
بعد از جلسات مختلف میان سید جعفر پیشهوری با میرجعفر باقروف بالاخره در مدت چند ماه، سازماندهی های لازم صورت داده شد؛ گروه های پارتیزانی برای حمله بر ارتش تهران آماده شدند.
سید جعفر پیشهوری فرماندهان گروه های پارتیزانی خود را با دقت انتخاب نمود و میدانست فرماندهان مطیع امر خود و صادق بر آذربایجان هستند که نمونهی فرماندهان: دکتر حسن نظری، اسماعیل پیشتاز، ماژور( سرگرد) موسوی و سروان فرخیان بودند.
بعد از آموزش های لازم، گروه های چریکی جنوب آذربایجان بی صبرانه آماده بازگشت به وطن و مبارزه با استعمارگران بودند. پیشهوری پس از گفتگو با چند تن از سران فرقه و پاسخ مثبت آن ها برای مبارزه با تهران، خود را آماده بازدید و اعلام دستور لازم به گروه های چریکی جنوب آذربایجان و فرماندهان آن ها در اردوگاه حاجی کندی و شنیدن نظر مثبت آنها برای جنگ، راهی اردوگاه واقع در گنجه شد که متأسفانه این سفر وی قرار بود سفر نهایی او باشد! پیشهوری آن مجاهد خسته ناپذیر بعد از سالها مبارزه با بی عدالتی توسط کسانی که فصل بعد در این مورد توضیح داده خواهد شد به قتل رسید و حسرت عدالت و آزادی وطن را به نسلهای بعدی سپرد. سید جعفر پیشهوری با برنامه ریزی از قبل تعیین شده به قتل رسید و با قتل وی رفته-رفته ابتدا اردوگاه های نظامی فرو پاشید و بعد فرقه دموکرات آذربایجان انسجام اتحاد خود را از دست داد.
بعد از پیشه وری، پادگان، غلام یحیی دانشیان و قاسم چشم آذر به عنوان رهبران فرقه دموکرات آذربایجان انتخاب گردیدند که هر سه آنها نتوانستند راه پیشهوری را ادامه دهند و دست به فداکاریهای لازم بزنند.
آن ها مخصوصاً غلام یحیی دانشیان سیاست تسلیمی در مقابل مسکو را به پیش گرفته و بر خلاف پیشهوری که شعارش عدالت، استقلال، آزادی و عزت ملی ملت جنوب آذربایجان بود، به عزت شوروی و اندیشه کمونیستی تمایل داشتند.
با مرگ پیشهوری در واقع نه یک دست، نه یک پا و حتی نه یک سر بلکه روح فرقه دموکرات آذربایجان نیز مرد. با مرگ پیشهوری در واقع وی روح فرقه را به ابدیت سپرد. گرچه امروزه دفتر فرقه دموکرات آذربایجان در جمهوری آذربایجان پابرجاست، عین جسم زنده و روح مرده تشابه دارد.
اما قرار نبود با فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان و مرگ پیشه وری مبارزه پایان یابد!
چند دهه بعد آلترناتیو فرقه دموکرات جنوب آذربایجان قرار بود از عمق سیاهی همچون نوری نجات بخش ظهور نماید.
فصل هفتم
ترور پیشهوری؛ چرا ها و دلایل این ترور
یکم تیر ماه ۱۳۲۶ سید جعفر پیشهوری آن مجاهد خسته ناپذیر ترور گردید!
ترور وی در شرایطی به وقوع پیوست که قبل از قتل او خبر ترور احتمالی خود را به نزدیکانش منجمله دکتر جهانشاهلو، غلام یحیی دانشیان و همسر خویش از سوی راننده اش در جریان گذاشته بود.
طبق ادعای سالایف لطیف صمد اوغلو که کارمند اداره سیاسی کمیساریای خلق برای امور داخلی آذربایجان شوروی بود، سید جعفر پیشهوری بعد از تصادف که به بیمارستان منتقل گردیده است وی نیز به نزد پیشهوری رفته و پیشهوری بار ها کلمه خیانت را در حضور سالیف به زبان آورده بود.
همانگونه که در بخشهای قبل بارها اشاره شده است پیشهوری چهره و اراده مستقلی داشت و با این که در شش ماه اول حکومت خود، از طرف شوروی حمایت هایی میشد ولی هرگز حاضر نبود سرنوشت ملت خود را به بیگانگان بسپارد. پیشهوری بعد از ترک جنوب آذربایجان و پناه بردن به شمال آذربایجان (آذربایجان شوروی سابق) بارها در فضاهای مختلف دلیل شکست نهضت ملی آذربایجان را خیانت شوروی ها یا بهتر است بگوییم مسکو قلمداد نموده بود که شاید همین سخنان وی باعث ترور وی از سوی مسکو گردید است.
سید جعفر پیشهوری بر خلاف ادعاهای عوامل چهره و شخصیت سیاسی کاملا مستقلی را دارا بود و دشمنی آشکار حزب توده و مقامات حاضر شوروی در ایران سند این ادعا است. عاقبت پیشهوری تفاوتی با احسان الله خان دوستدار نداشت. الله خانی که در جریان مشروطیت رشادت های لازم را به سرانجام رسانده بود و بعد از روی کار آمدن رضا پهلوی، با نزدیک شدن به شوروی، انقلابی برپا نمود و بعد از شکست نهضت با پیشنهاد استالین وارد شمال آذربایجان شد و در تصفیه حساب های معروف استالین به قتل رسید!
