روزنامه شرق، روز سهشنبه، ۱۳ خرداد، با انتشار گزارشی از این نظرسنجی، نگرش ساکنان پایتخت در رابطه با اتباع افغانستان را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داد.
بر اساس این نظرسنجی در پاسخ به این سوأل که آیا تهرانی ها هم تمایل دارند حضور اتباع افغانستان در شهرشان ممنوع شود؟ افکار عمومی در برابر این پرسش دوقطبی است؛ ۴۳ درصد موافق ممنوع شدن تهران و ۴۱ درصد مخالف اند. تمایل به عدم حضور افغانستانی ها در تهران در میان کسانی که تحصیلات کمتری دارند یا ساکنان پهنه جنوب تهران (جنوب خط خیابان انقلاب) بیشتر است. در پهنه جنوب تهران که تعداد مهاجران افغانستانی بیشتری ساکن هستند، از هر دو نفر، یک نفر خواهان ممنوع شدن تهران برای حضور افغانستانی هاست. به علاوه افرادی که گفته اند در زندگی با مشکلات معیشتی مواجه اند بیش از دیگران با ممنوع شدن تهران برای افغانستانی ها موافق اند.
آرش نصر اصفهانی، نویسنده این گزارش میگوید باید توجه شود سه متغیر تحصیلات، پهنه سکونت و پنداشت از وضع معیشتی مستقلا بر موافقت با ممنوعیت اثرگذارند و مثلا نباید اثر زندگی در مناطق جنوبی یا وضعیت معیشتی ضعیفتر را به سبب سطح پایین تر تحصیلات دانست.
اما در پذیرش در شهر و جداسازی فضایی، ۴۴ درصد تهرانی ها با این جداسازی موافق اند. در این مورد هم افراد با تحصیلات پایین تر و ساکنان مناطق جنوبی تهران بیشتر موافق تمرکز مهاجران در محلات خاص هستند. نکته جالب اینجاست افرادی که اعلام کرده اند در زندگی با مشکلات معیشتی مواجه اند اگرچه بیش از دیگران خواهان ممنوع شدن تهران برای افغانستانی ها هستند اما از جهت تمایل به جداسازی محلات با دیگر گروه ها تفاوت ندارند. بخشی از دلیل این مسئله می تواند هراس آنها از افزایش تعداد مهاجران در محله یا محلات مجاور محل زندگی شان باشد.
به این نکته نیز باید توجه شود که یک سوم کسانی که با ممنوعیت تهران برای حضور افغانستانی ها مخالف اند از تمرکز آنها در محلات خاص دفاع می کنند؛ یعنی با اینکه مخالفتی با حضور آنها در شهر ندارند اما شکلی از کنترل را ضروری می دانند. نگرش منفی به مهاجران و تمایل به جداسازی را درباره تحصیل کودکان افغانستانی هم می توان دید.
شواهد متعددی وجود دارد که برخی والدین نسبت به حضور کودکان افغانستانی در کلاس درس فرزندانشان معترض اند که در مواردی به جداشدن کلاس ها منجر می شود. در پاسخ به پرسشی درباره تحصیل کودکان مهاجر، ۴۰ درصد تهرانی ها معتقدند افغانستانی ها باید در مدارس ویژه خودشان درس بخوانند اما در مقابل ۵۲ درصد مخالف جداسازی دانش آموزان افغانستانی اند و زنان بیش از مردان از تفکیک مدارس دفاع می کنند.
در پهنه جنوب تهران نیمی مدافع تفکیک و نیمی مخالف اند اما در پهنه شمال نسبت دو به یک به نفع مخالفان جداسازی مدارس است.به غیر از پنداشت کلی درباره حضور مهاجران افغانستانی در شهر از پاسخ گویان درباره تجربه های شخصی تر هم سوال شده است. وقتی از آنها درباره همسایه شدن یک خانواده افغانستانی پرسیده شده، ۴۶.۵ موافق بودهاند. اثر پهنه سکونت و میزان تحصیلات در نوع پاسخ به این سوال بسیار اندک است، اما افرادی که گفته اند در زندگی مشکلات معیشتی دارند کمتر از دیگران به همسایگی با یک مهاجر افغانستانی راغب اند.
