با این حال جعل روایت، انتشار یکسویهی اخبار، بایکوت و سانسور دیگری، خبرسازی، ممنوعیت استخدام روزنامهنگاران غیر حزبی-غیر محفلی، عدم دعوت از کارشناسان مستقل، همراهی با امواج رسانهای ایجاد شده توسط نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ووو همگی ویژگیهایی است که مدتزمانی کوتاه پس از تعقیب رسانههای فارسیزبان اپوزیسیون -بهویژه تلویزیونهای فارسیزبان- بارها قابل رصد است.
روزنامهنگاران نزدیک به نهادهای قدرت در ایران همواره با زیر پا گذاشتن اصول روزنامهنگاری عملکردی مشابه مسئولان روابط عمومی دارند؛ اما شگفتانگیز آنکه دهههاست -بهويژه پس از اوج گرفتن گفتمان اصلاحطلبی در دهه ۷۰ شمسی- روزنامهنگاری بهظاهر غیر دولتی در ایران نیز با سیری تند به سمت تهی شدن از اخلاق و پرنسیپهای ژورنالیستی پیش رفته است.
در این جغرافیا همیشه روزنامهنگاران مجیزگو و رسانههایی وابسته وجود داشتهاند؛ با این وجود پس از سرکوب اعتراضات جنبش سبز، آغاز مهاجرت گسترده روزنامهنگاران ایرانی، سرمایهگذاری گسترده دولتها و نهادهای غربی بر روی رسانههای فارسیزبان و انتقال مرجعیت رسانهای از داخل ایران به خارج از این کشور، دستکاری هدفمند افکار عمومی ایرانیان شکلی پست مدرن پیدا کرده است.
طی این مدت بسیاری از مولفهها و ابزارهای خبررسانی عوض شده و شکلی مدرن به خود گرفته اما چند شاخص هیچگاه تغییر نکرده است؛ دیگریستیزی، فعالیت محفلی و اجرای پروژهای حزبی و امنیتی.
رسانههای فارسیزبان اپوزیسیون همواره از سرکوب آزادی بیان توسط جمهوری اسلامی و اعمال سانسور و بایکوت توسط نظام حاکم بر ایران گلایهمند هستند؛ اما بررسی سیاستهای رسانهای و محتوای منتشرشده توسط رسانههای اپوزیسیون نشان میدهد، این رسانهها نیز در بسیاری از رویدادها و روندها سیاستی مشابه جمهوری اسلامی دارند.
در گفتگو با شماری از روزنامهنگاران شاغل در رسانههای فارسیزبان و رصد محتوای منتشرشده از سوی این رسانه ها دریافته است که رسانههای فارسیزبان از شیوههای بسیار دقیق، سازمانیافته و هدفمند برای اجرای پروژهها و اهداف سیاسی-رسانهای خود استفاده میکنند.
استخدام روزنامهنگاران آذربایجانی -بهويژه روزنامهنگاران مستقل و دارای پتانسیل چهره شدن- در این رسانهها ممنوع است، دعوت از کارشناسان آذربایجانی با محدودیتهای جدی روبرو است و تهیه اخبار و گزارشها درباره مسائل مختلف پیرامون آذربایجان -از موارد نقض حقوق شهروندان و زندانیان سیاسی آذربایجانی تا مسائل اقتصادی و محیط زیستی- تابع الگوی بایکوت و سانسور است.
این سیاستها همزمان با ترس و منفعتطلبی شمار اندک تورکهای شاغل در رسانههای فارسیزبان همراه است. شگفتانگیز آنکه بررسی شبکههای اجتماعی این تورکها نشان میدهد، آنها نیز مشابه بسیاری دیگر از «روزنامهنگاران» و «فعالان حقوق بشر» ایرانی، نه تنها تلاشی برای شکستن سد سانسور و بایکوت آذربایجان نمیکنند که حتی ارادهای برای انتشار حتی یک توییت در ارتباط با معضلات مختلف آذربایجان بهویژه زندانیان سیاسیاش ندارند.
همزمان جعل تاریخ، خبرسازی، بولد کردن اخبار موازی، انتشار روایتهای جعلی از رویدادها، تلاش برای بیاهمیت جلوه دادن وقایع و گاه انتشار یک سویه اخبار، بخش دیگری از سیاستهای رسانههای فارسیزبان اپوزیسیون در ارتباط با آذربایجان است. نگرانکنندهترین بخش از این سیاست رسانهای، همراهی با برخی موجهای رسانهای است که از سوی برخی شخصیتها و رسانههای آشکارا وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی آغاز و توسط رسانههای اپوزیسیون تشدید و پربسامد میشود.
مصادیق فراوانی از محتوای ضد آذربایجانی رسانههای فارسیزبان وجود دارد که روزانه میتوان آنها را رصد کرد، مشابه آنچه در ایام نوروز ۱۴۰۳ ایران اینترنشنال انجام داد. این تلویزیون دهها ویدئوی رقص کوردها در استان آذربایجان غربی را حتی در روستاهای این استان بازنشر کرد درحالی که تمامی جشنها، گردهماییها و رقص گروهی تورکهای آذربایجان را بایکوت کرد؛ اقدامی آگاهانه و هدفمند برای القای کردنشین بودن تمامی مناطق آذربایجان غربی و تکمیل پروژه بلندمدت سیاسی-امنیتی جریانهای تمامیتخواه درباره اراضی آذربایجان.