استالین هرگز راضی نبود بعد از شکست نهضت ملی جنوب آذربایجان، فرقه را دوباره سازماندهی شده ببیند و با تلاشهای فراوان میرجعفر باقروف رئیس دولت آذربایجان شمالی، وی آنگونه که میخواست متوانست به داد پیشهوری و جنوب آذربایجان برسد. عده ای ادعا میکنند که باقروف دستور قتل پیشهوری را صادر نموده است!
در باب ادعای مزبور تعدادی از اعضای فرقه نیز همین ادعا ها را مطرح نموده اند ولی بزرگترین دلیلی که مرگ پیشهوری را به میرجعفر باقروف نسبت میدهند ادعاهای سالایف لطیف صمد اوغلو میباشد. سالایف که کارمند اداری کمیساریای خلق برای امور داخلی آذربایجان شوروی بود به عنوان شاهد در دادگاه میرجعفر باقروف اینگونه گفته بود:
«من از سال ۱۹۳۰ تا۱۹۵۰ کارمند اداره سیاسی ن.ک.و (کمیساریای خلق برای امور داخلی) بودم و از سال ۱۹۴۴تا ۱۹۴۹ مدیریت شعبه وزارت امنیت دولتی رایون ییلاق را به عهده داشته در تیرماه سال ۱۹۴۷ اتومبیلی در ۱۴کیلومتری ییلاق تصادف کرد. پیشهوری مجروح بود و از آن پرسیدم نحوه تصادف را که او گفت: شب قبل از وقوع حادثه در منزل حیدروف رئیس اداره اکتشافات نفت شهر کیروف آباد(گنجه) مهمان بود. حوالی ساعت ۴ نوری قلی اوف پیشنهاد میکند به نوخا زادگاهش بروند و استراحت کنند. پیشهوری در پایان سخنش چند بار خیانت را به زبان آورد و گفت من ۱۱ سال در زندان انفرادی ایران بازداشت بودم، رضا شاه و قوام السلطنه نتوانستند من را نابود کنند، حالا اینها نهایتاً به اجرای خیانت خود نایل آمدند. من از او پرسیدم چرا چنین اظهاراتی میکند، گفتم ماشین و راننده از آن شما بود؛ پیشهوری گفت:
ماشین و راننده از آن غلام یحیی دانشیان بود. پیشهوری به من گفت هیچوقت در پهلویِ راننده نمینشیند اما این بار مجبور کردند که در پهلوی راننده بنشیند. ملکیان(راننده پیشه وری) اظهار داشت در حین رانندگی خوابش برد، اما با توجه به اینکه فرمان اتومبیل از وسط دو نیم شده بود واضح است که ملکیان برای جلوگیری از خرد شدن قفسه سینه اش فرمان را محکم گرفته بود. من بر این باورم قتل پیشهوری از قبل برنامه ریزی شده است».
همچنین سالایف این ادعا ها را نیز مطرح نموده بود:
ملکیان فرزند رهبر تشکیلات داشناک ایران است. همچنین گالا همسر لهستانی او کارمند سفارت انگلستان در ایران بود. فرجوف، وزیر امنیت دولتی جمهوری خودمختار نخجوان اظهار داشت قبلاً که طی تلگرامی به یمیلیانوف وزیر امنیت دولتی آذربایجان اطلاع داده بود که ملکیان عامل یک ارگان اطلاعاتی بیگانه است.
باقروف و یمیلیانوف هر کسی که از جزئیات مرگ پیشهوری خبر داشتند اخراج کردند و عذر مرا از این وزارتخانه خواستند. بعد از وقوع حادثه سرهنگ قلی اف که رئیس دفتر وزارتی بود به مقام معاونت وزیر ارتقا یافت. به من گفتند هیچ کس نباید از مرگ پیشهوری خبر داشته باشد و سه روز بعد، رادیو ایران خبر این حادثه را پخش کرد. من شاهد هستم پیشهوری بعد از حادثه، ۲۴ ساعت در هوش بود (کتاب فرقه دموکرات آذربایجان از تخلیه تبریز تا مرگ پیشهوری ( برگرفته از صفحه های 261، 262، 263، 264 و 265).
بعد از ادعاهای سالایف در باب ترور پیشهوری توسط استالین و باقروف، باقروف اتهامات وارده توسط سالایف را رد کرده و ترور پیشهوری را کار مسکو خواند(انکار و مقاومت ص۲۰۱)
ادعاهای دیگران به صورت زیر است:
پروفسور شوکت تقییئو معتقد بود که پیشهوری را پس از تصادف در بیمارستان با آمپول کشته اند(انکار و مقاومت ص۲۰۱).
دکتر جهانشاهلو قتل پیشهوری را عمدی دانسته، به وی گفته اند پیشهوری مرده است، وقتی جنازه اش را دیدم اثرات مسمومیت کاملا آشکار بود( انکار و مقاومت ص۲۰۲).
همچنین دکتر جهانشاهلو گفته بود: آقای پیشهوری نزدیکی شامگاه به مدرسه حزبی آمد و از من خواست تا برای گفتگوی لازمی، ساعتی به خانه او بروم. در درون اتومبیل ساکت بود چون به خانه رسیدیم، گفت چند روز است این راننده بدون سبب، در راه چند بار در جاهای خلوت میایستد. هنگامی که از او میپرسم چرا می ایستی میگوید موتور گرم میشود! از این رو کمی درنگ لازم است. واقعیت این است من به این ایست های نا به هنگام او بد گمانم. چون چنین مینماید که این راننده با کسانی مربوط است و درباره من سو قصدی دارد. (فرقه دموکرات آذربایجان از تخلیه تبریز تا مرگ پیشه وری صفحه 74).