آن طورکه در بالا نشان داده شد، نگرش ضدمهاجر در آنهایی که تحصیلات کمتری دارند و فقیرترند قدرتمندتر است. یکی از عوامل توضیح دهنده این نگرش منفی تصور از آنان به مثابه یک تهدید اقتصادی است.
رقابت شغلی و احساس خسران ناشی از هزینه منابع عمومی برای مهاجران دو شکل اصلی این تهدید اقتصادی به شمار می آید. کارگران ایرانی ممکن است مهاجران افغانستانی را عامل بی کاری خود بدانند. کارگر افغانستانی به واسطه موقعیت ضعیف تر و عدم برخورداری از حمایت قانونی هزینه کمتری برای کارفرمای ایرانی دارد و این عامل ایجاد رقابت و تنش بر سر فرصت های محدود شغلی است؛ رقابتی عمدتا بر سر مشاغل کارگری ساده یا با مهارت که در مناطق فقیرنشین گاهی تا سر حد یک نبرد تمام عیار بر سر بقا پیش می رود. حدود ۴۰ درصد، افغانستانی ها را عامل بی کاری ایرانی ها می دانند و همین نسبت هم مخالف این گزاره اند.
مطابق انتظار افراد با تحصیلات پایین تر، افراد ساکن پهنه جنوب تهران و آنهایی که گفته اند برای تامین هزینه های زندگی مشکل دارند بیشتر از دیگران افغانستانیها را عامل بی کاری می دانند. همبستگی آماری بالا میان نگرش به ممنوعیت و پنداشت از مهاجران به عنوان عامل بی کاری شاهد دیگری بر رابطه میان رقابت های اقتصادی و نگرش های ضدمهاجر است.
تهدید اقتصادی ناشی از هزینه منابع عمومی کشور برای مهاجران نسبت به تهدید ناشی از بی کاری در میان ساکنان تهران ضعیف تر است. کمتر از یک چهارم شهروندان تهرانی بر این باورند که آنچه حق آنهاست صرف آموزش و بهداشت افغانستانی ها می شود. دلیل این تفاوت را می توان در بی بهره بودن مهاجران از بسیاری یارانه های آموزش و بهداشت دانست.
از ابتدای دهه ۱۳۸۰ کاهش بهره مندی از یارانه های حمایتی یکی از ابزارهای کاهش جمعیت مهاجران در ایران و کاهش هزینه های عمومی دولت بوده که سبب شده اتباع افغانستانی برای تحصیل در مدارس و دانشگاه ها شهریه بپردازند و هزینه درمان را نیز کامل پرداخت کنند.
در بحث مقوله فرهنگی، احساس تهدید فرهنگی هم به یک مقوله مهم بدل شده است. برخی مطالعات نشان می دهد وقتی مردم محلی تصور کنند با غلبه عددی مهاجران خارجی، فرهنگ متفاوت آنها فرهنگ محلی را به مخاطره می اندازد، نگرش های ضدمهاجر تقویت می شوند.
در مورد ایران و افغانستان وضعیت فرق دارد؛ نزدیکی جغرافیایی و پیشینه مشترک تاریخی سبب شده قرابت های فرهنگی بسیاری میان ایرانی ها و افغانستانی ها وجود داشته باشد و اساسا تفاوت فرهنگی آن طور که به عنوان مثال در اسلام هراسی مطرح است اینجا موضوعیتی ندارد. اما این شباهت تا چه اندازه در جامعه ایرانی شناخته شده است؟ تنها ۲۳درصد این شباهت فرهنگی را زیاد می دانند.
برخلاف انتظار تحصیلات تفاوتی در نگرش به نزدیکی فرهنگی ایجاد نمی کند. تماس و برخورد میان دو گروه و آشنایی با یکدیگر احتمالا در این شناخت موثرتر است؛ نشانه تاثیر این عامل اینکه در منطقه ۲۰ که بیشترین تعداد مهاجران افغانستانی را در خود جای داده ۴۰درصد پاسخ گویان شباهت فرهنگی میان دو گروه را زیاد دانسته اند.
