این منبع مطلع به «دادبان» گفت: «در بازداشت به این نوجوان گفته بودند، تو را اعدام میکنیم، در شهر میگردانیم تا همه به تو سنگ پرتاب کنند. این تهدیدات برای عرشیا بسیار سنگین و غیرقابل هضم بود و از طاقتش خارج بود. و باعث خودکشی او شد.»
به گفته او، «عرشیا همیشه بچه شادی بود و در خانه برای مادرش میرقصید و هر کاری میکرد که فقط مادرش را خوشحال کند و در همه رقصهایش مادرش قربان صدقه او میرود.»
او با ارسال تصاویری از دیوار خانه عرشیا ادامه میدهد: «عرشیا امامقلیزاده در سن ده سالگی مقام اول بوکس داشت و میخواست ادامه بدهد، بزرگ بشود و مسابقات کشوری شرکت کند و برای شهرش مدالآور باشد. عرشیا علاقه زیادی به ورزش داشته است و با سن کم ۴ تا حکم قهرمانی شنا هم داشته، بزرگترین آرزوی او قهرمانی بود که نامش جهانی بشود.»
این منبع مطلع اضافه میکند: «عرشیا روایت دردناکی از شکنجههای زندان را برای مادرش تعریف کرده است، به طوری که مادر عرشیا بسیار نگران حال او بود و مداوم مراقبش بود تا اینکه وقتی مادر و پدرش میخواستن به بیرون بروند، عرشیا از آنها میخواهد، تنهایش بگذارند. وقتی مادر عرشیا از خانه خارج میشود او برای مادرش این پیام را میفرستد: “مامان دوستت دارم و مواظب خودت باش” مامان عرشیا در اون لحظه نگرانش میشود و از نیمهراه به سرعت به طرف خانه برمیگردد، اما وقتی به خانه میرسد، با پیکر بیجان او مواجه میشود.»
عرشیا در صحبت با مادرش پس از آزادی، گفته بود: «از پاشنه پا به من آمپول زدند و با باتوم هم کتک خوردم، گوشهام را با فندک سوزاندهاند و به من قرص میدادند.»
عرشیا امامقلیزاده علمداری، نوجوان ۱۶ ساله آذربایجانی اهل جلفا در آذرماه ۱۴۰۱ به اتهام عمامهپرانی دستگیر شد و طی ۱۰ روز بازداشت، جهت اعتراف گیری اجباری مورد آزار و شکنجه قرار گرفت و دو روز بعد از آزادی از زندان خودکشی کرد و جان باخت.