حمید ملازاده نوشته است: رسیدگی به پرونده مرگ پیشهوری در دست خانلار عبدالله یئو بر عهده داشت، وی عضو کمیته امنیت دولتی بازپرس بود. از او پرسیدم این پرونده مرگ پیشه وری بدبخت کجا انجامیده است؟ چرا اینقدر طول میدهند؟ گفت: پرونده در مرحله پایانی رسیدگی است. (اوزیتی پاولویج) علاقمند این کار است. منظورش بریا رئیس پلیس خفیهٔ استالین بود. او با شتاب این مسئله را پیگیری میکند. از خانلار پرسیدم به نظر تو، تصادف عمدی بود یا اتفاقی؟ گفت بیشتر به عمدی بودن حادثه دلالت دارد. باز سوال کردم طولانی بودن تحقیق برای چیست؟ او ابتدا نمیخواست به این سوال جواب بدهد. در جواب پرسش من فقط شانه هایش را بالا انداخت و با حرکات بدنی چشم دهان، میخواست در این باره اظهار نظر صریح نکند؛ اما در برابر چشمان طلبکار من عاجز ماند.(فرقه دموکرات از تخلیه تبریز تا مرگ پیشهوری صفحه 280).
آنچه که مشخص است پیشهوری در یک سانحه تصادفی فوت نکرده بلکه مرگ او از قبل برنامه ریزی شده بود، برخی ها به عمد یا غیرعمدی میخواستند بگویند پیشهوری با دستور مستقیم باقروف ترور شده است که در این باره خانم نجمه علوی نوشته است: استنباط غالب در میان گروهی از مهاجرین این بود که همه این شایعات ساختگی است و به علت درگیری لفظی میان باقروف و پیشه وری، زمینه حذف فیزیکی او به دستور باقروف به اجرا درآمده است (فرقه دموکرات آذربایجان از تخلیه تبریز تا مرگ پیشهوری صفحه 98).
اما این ادعاها نمیتواند درست باشد؛ چرا که میرجعفر باقروف به فکر تشکیل آذربایجان واحد بود و بر خلاف مسکو وی تنها به آذربایجان واحد فکر مینمود. در این باره سند های مختلفی وجود دارد. بعد از شکست نهضت ملی جنوب آذربایجان در واقع تنها حامی پیشهوری و حمایت از سازماندهی دوباره فرقه، همان میرجعفر باقروف بود.
در کتاب انکار و مقاومت بر موضوع مزبور اینگونه اشاره کرده است: باقروف مخفیانه از نخجوان به تبریز آمد. باقروف نقشه ای به چند جوانی که کنار خیابان ایستاده بودند نشان داد! نقشه، نقشه آذربایجان بزرگ بود و گفت حتی تهران هم جزو آذربایجان است؛ اگر باقروف نقشه آذربایجان بزرگ را با خود به تبریز آورده بود، به این معنی است که تئوری و تئز های آن از قبل تعریف شده است.
همچنین در ادامه کتاب انکار و مقاومت آمده است: افراد و اعزامی از آذربایجان که گروه ۵۰۰ الی۷۰۰ نفری با رهبری عزیز علییئو بود کارهای بزرگی را در آذربایجان انجام دادند که بعدا بین علی یئو و سفیر شوروی اختلافاتی به وجود آمد که سفیر به مسکو نوشته بود علییئو به عملهای قوم گرایی دست میزند که باقروف ازعلییئو دفاع نموده بود.(ص۹۲).
در واقع برخلاف ادعاها و انگهای نسبت داده شده به باقروف، او هر چند در نظام کمونیستی قرار داشت ولی همانند نریمان نریمانوف به سرنوشت آذربایجان بی تفاوت نمانده بود و به منافع آذربایجان توجه ویژه ای داشت.
باقروف در دادگاه اعلام نموده بود که ترور پیشهوری توسط مسکو طراحی و به اجرا رسیده است که راست هم میگفت! اگر با مرور رفتار نمایندگان شوروی در ایران و جنوب آذربایجان همچنین طرفداران دو آتشه شوروی مانند حزب توده ایران که بعد از شش ماه دوم حکومت ملی آذربایجان که در بخش های گذشته به آن اشاره شده است در قبال حکومت ملی جنوب آذربایجان و شخص پیشه وری، سند ادعای میرجعفر باقروف است که حالا با گذشت سال ها متوجه آن میشویم. در واقع سید جعفر پیشهوری از اول قرار بود قربانی سیاست پلید شوروی باشد! اما با سیاست، تفکر و پیش بینیهای وی، کار را برای مسکو جهت از بین بردنش سخت تر نموده بود. شاید مسکو در نظر داشت همان بلایی که بر سر احسان الله خان دوستدار از پیشگامان مبارز انقلاب مشروطه که انگهای مختلفی برای اعدام وی منجمله، دست داشتن در فعالیتهای ضد شوروی، عاملیت بریتانیا و…. را این بار بر سر پیشهوری بیاورند. ولی آن چیزی که احسان الله خان نداشت و پیشهوری به آن دارا بود، طرفداران و دوستانی چون میرجعفر باقروف بود. باقروف پیشهوری را همیشه از اتهامات وارده از سوی حزب توده و مقامات شوروی حاضر در ایران دفاع و تبرئه مینمود.
