وی در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه ( نیروهای دولتی ضد مشروطه) پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان #تبریز به آزربایجان گسیل شده بود ، ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد.
“ستارخان” مردم را بر ضد اردوی دولتی فراخواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدان و #باقرخان ، سالار ملی ، مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت تبریز به دست طرفداران محمد علیشاه بیفتد.
“ستار” در جوانی به جرگه ی لوطیان (جوانمردان ، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر میخواست با مأمورین محمد علیشاه درافتاد.
وی شخصی بود که به درستکاری و امانتداری در تبریز شهرت داشت ؛ به همین دلیل مالکان ، حفاظت از اموال خود را به او میسپردند.
او در مدت یازده ماه استبداد صغیر یعنی از سی و یکم خرداد ماه ۱۲۸۷ تا دهم اردیبهشت سال ۱۲۸۸ رهبری مجاهدین تبریز را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی ، با راهنمایی و رهبری او انجام گرفت ، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر میشد و درباره ی مقاومتهای سرسختانه ی وی مطالبی انتشار مییافت.
پس از ماهها محاصره ی تبریز ، قوای #روسیه با موافقت دولت #انگلستان و محمدعلی شاه ، از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه #جلفا را باز کردند.
روسها به پیشروی ادامه می دادند و زمانی که وارد تبریز شدند ، “ستارخان” تحت هیچ شرایطی حاضر به اطاعت از دولت روس نشد.
به واسطه ی ظلم و دسیسههای دولت روس و بنابر دعوت آیتالله محمدکاظم خراسانی ، “ستارخان” تصمیم به حرکت به تهران مینماید.
۲۹ اسفند ۱۲۸۸ ، در شب عید نوروز ، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله “یپرمخان” برای وداع با “ستارخان” و “باقرخان” جمع شدند و آنان در میان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند.
در بین راه نیز در شهرهای #میانه ، #زنجان ، #قزوین و #کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات و طاق نصرت های زیبا و قالی های گران قیمت و چلچراغهای رنگارنگ گستردند.
در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر ، تابلوهای “زنده باد ستارخان” و “زنده باد باقرخان” مشاهده میشد.
تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود.
“ستارخان” پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آرربایجانی های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رهسپار شد.
ازمیدان توپخانه و خیابان لالهزار تا باغشاه تمام پشت بام ها و خیابان ها و دکانها ، زن و مرد ایستاده بودند.
سرداران مدت یک ماه مهمان دولت بودند ، اما بعدها محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) به اسکان “ستارخان” و یارانش و محل عشرت آباد هم به اسکان “باقرخان” و یارانش اختصاص درآمد.
پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند.
اما یاران “ستارخان” از پذیرفتن این امر خودداری کردند.
به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به “ستارخان” و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد.
بعد از ظهر ۱۷ مردادماه ۱۳۲۸ قوای دولت که جمعا سه هزار نفر میشدند به فرماندهی “یپرمخان” ، رئیس نظمیه ی وقت ، به همراه جمعی از نیروهای ا#رمنی و نیروهای بختیاری که پسر سردار اسعد (فراماسون) به همراه ایشان بود ، باغ اتابک را محاصره ، درب پارک اتابک را آتش زدند و سپس به مجاهدین آزربایجانی هجوم آوردند.
با هجوم نظامیان به باغ ، جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گردید.
در این جنگ ، قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل ، شصت تیر استفاده نموده و به فاصله ی ۴ ساعت ، ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند و خود “ستارخان” نیز از ناحیه ی زانو مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
ستارخان زخمی شد ؛ اما زخم پای وی تا مدتها اجازه ی درمان به آن داده نشد و در نهایت منجر به قطع بخشی از پای وی گردید.
سردار ملی آزربایجان در تاریخ ۲۵ مهر ۱۲۹۳ در سن ۴۸ سالگی در #تهران درگذشت.