
درحالیکه ترکها، کردها، ارمنیها و آشوریها قرنها در کنار هم زیسته و فرهنگ مشترکی آفریدهاند، سیاستهای جمهوری اسلامی با بهرهگیری از ابزارهای تفرقهافکنانه، شکافهای اجتماعی را تعمیق کرده است. این شکافها نه برخاسته از اختلافات طبیعی میان مردم، بلکه نتیجهی ارادهی قدرت برای مهار مطالبات شهروندان است.
یکسانسازی فرهنگی، سرکوب هویتهای محلی، ممنوعیت آموزش زبان مادری و روایتهای رسانهای جانبدارانه، ابزارهایی هستند که حکومت برای کنترل افکار عمومی به کار گرفته است. زمانی که فردی زبان مادریاش را در مدرسه ممنوع میبیند، فرهنگش را در رسانهها نادیده گرفته مییابد و سهم خود را از توسعه و امکانات کمتر احساس میکند، حس بیگانگی در او شکل میگیرد. این همان فضایی است که قدرتهای سیاسی برای ادامهی تسلط خود به آن نیاز دارند: ایجاد شکاف، مدیریت تنش، و منحرف کردن مطالبات واقعی مردم.
اما آیا این وضعیت گریزناپذیر است؟ تاریخ پاسخ روشنی به این پرسش میدهد. مردمان آذربایجان غربی، پیش از مداخلات حکومتی، توانایی همزیستی، تعامل فرهنگی و همکاری اقتصادی را داشتهاند. تجربهی کشورهای چندقومیتی مانند سوئیس، کانادا و بلژیک نشان میدهد که راه برونرفت از تنشهای قومی، تأمین حقوق برابر، احترام به هویتهای محلی و تضمین حاکمیت قانون است. در این کشورها، سیاستهای آموزشی و فرهنگی بر مبنای پذیرش تنوع طراحی شده و هیچ قوم یا زبانی به حاشیه رانده نمیشود. این مدلها نشان دادهاند که از طریق آگاهی، گفتوگو و تأکید بر حقوق شهروندی میتوان همزیستی پایدار را حفظ کرد.
راه حل در آذربایجان غربی نیز نه در تقابلهای قومی، بلکه در تقویت جامعهی مدنی، آگاهیبخشی و تأکید بر حقوق برابر نهفته است. هنگامی که مردم به جای هویتهای قومی، بر مطالبات مشترک خود تمرکز کنند، حکومت دیگر نخواهد توانست از شکافهای مصنوعی برای بقای خود بهره ببرد. در این میان، رسانههای مستقل، نهادهای مدنی و روشنفکران محلی میتوانند نقشی کلیدی در تغییر این مسیر ایفا کنند.
باید از این دام تاریخی بیرون آمد. دشمن واقعی، نه همسایهی ترک توست، نه هموطن کردت. دشمن واقعی، سیاستی است که مردم را در برابر یکدیگر قرار میدهد تا خود در قدرت بماند. زمانی که این واقعیت …