مسکو نیز میدانست نمیتواند همانند احسان الله خان از دست پیشهوری خلاص شوند. به همین جهت با ارائه سناریویی، قصد داشتند که ترور پیشهوری را سانحه تصادف عادی جلوه دهند.
مسکو نیز در باب مطلب فوق، از کسی که آگاه میشد به سناریوی ترور پیشهوری شک نموده است، او را حذف فیزیکی کرده یا از ارگانهای دولتی دور مینمود.
خانلار عبدالله یئو که رسیدگی به پرونده مرگ پیشهوری را در دست داشت و به ترور پیشهوری شک کرده بود بعد از دعوت و سفر به مسکو جسدش در چند روز دیگر با تابوت مهر شده به مسکو بازگشت.
سید جعفر پیشهوری همان گونه که در بخشهای گذشته اشاره شد، خوب میدانست که شوروی به وی و جنوب آذربایجان پشت خواهد نمود، اما چاره ای جزاتحاد موقتی با شوروی را نداشت که حالا با گذشت سال ها به صراحت مشاهده مینماییم که تقریبا تمامی سیاست سید جعفر پیشهوری بجا و با عملکرد های صحیح به طی رسانده است. شاید اگر پیشهوری دست به تشکیل فرقه و حکومت ملی جنوب آذربایجان نمیزد بلکه امروز هویت ملت جنوب آذربایجان همانند بسیاری از هویتهای از بین رفته در ایران توسط رژیم پهلوی از بین رفته بود!
پیشهوری وقتی حکومت ملی جنوب آذربایجان را تاسیس نمود در روزنامه آذربایجان طی یک مقالهای بیان کرد که، حکومت ما حکومت کمونیستی نیست، ما در شرایط فعلی نمیتوانیم مالکیت خصوصی را لغو کنیم، از سند عدم کمونیستی بودن حکومت ملی و از اصلی ترین دلایل کینهتوزی مسکو علیه پیشهوری میباشد.
پیشهوری بارها با بزرگان حزب توده درباره عدم صداقت به شوروی در زندان قصر گفتگو و هشدار داده بود که باعث دعوای بین طرفین شده بود. در طول حیات فرقه دموکرات آذربایجان حزب توده و مقامات شوروی حاضر در ایران، در باب اعمال قوم گرایان پیشهوری و عزیز علییئو، به مسکو شکایت و گزارش نموده بودند. سعی پیشهوری در دوره رهبریت خود در فرقه و حکومت ملی آذربایجان در این بود که ملت جنوب آذربایجان را به باور آورند که یک ملت است و با فارس، عرب و ملت های دیگر فرق دارد!
پیشهوری با تاکید بر لزوم تدریس به زبان مادری، عدم اجرای نظام کمونیستی و ملت سازی در واقع در مرحله اول باعث عدم گسترش کنش غیر انسانی جریان «یک درفش، یک دین و یک زبان» در باب آسیمیلاسیون فرهنگی و قومی گردید و هم باعث میشد شوروی و یا همان مسکو آن را به عنوان دشمن جدید خود بشناسد. سید جعفر پیشهوری و میرجعفر باقروف بعد از شکست نهضت ملی جنوب آذربایجان قدم های بزرگی را برای سازماندهی دوباره فرقه دموکرات آذربایجان برداشتند؛ گرچه استالین راضی بر آن اقدام ها نبود.
در حالی که حکومت پهلوی بعد از شکست نهضت ملی جنوب آذربایجان ضربات محکمی را بر فرقه دموکرات آذربایجان و ملت جنوب آذربایجان وارد کرده بود ولی اعمال و برنامه های فرقه دموکرات آذربایجان تاثیرات مثبت بزرگی را در اذهان ملت گذاشته بود که باعث میشد در صورت بازگشت فرقه، ملت از آن استقبال پرشوری را بکنند که این استقبال مورد پسند تهران و مسکو نبود. در این باب داوود پرنیا معاون نخست وزیری پس از سقوط حکومت ملی آذربایجان طی تلگرافی به قوام نوشت: طبق گزارش شهربانی، عملکرد هایی که فرقه در آذربایجان به انجام رسانیده کاملا چشم و گوششان باز شده و دیگر قول تشریفات، مقررات و سایر جریانات معمولی کشور را نمیخورند. در دوره فوق، افکار مردم را از بدی اوضاع ادارات دولتی و نقص فرهنگ بهداری و شهرداری و اجحافات طبقه مالک و سرمایه دار، بدی وضع کارگر و عدم اصلاحات متوجه کرده اند و حال به همان علت مردم آذربایجان حاضر و قانع وضع فعلی نمیباشند و حتما اصلاحات میخواهند و به وعده وعید راضی نمیشوند و عمل میخواهند و مطالبه میکنند (کتاب کوچ در پی کارو نان صفحه 57).
این یعنی با بازگشت دوباره فرقه دموکرات آذربایجان، حمایت همه جانبه از سوی مردم بر برپایی دوباره حکومت ملی خواهد شد. چرا که حکومت پهلوی ارتشی که وارد جنوب آذربایجان وارد کرده بود به نام ارتش نجات بخش معرفی نموده بود و با نام نظارت در انتخابات و وعده وعید در رادیو ها و مجلات مختلف در باب آزادی، جنایات نابخشودنی را به ثمر رسانده بودند و با کشتارهای دسته جمعی از مردم و علما، شکنجه و زندانی کردن هزاران تن، نفرت ملت جنوب آذربایجان را از حکومت پهلوی نسبت به زمان قبل از تشکیل فرقه را بیشتر نموده بود.
