اولا اگر این داستانک صحیح باشد، آفرین به شاهان ترک که بلد بودند از زیردستان خودشان کار بکشند و آنها را بچرخانند و اجازه ندهند آنها رودست امیران خود برخیزند. ثانیا در یک سیستم غیردموکراتیک، وزرا توان و اختیاری ندارند و رئیس قادر مطلق و وزیر یک تدارکاتچی هست. پس تدارکاتچیهای ایرانی زیاد هم نمیتوانند باعث افتخار باشند و افتخار از آن صحنه گردان واقعی است.
ثالثا اگر تاریخ آمیخته با افسانههای کهن را کنار گذاشته، به ادوار معاصر بپردازیم، از ۸۷ نخستوزیر دویست سال اخیر ایران، بجز دو خلج و یک قاجاری (قائم مقام و تقیخان فراهانی و مصدق) همهی به اصطلاح خردمندان ایرانی، بیخردانی بیش نبودند.
وزیران ایرانی دوره قاجار با ابراهیم کلانتر خائن آغاز میشود. میرزا شفیع بخاطر تمایلش به انگلیس مانع اجرای قرارداد فتحعلیشاه و ناپلئون شده و عباس میرزا را در جنگ روس بیسلاح گذاشت. محمدحسین اصفهانی و آصفالدوله هر دو از انگلیس حقوق میگرفتند و ایرانیان خردمند نتوانستند قائم مقام فراهانی خلج را تحمل کنند و او را خفه کردند تا نوبت به میرزا آقاسی برسد و دوباره خلج دیگری با نام میرزا تقیخان امیرنظام (معروف به امیرکبیر) سکاندار شد و ایرانیان باهوش از خجالتش درآمدند. میرزا آقاخان نوری تحمیل کننده تسلیمنامه پاریس به ناصرالدین شاه بود و میرزا محمدخان سپهسالار، شاه قاجار را به قرارداد رویتر راضی کرد.
مستوفی الممالک و پسرش هشتاد سال صدرات و وزارت کردند و سایر وزیرانی که همگی باهم سنگ روی سنگی بند نکردهاند، نفرات بعدی این لیست هستند و اگر شاهان قاجار وزیری نداشتند، کاری معطل نمیماند. کار وزیران فقط اخذ رشوه از ارباب رجوع جهت رساندن خواست آنها به شاه و گرفتن حقوق از بیگانگان جهت قبولاندن خواست آنها به شاه بود که کاش هرگز پایشان به قصر شاهان ما باز نمیشد.
از کودتای سوم حوت تا انقلاب بهمن نیز، ۴۵ نخستوزیر داریم که به جز هویدا متوسط وزارت هر یک از آنها تنها یکسال بوده و مدت صدراتشان گویای لیاقتشان است و هنر کشورداری وزیران ایرانی در ۴۵ سال گذشته نیز اظهر من الشمس است.
رابعاً اگر زمانی چنین تحقیرهایی باعث فرار ترکها از هویت خودشان و پناهیدن به هویت فارسی میشد، امروزه چنین تحقیرهایی بیشتر باعث بیداری ملی ترکها میشود و دانشآموزان بیشتر به تصویر ضمیمه این درس توجه میکنند که بخش عمده آذربایجان با سایر نقاط ایران زیر یک حکومت نیست.