وقتی سخن از نگرش منفی ایرانیان به افغانستانی ها مطرح می شود مقوله نژاد معمولا مناقشهبرانگیز است. برخی همواره استدلال می کنند نژاد در این رابطه موضوعیت ندارد و ایرانی ها اساسا به این تفاوت از منظر نژادی نگاه نمی کنند. برخلاف این ادعا ۴۳ درصد از پاسخ گویان افغانستانی ها را متعلق به نژادی دیگر می دانند. تحصیلات، پهنه سکونت و وضعیت معیشتی اینجا هم اثر دارد و همانند موارد قبلی گروه هایی که وضعیت اقتصادی و تحصیلات پایین تری دارند بیشتر به افغانستانی ها به عنوان یک دیگری نژادی نگاه می کنند.
برای بررسی دقیق تر مقوله نژاد در پیمایش سوالی پرسیده شده که صراحتا تمایلات نژادپرستانه را می سنجد؛ بیش از ۲۸درصد از شهروندان تهرانی ازدواج میان ایرانی و افغانستانی را عامل آلودگی نژاد ایرانی می دانند و یکچهارم تهرانی ها هم در این مورد موضعی نگرفته اند
مقوله امنیت همواره با مباحث مربوط به مهاجران گره خورده است. در سطح کلان ارتباط مهاجران افغانستانی با داعش و طالبان به عنوان یک تهدید امنیتی برای کشور بازنمایی می شود و در سطح رسانه و افکار عمومی نیز حضور مهاجران با جرم و جنایت پیوند خورده است.
برخلاف آمار رسمی که میزان جرم در مهاجران را به نسبت جمعیتشان کمتر از میانگین جامعه ایران می داند، برساخت های رسانه ای در این سال ها با بزرگنمایی جرائم افغانستانی ها سهم بسیاری در شرانگاری این گروه ایفا کرده است.
لیکن ۵۳ درصد از تهرانی ها با این بازنمایی غلط همراه نیستند و افغانستانی ها را عامل افزایش جرم و جنایت در ایران نمی دانند. نکته مهم دیگر اینکه تنها ۴.۲ درصد پاسخ گویان تجربه مزاحمت از طرف یک افغانستانی برای خود یا خانواده شان را داشته اند.
بیش از نیمی از شهروندان با تصمیم دولت برای شناسنامه دادن به این کودکان موافق اند و البته نیم دیگر یا مخالف اند یا عقیده صریحی بیان نکرده اند. تحصیلات، پهنه سکونت و پنداشت از وضعیت اقتصادی در موافقت با این قانون نیز به همان سیاق پیشین اثرگذار است.
نکته جالب تر، موافقت شمار بیشتری از تهرانی ها با شناسنامه دادن به فرزندان مهاجرانی است که بیش از ۳۰ سال در ایران زندگی کرده اند؛ ۵۷ درصد با شناسنامه دادن به این کودکان موافق اند. اعطای شناسنامه به کودکان پناهنده یعنی آن دسته از مهاجران که با کارت آمایش در ایران زندگی می کنند نقطه شروعی برای ادغام ساختاری مهاجران در جامعه ایرانی خواهد بود.
در یک سوال دیگر از پاسخ گویان رادیکال ترین سیاست ضدمهاجر در برابر شهروندان گذاشته شده و از آنها خواسته شده بگویند چقدر موافق اند دولت همه افغانستانی ها را از کشور خارج کند و هیچ کدام در ایران نمانند. اینجا هم نگرش دوقطبی و نسبت حدودا ۴۰ درصد موافق و مخالف برقرار است .
موافقت با این گزاره در میان افراد با تحصیلات کمتر و در ساکنان پهنه جنوب بیشتر است؛ نیمی از افراد با تحصیلات دیپلم و کمتر و نیمی از شهروندان ساکن جنوب خط خیابان انقلاب با این گزاره موافق اند.
مناقشه بر سر منافع و مضرات حضور مهاجران افغانستانی در ایران نقطه کانونی بحث موافقان و مخالفان حضور آنها در ایران است.
یک طرف اثرات اقتصادی حضور مهاجران بر آبادانی ایران را برجسته می کند و طرف مقابل نیز به مواردی همچون بی کاری ایرانیان، افزایش جرم یا بیماری متوسل می شود.
تعداد کسانی که حضور مهاجران را در مجموع به نفع کشور می دانند نصف کسانی است که مضرات آن را بیشتر تصور می کنند. همچون موارد پیشین در اینجا هم ساکنان پهنه جنوب، افراد با تحصیلات کمتر و کسانی که با مشکلات معیشتی درگیرند بیش از دیگران حضور مهاجران را ضرری برای کشور می دانند.