سازماندهی و بازگشت دوباره فرقه در مرحله اول حکومت پهلوی را پرخاشگر مینمود و در مرحله بعدی شوروی را به فکر فرو میبرد. چرا که استالین برای ایران برنامه های دیگری داشت و حزب توده ایران که سیاست تسلیمی در برابر شوروی را عهدهدار بود، مهره بزرگی را برای طرح سیاست های شوروی علیه ایران به شمار می رفت، داشت.
استالین تمامیت ایران را میخواست نه بخشی از آن که نامش جنوب آذربایجان باشد. پیشهوری توانسته بود با کمک میرجعفر باقروف اردوگاه های نظامی آموزشی را در شمال آذربایجان برپا کرده و گروهکهایی را برای جنگ با رژیم پهلوی آماده و راهی جنوب آذربایجان کند.
پیشهوری با توسل به مغز زبده اش توانست در مدت کوتاهی در دوره پناهندگی بعد از شکست نهضت، دست به چنان عملکردهای بزرگی بزند که این اعمال وی اصلا مسکو را خوشنود نمیکرد. در حالی که سیستم امنیت و اطلاعات شوروی چنان قدرتمند بود که تقریباً هیچ کشوری نمیتوانست نفوذی و یا جاسوسی را وارد آن کشور کند، تمامی فعالیت های پیشهوری در باب سازماندهی دوباره به راحتی به گوش کشورهای همسایه میرسید، رادیو آنکارا از تشکیل فداییان و حمله به ایران سخن گفته بود که این جریان شک برانگیز بود.
با قدرتمند شدن و سازماندهی دوباره فرقه و فداییان نقشه های طولانی مدت استالین و مسکو در باب ضمیمه کردن ایران در اراضی شوروی به خطر می افتاد! از آن جهت دیگر وجود پیشهوری و فرقه به صلاح شوروی نبود. سید جعفر پیشهوری در حالی که برای طراحی و دستور حمله راهی اردوگاه های نظامی میشد در جاده کیروف آباد (گنجه) در یک سانحه رانندگی ساختگی تصادف کرده و یکم تیر ماه ۱۳۲۶ روح خود را به ابدیت سپرد. با به ابدیت پیوستن سید جعفر پیشهوری کار فرقه نیز تمام شد، حرفی است که میگوید: وقتی اتفاقی افتاد و مشخص نیست که چه کسی و ارگانی پشت آن ماجرا است ببین آن جریان به نفع چه کسی تمام میشود. بله مرگ پیشهوری کاملا به نفع مسکو و ایران تمام شد.
در کتاب مشعل جاوید اینگونه نوشته است:
«بر اساس گفته شاهدان با وجود خونریزی زیاد پیشه وری، او در بیمارستان بیهوش نبود و میتوانست صحبت کند. تا آمدن اکیپ پزشکان از باکو، نه پزشکانی از گنجه آمده بود و نه به پزشکان قاراباغ اجازه عمل جراحی داده نشد. هواپیمایی که قرار بود جراحان و نمایندگان دولت را بیاورد با ۵-۶ ساعت تأخیر به مقصد رسیده بود. مدت زیادی از جراحی پزشکان نگذشته بود که سید جعفر پیشهوری از دنیا رفت. (کتاب مشعل جاوید صفحه ۲۰۵ )
حال با گذشت سال ها گرچه سند کتبی بر ترور پیشهوری با دستور ارسالی از طرف مسکو وجود ندارد اما با کنکاش منابع تاریخی میتوانیم به راحتی با تحلیل های نه چندان دشوار بیابیم که پیشهوری با چه هدف و دلایلی به قتل رسیده است.
فصل هشتم
مروری کوتاه بر وضعیت آذربایجان بعد از شکست نهضت ملی آذربایجان جنوبی:
با سقوط تبریز آزادی، عدالت و نهضت ملی جنوب آذربایجان نیز سقوط نمود. سقوطی که قرار بود همانند مشروطیت و نهضت خیابانی همان اعمال ددمنشانه دوباره بر سر ملت جنوب آذربایجان از سوی عناصر نامطلوب مدنی تکرار شود و آزادی یک ملت زیر چکمه های ارتجاع جان دهد.
۲۲ آذر1325 ارتش تهران وارد تبریز شده و سرتیپ هاشمی ۲۳ آذر در مقابل شهرداری تبریز الغای قراردادهای منعقده بین تهران و تبریز را اعلام نمود.(گذشته چراغ راه آینده است ص۴۶۹)
قبل از ورود ارتش تهران به مرکز جنوب آذربایجان طرفداران تهران، یاوه گویان، چاقوکشان، دزدان، مزدوران و اربابان ستمکاری که در اوایل حکومت ملی با هیچ شمردن هشدار حکومت ملی در باب ترک رفتارهای غیر انسانی شان در قبال مردم، از خاک جنوب آذربایجان با رأی دادگاه خلق جنوب آذربایجان اخراج گردیده بودند، با هماهنگی های صورت گرفته با حکومت تهران از قبل وارد خاک آذربایجان شده و جنایاتی را در همان چند روز اول مرتکب شدند که تاریخ ایران این جنایات را کمتر بر خود دیده بود.