با این وجود آشکارترین سیاستهای ضد آذربایجانی رسانههای فارسیزبان در جریان جنگ دوم قاراباغ ثبت شد. پس از آغاز این جنگ، بیبیسی خبری را از انتقال جنگجویان سوری از سوریه به آذربایجان جعل کرد. در مدت کوتاهی این روایت جعلی تبدیل به اصلیترین استراتژی رسانهای جمهوری اسلامی در قبال جنگ دوم قاراباق شد.
همزمان با سرکوب گستردههای تجمعات شهروندان آذربایجان جنوبی توسط جمهوری اسلامی، خبرنگاران بیبیسی فارسی و «کارشناسان» ایران اینترنشنال و منوتو، اعتراضات آذربایجانیهای جنوب آراز را تهدیدی علیه امنیت و منافع ایران معرفی کردند، رادیو زمانه -بهعنوان رسانهای چپ- معترضین آذربایجانی را «تجزیهطلب» نامید و دهها گزارش و خبر جهتدار و غیر واقعی در رادیو فردا و صدای آمریکا منتشر شد.
موارد متعددی از جعل تاریخ علیه آذربایجان توسط رسانههای فارسیزبان نیز در کارنامه این رسانهها وجود دارد. تنها در یک مورد، رادیو فردا پیشتر در سلسه پادکستهایی درباره فرقه دموکرات آذربایجان در کنار دعوت از مورخین ضد آذربایجانی و انتشار جهتدار این برهه مهم از تاریخ آذربایجان، پس از دعوت از جمیل حسنلی، اقدام به تقطیع سخنان و وارونه جلوه دادن روایت این پژوهشگر و مورخ پرآوازه آذربایجانی کرد؛ اقدامی که بعدها مورد اعتراض جمیل حسنی قرار گرفت.
آشکارا دعوت مجری شبکه ایران اینترنشنال در برنامه چشمانداز به بازداشت و سرکوب طرفداران تراکتور آذربایجان، متهم کردن فعالان مدنی آذربایجانی به وابستگی و ارتباط با سرویسهای امنیتی ترکیه و جمهوری آذربایجان توسط «کارشناسان» این تلویزیون، معرفی غرب آذربایجان بهعنوان کردستان توسط بیبیسی، ایران اینترنشنال و… مصادیق دیگری از ستیز رسانههای فارسیزبان با آذربایجان و هویت و نمادهای فرهنگی آن است.
درحالیکه روزنامهنگاران، کارشناسان و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی آذربایجان توسط رسانههای فارسیزبان بایکوت و سانسور میشوند، چهرهسازی از شخصیتهای ضد آذربایجانی و یا تبدیل افراد بیگانه با جنبش ملی-مدنی آذربایجان به شخصیتهایی مشهور و نماینده گفتمان آذربایجان جلوه دادن آنها، از دیگر سیاستهای این رسانههاست.
رسانههای فارسی زبان و سازمانهای حقوق بشری اپوزیسیون در حالی به نام ایران و همه شهروندانش سالانه مجموعا صدها میلیون دلار بودجه و فاند میگیرند که اساسا ملتهای غیر فارس بهويژه تورکها، عربها و بلوچها و… هیچ سهمی از امکانات، کنداکتور این رسانهها و پروژههای این نهادها ندارند.
اما به نظر میرسد در بلندمدت، خطرناکترین نتیجه بایکوت، سانسور و دیگریستیزی رسانهها و سازمانهای حقوق بشری ایرانی، بیگانگی شهروندان از واقعیتهای میدانی در حاشیه ایران و تعمیق گسلهای ملی-اتنیکی در این کشور باشد.
خلا ایجاد شده توسط این رسانهها در اذهان عمومی شهروندان، عملا آنها را در معرض فریب نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و تبدیل شدن به شهروند سرباز قرار میدهد؛ شهروند سربازانی که عمدتا زبانی جز فارسی نمیدانند، تنها منابع خبریشان از ایران رسانههای فارسیزبان است و به دلیل ناآگاهی به واقعیتهای ملل غیر فارس به سادگی تحت تاثیر روایتهای جعلی رسانهها و جریانهای سیاسی تمامیتخواه قرار میگیرند و میتوانند یک روز بهعنوان ارتش سایبری از ملل غیر فارس انسانیتزدایی کنند و روز دیگر تاییدکننده یک دیکتاتور یا گروهها و جریانهایی شوند که سلاحشان را به سمت شهروندان این جغرافیا گرفتهاند.
به نظر میرسد، از اصلیترین عوامل استحکام حاکمیت جمهوری اسلامی طی دههای گذشته، شکستهای پیدرپی جنبشهای اجتماعی در ایران و دشوار شدن مسیر رسیدن به دموکراسی و همزیستی مسالمتآمیز در ایران، سیاستهای غیر حرفهای و محفلی-حزبی رسانههای فارسی زبان است که عملا با عبور از مرزهای اخلاقی و حرفهای روزنامهنگاری تبدیل به ارگانهای خبری احزاب و جریانهای فکری دیگرستیز شدهاند.