چپ های افراطی، راست های طرفدار سقوط نظام ارتجاعی و ارگان های خبریشان که همیشه از عدالت دم میزدند درباره جنایات صورت گرفته از همان بدو ورود ارتش تهران به استان خمسه سکوت را صلاح کار خود دیدند. چرا که پیشهوری راست گفته بود، آذربایجان از اصفهان ،شیراز، تهران و… فرق دارد، او فارس نیست و از فارس فرق دارد. آنها هر چقدر با نظام نامشروع تهران مشکل داشته باشند درباره سرکوب ملل غیر فارس بخصوص تورکهای سراسر ممالک محروسه ایران در باب نابودی هویت و مدنیت آنها تقریباً هم سو با حکومت مرکزی هستند و همانند قیام های مشروطیت و خیابانی، جنگل از سقوط نهضت مشکلی خاصی نداشتند و ندارند.
با ورود ارتش تهران به تبریز در ۲۳ آذر تمامی افکار بعضی از سران انجمن ایالتی مانند حاج علی شبستری و سلام الله جاوید به پوچی رفت. ارتش بعد از ورود به تبریز، در تاریخ ۲۴ آذر حرکت جوخه های نظامی تهران به سوی آذربایجان غربی فعلی شروع شد و در ۲۵ آذر اورمیه سقوط کرده و ۲۷ آذر تمامی مناطق تحت کنترل فرقه دموکرات آذربایجان توسط ارتش تهران اشغال گردید.
در قراردادی که بین تهران و تبریز بسته شده بود ارتش تهران صرفاً قرار بود برای نظارت بر انتخابات وارد تبریز شوند ولی اینچنان نشد.
ارتش تهران با تصرف دوباره جنوب آذربایجان دست به جنایاتی زد که عملکرد های دزدان، یاوگویان، اوباشان، قاتل ها، گروهها یاغی، ذولفقاری و شاهسون ها را رو سفید نمود.
سرهنگ زنگنه که رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی در اورمیه بود و مردم آذربایجان آن را به عنوان مرد خون خوار، بیرحم و ستم کار میشناختند و در اوایل حکومت ملی به جای ترک اورمیه با صلح، طرفدار و اعضای فرقه را قتل عام نموده بود، به عنوان دادستان تبریز انتخاب شد.
با انتخاب وی صد ها تن از طرفداران و عضو فرقه دموکرات آذربایجان به دستور دادگاه صحرایی به دار آویخته و اموال آن ها را غارت نمودند. در هر کوچه پس کوچهی آذربایجان صدای مظلومین که برای زندگی کردن در شرایط مطلوب از عملکرد فرقه حمایت میکردند بدون هیچ دادگاهی مدنی در همان مکان بدون محکمه و با اصولهای غیر انسانی کشته میشدند.
مزدوران، یاوهگویان، قاتل ها و ارتش تهران حتی به آنان که طرفدار فرقه نبودند و اصلا با سیاست کاری نداشتند نیز رحم نکرده و با سخنان سرهنگ باتمانقلینج (صدر حکومت نظامی تبریز) در باب محو تمامی طرفدار و یا عضو فرقه دموکرات آذربایجان، جسارت کرده و قتل عام تمام عیار در جنوب آذربایجان را صورت دادند.
داوود امینی درباره متن مزبور نوشته است:«قهرمانی بیگیامچی پنج روز اداره شهربانی اردبیل را در اختیار داشت. وی در اردبیل کشتار دسته جمعی کرد و شخصی به نام اسماعیل خیاط را که لباس دموکرات ها را میدوخت و هیچ سمتی از سوی دموکرات ها نداشت سه روز او را در منزل خود زندانی میکنند و در حدود پنجاه هزار تومان لیره و طالبی او را که در آخور اصطبل مخفی کرده بود، به دست آورده و صبح روز 24 آذر ماه، او را اعدام میکنند.».(فرقه دموکرات آذربایجان از تخلیه تبریز تا مرگ پیشهوری صفحه 581)
اما با همان قتل عام های صورت گرفته در سراسر جنوب آذربایجان بسیاری از افسران و عضو فرقه حتی در لحظات آخر زندگیشان احساس پشیمانی نکرده و زمانی که دسته-دسته آماده اعدام میشدند، سرود های انقلابی و شعار «یاشاسین آذربایجان آزاد» را سر میدادند.
در کتاب حکومت ملی آذربایجان در باب مزبور چنین آمده است:
میرزا نورالله یکانی که در آذربایجان به مبارزی افسانهای تبدیل شده بود بعد از اشغال آذربایجان توسط ایادی حکومت تهران دستگیر شد و به صورت انتقام جویانه مورد شکنجه قرار گرفت و به پاشنه پایش میخ کوبیدند. در محکمه چند افسر بدنام و فراری سوم شهریور که از آذربایجان اخراج شده بودند ایشان را در دادگاه صحرائی محاکمه کردند و ایشان هم با صلابتی بی مثال دادگاه نمایشی را تحقیر کرد و این دادگاه نمایشی ایشان را به اعدام محکوم کرد.
در زیر مطلبی از دوستدارانش که لحظات رفتن ایشان به سوی چوبه دار را توصیف میکند ذکر میشود:
«…پیشروی قهرمان ما به سوی چوبه دار حماسه آفرین و تحسین برانگیز بود با قامتی کشیده، استوار، سرافراز با قدمهای سنگین به سوی چوبه دار پیش میرفت در حالی که از جای-جای میخ کوبی پاشنه پایش خون سرخش، آثار گامهای پر ابهت او را در روی خاک زمین گلگون میکرد و حماسه او را بر خاک وطن ثبت نمود ولی قهرمان، درد و مرگ را تحقیر میکرد به سوگندی که در جبهه های نبرد آزادی خواهانه با خون همرزمان خود بسته بود وفادار بود و با فریاد {زنده باد آزادی} به سوی مرگی افتخار آمیز رفت». کتاب حکومت ملی آذربایجان صفحه 253
در شرایطی که سرتاسر جنوب آذربایجان قتل عامها با تمامی سرعت خود ادامه میافت، تهران دست از سر ملت جنوب آذربایجان بر نداشته و با فرستادن اربابان فراری و یا پناهنده به تهران به مناطق خودشان که قبلاً نیز همان اربابان توسط فرقه به علت ظلم بیش از حد آنها در قبال مردم، از خاک های آذربایجان اخراج شده بودند با بازگشتشان چنان فجایع غیر انسانی رخ دادند که احمد قوام (قوام السلطنه) نخست وزیر تهران از اربابان درخواست نموده بود از اعمالشان صرف نظر کنند.
ویلیام داگلاس قاضی عالی رتبه آمریکایی رفتار ارتش پهلوی با ملت جنوب آذربایجان را بدین سان بیان میکند:( ص۴۷۰ گذشته چراغ راه آینده است) .
وقتی ارتش ایران به آذربایجان بازگشت، وحشت برپا نموده سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند، آن ها هر آنچه به دستشان می رسید و هر چه میخواستند تصاحب میکردند.
رفتار سربازان اشغالگر روس بسیار برازنده تر از اعمال وحشیانه سربازان نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود، به طوری که خاطره فوق العاده زشت و شومی در آذربایجان به جا گذاشت؛ در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند.
گرچه رسالت ارتش ایران، آزادی آذربایجان بود، ولی آنها مردم را غارت کرده پشت سرخود مرگ و نابودی به جا گذاشتند.
به دنبال ارتش، مالکین فراری بازگشتند و آنها به دریافت بهره مالکانه همان سال اکتفا نکردند، بلکه بهره مالکانه سال قبل را نیز از دهقانان پس گرفتند و آنچنان روستاییان را غارت کردند که آنها ذخیره غذای خود را هم از دست داده گرفتار گرسنگی شدند.(گذشته چراغ راه آینده است ص۴۷۰).
جریانات ساختگی ایرانشهری که ادعا دارند تمامی کتاب های دوران های مختلف پارسی توسط اسکندر، اعراب، مغول ،غزنوی و… روزها سوزانده و فرهنگ به اصطلاح غنی پارسی به نابودی کشانده شده است که در این باب هیچ سند و مدرکی نیز نمیتوانند ارائه دهند، در عوض کتاب هایی که به زبان مادری منطقه در دوره یک ساله نهضت ملی آذربایجان به چاپ رسیده بود بلا استثناء در وسط خیابان های اصلی شهرها جمع آوری و تمامی آن ها سوزانده شدند و جنایاتی که موسولینی و هیتلر نیز از انجام آن عاجز بودند را به ثمر رساندند.
رضا براهنی نویسنده، شاعر، مستند نویس ادبی فارس درباره فجایع قتلعام فرهنگی توسط تهران به جنوب آذربایجان را اینچنین به زبان آورده است: «زمانی که در کلاس ششم ابتدایی، انشاء خود را به زبان تورکی نوشتم معلم مرا وادار کرد تا کاغذ های دفترم را بخورم و آن گاه من قورت دادم زبان مادری ام را».
ارتش های تهران که لیاقت مقابله یک روزه با ارتش متفقین را نداشتند و کشور را دو دستی به بیگانگان سپرده بودند ولی در عوض تا آنجایی که هیچ دشمنی نیز نمیتوانست قتلعامی که بر سر مردم کشور خود بیاورد، آنها رفتارهایی را با مردم خود انجام دادند که کلمه جنایات بشری در مقابل آن عمکرد ها عاجز و نارسا میماند. آن ها به صورت اجباری دانش آموزان تازه به مدرسه رفته را در بدو ورود ارتش اشغالگر به پیشوازشان برده و صحنه های سر بریدن و یا اعدام اعضای فرقه را به زور به آنها نمایش میدادند.
احمد ساعی یکی از اساتید دانشگاه تهران سال ها بعد در خاطراتش مینویسد :«چند روز بعد مدیر مدرسه بعد از نطق آتشین اعلام کرد که برای پیشواز ارتش آماده باشید…
روز پیشواز از ارتش هنگام عبور از جلوی منزل آقای فتحی با دیدن جنازه ها میخکوب شدم. شمردم، ۱۹نفر بودند! در محل معروف به {طیاره میدان} ایستادیم و انتظار طول کشید. خسته و نگران مادرم بودم، آیا میتوانم به تنهایی به خانه برگردم؟ بالاخره کامیون های ارتش دیده شد، تا آن لحظه متوجه نبودم که سه نفر با دستهای بسته بین جمعیت هستند. هر سه را دست و پا بسته به زمین خواباندند و سر بریدند».(انکار و مقاومت ص۱۸۲).
با تمامی اعمال غیر انسانی انجام یافته توسط ارتش اشغالگر و مزدورها، سران رژیم تهران با مشاهده طرفداران عضو فرقه و مردم که وابستگی ویژه ای به فرقه و عملکرد یک ساله اش که باعث شده بود از فقر مطلق بیرون آمده و هزینه زندگی به صورت چشمگیری پایین بیاید دارند به این نتیجه رسیدند که اعمال وحشیانه صورت گرفته نمیتواند ملت جنوب آذربایجان را از حمایت فرقه دور و یا منصرف کند.
فرقه دموکرات آذربایجان توانسته بود در یک سال دورهی حاکمیت خود دست به اصلاحاتی بزنند که پدر محمدرضا پهلوی یعنی رضا پهلوی با حمایات گسترده غربی ها نتوانسته بود به چند صدم آن اعمال دست یابد. قبل از به قدرت رسیدن فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل حکومت ملی آذربایجان در سیستم پهلوی توسعه و پیشرفت تنها در مراکز فارسنشین صورت میگرفت ولی در دیگر مناطق ایران که دارای سیستم فئودالیستی(ارباب رعیتی)بوده و مالکان بدترین شرایط ممکن را بر سر مردم آوار مینمودند؛ هدف از این اعمال کوچ مردمان از خاک خودشان بود که تعداد قابل توجهی از مردم مجبور به ترک وطن و رفتن به مناطق دیگر یا همان مناطق فارسنشین که هدف از کوچ یک زندگی بهتر بود شدند.
از دیگر دلایل کوچ مردم جنوب آذربایجان که از نبود بهداشت، کمبود نظام آموزشی، عدم توسعه بافت شهری و روستایی، کارمندان فاسد، کمبود غذا، بی توجهی به حقوق زنان و سالمندان، نبود مکان های تفریحات عمومی، آسیمیلاسیون فرهنگی و قومی، بی عدالتی، ناامنی، ژاندارم های زورگو، بالا بودن بیش از حد هزینه زندگی و… رنج میبردند دیگر روشنفکران و عدالت خواهان تحمل رفتارهای غیر مدنی تهران را بر نمیتابیدند و از آنجایی که آذربایجان سالها پایتخت امپراتوری های فراوان و یا مرکز ولیعهد نشین ها بوده دیگر صبرشان به سر رسیده بود و به دنبال پایان بخشیدن به اعمال وحشیانه تهران بودند.
مبارزان بازمانده مشروطیت یا اولاد آنها و اشخاص روشن فکر بعد از برسی های فراوان به آن نتیجه رسیده بودند که مبارزه شناخته شده «سید جعفر پیشه وری» تنها کسی است که میتواند آذربایجان را از اسارت خلاص کرده و دوباره عزت و عظمت را به جنوب آذربایجان بازگرداند.
بعد از تشکیل حکومت ملی آذربایجان به صدارت پیشهوری تمامی اعمال وحشیانه و ددمنشانه اشاره شده حکومت تهران نه تنها به پایان رسید بلکه شهرهای آذربایجان چنان توسعه یافت که در مدت زمان کوتاه میتوانیم جنوب آذربایجان را در آن دوره به عنوان کشور در حال تبدیل به جهان اولی معرفی نماییم.
۱.بعد از تشکیل حکومت ملی برای اولین بار در ممالک محروسه ایران، زن ها توانستند نماینده خود را انتخاب کرده و به آن رأی دهد و حتی خودشان نیز به عنوان نماینده در انتخابات مجلسی جنوب آذربایجان شرکت کنند.
۲. در طول یک سال موفق به ساخت ۵۰۰ مدرسه و یا بازسازی آن ها را به طی برسانند و با ادغام رشته ها، دانشگاه تأسیس نمایند.
۳.فرقه توانست در تمامی شهر های آذربایجان به خانه ها برق شهری کشیده و مردم را از بحران بزرگ نجات دهند.
۴. تمامی خیابان هایی که تا به آن سال روی آسفالت ندیده بودند را آسفالت کرده و خیابان ها را جدول کشی نمایند و…..
با ورود ارتش پهلوی تمامی توسعه و پیشرفت های صورت گرفته توسط حکومت ملی جنوب آذربایجان برای سران رژیم اشغالگر نیز مشهود شد.
ملت آذربایجان هرگز حاضر نبودند به حالت قبل از حکومت ملی بازگردند. به همین دلیل شاید آن روز فرقه و نهضت ملی جنوب آذربایجان شکست خورده بود ولی در شرایطی که عملکرد های فرقه اگر به صورت کامل نابود میشد، ملت خود را برای قیامی جدید آماده میکرد.
از آنجایی که خبرها از سازماندهی دوباره فرقه توسط پیشهوری به گوش تهران رسیده بود، وحشت سر تا پای نظام نامشروع را فرا گرفته بود که گزارش داوود پرنیا معاون نخست وزیر سند این ادعا میباشد.
رژیم پهلوی بعد از حکومت ملی آذربایجان مجبور به تغییر سیاست در جنوب آذربایجان شد. گرچه همانند تهران، تبریز توسعه نیافت ولی به حال خود نیز رها نشده بود.
فرقه دموکرات آذربایجان آن روز در ظاهر شکست خورد و حکومت ملی آذربایجان به دل ها سقوط کرد اما از یاد نمیبریم فداکاری های پدرانمان را.
آن ها میراثی بزرگ و آرمانی غیر گسستنی را برای فرزندانشان به جای گذاشتند و آنهم عدالت، آزادی و حکومت ملی جنوب آذربایجان بود.
به قول مبارز فریدون ابراهیمی ( دادستان حکومت ملی جنوب آذربایجان ) در دادگاه صحرایی: حکومت ملی من نمرده و همیشه زنده خواهد ماند.